if-economics-is-a-science-why-isnt-it-being-more-helpful

آگاهی از قیمت همه‌چیز و ارزش هیچ‌چیز

دو مشاور ارشد اقتصادی دولت بر سر یک موضوع کاملاً مشخص با یکدیگر هم‌عقیده نیستند: آیا کسری بودجه بیشتر به نفع اقتصاد استرالیاست؟ رئیس کل بانک مرکزی می‌گوید او دیگر فضایی برای کاهش نرخ بهره ندارد و برای تحریک اقتصاد باید دولت مخارج خود را افزایش دهد. اما وزیر خزانه‌داری عقیده دارد به چنین محرکی نیاز نیست. حرف کدام‌یک را بپذیریم؟

 

اگر قبول کنیم اقتصاد یک علم است از خود می‌پرسیم چرا دو مشاور یک دولت که در مورد یک اقتصاد و در یک زمان مشاوره می‌دهند نمی‌توانند بر سر یک موضوع به توافق برسند. اگر فیزیکدانان می‌توانند بر سر چگونگی به حرکت درآوردن یک شیء و فیزیولوژیست‌ها بر سر چگونگی احیای قلبی که از کار ایستاده است به توافق برسند چرا اقتصاددانان در مورد چگونگی تقویت دستمزدهای ناچیز و رشد تولید ناخالص داخلی استرالیا هم‌عقیده نیستند؟

اقتصاد این‌گونه تعریف می‌شود: «علم تخصیص بهینه منابع کمیاب». من در ادامه مطلب به کلمه علم خواهم پرداخت اما بیایید تک‌تک کلمات این تعریف را از ابتدا بررسی کنیم. همه‌ می‌دانند که اقتصاددانان به بهینه‌سازی علاقه دارند اما هیچ‌کس نمی‌داند منظور آنها از کلمه بهینه چیست. شاید به این دلیل که اقتصاددانان علاوه بر عدم توافق در مورد نیاز به کسری بودجه در زمینه تعریف لغت بهینه نیز با یکدیگر هم‌عقیده نیستند. برای مثال به ساخت یک ساختمان توجه کنید. آیا بهینه آن است که یک ساختمان قدیمی ویران، آوار منتقل و به جای آن یک ساختمان پیش‌ساخته نصب شود؟ آیا بهینه‌تر نیست که آجرهای ساختمان قدیمی در ساخت ساختمان جدید به‌کار روند؟ یا شاید بهینه آن است که همان ساختار قدیمی را با کمترین اصلاحات حفظ کنیم؟ پاسخ سوال به این بستگی دارد که ما برای انتقال آوار، زمان، هزینه‌های حمل‌ونقل و زیبایی‌شناسی چه اندازه ارزش قائل هستیم. آیا اگر یک اقتصاددان حرف نهایی را در مورد مولفه‌های یک ساختمان بهینه بزند به او اعتماد و اکتفا می‌کنید؟ وقتی چیزی خراب می‌شود چطور؟ آیا بهینه‌تر آن است که آن را تعمیر کنید یا تعویض؟ پاسخ این پرسش بستگی به آن دارد که شما به استفاده بهینه از زمان، منابع طبیعی یا پول بیندیشید. اگر فکر می‌کنید اقتصاد صرفاً درباره پول است چرا دولت‌ها می‌گویند هزینه برای پیشگیری از بیماری، جنایت و حتی تغییرات اقلیمی بهینه نیست؟ چگونه هزینه اندک امروزی برای صرفه‌جویی زیاد در آینده را نمی‌توان بهینه دانست؟

حال به لغت «تخصیص» می‌رسیم. تخصیص به معنای توزیع، تسهیم یا تقسیم است. یعنی اقتصاد با توجه به تعریف به تسهیم و توزیع می‌پردازد. چه کسی به این موضوع فکر کرده بود؟ اقتصاددانان و سیاستمداران اغلب می‌گویند که اقتصاد به «بزرگ کردن کیک» مربوط می‌شود و بهتر است که بحث توزیع به دیگران واگذار یا به آینده موکول یا کلاً کنار گذاشته شود. اما اگر اقتصاد به «تخصیص بهینه» بپردازد و ما نتوانیم درباره معنای «بهینه» مطمئن باشیم آن‌گاه غیرممکن است بتوان بحث‌های مربوط به اقتصاد و مساوات را از یکدیگر تفکیک کرد.

من و بسیاری از اقتصاددانان بر این باور هستیم که مسائل توزیع در قلب اقتصاد قرار دارند. این روزها حتی بانک جهانی آشکارا چنین استدلال می‌کند که کاهش شکاف بین فقرا و ثروتمندان نه‌تنها عادلانه بلکه برای اقتصاد مفید است و حتی صندوق بین‌المللی پول عقیده دارد که مالیات بر آلاینده‌ها و کاهش تصاعد گازهای گلخانه‌ای برای اقتصاد سودمند هستند. تلاش برای جداسازی توزیع از اقتصاد همانند آن است که تلاش کنیم صدا از موسیقی یا رای‌گیری از دموکراسی جدا شود.

حال به لغت «کمیاب» می‌پردازیم. می‌توانم بشنوم شما می‌گویید اقتصاددانان در مورد معنای «کمیاب» اجماع دارند. خیر این‌گونه نیست. برخی اقتصاددانان فکر می‌کنند جنگل‌های قدیمی تاسمانی یا جنگل‌های بارانی آمازون کمیاب هستند چون اکوسیستم‌های پیچیده آنها را نمی‌توان با چیزی دیگر جایگزین ساخت. دیگر اقتصاددانان بر این باورند که درخت درخت است و اشکالی ندارد که در یک نقطه آن را قطع کرد و در جای دیگری آن را کاشت.

تعریف «کمیاب» همانند بسیاری امور دیگر در اقتصاد مناقشه‌برانگیز است و به این امر مربوط می‌شود که چه چیزی می‌تواند جایگزین چیزی دیگر شود. برخی مردم فکر می‌کنند که پپسی جایگزین کوکاکولا می‌شود و برخی (البته به‌جز کوآلاها) عقیده دارند کاشت درختان می‌تواند جایگزینی برای جنگل‌های قدیمی باشد. برخی افراد نمی‌پذیرند که برق تجدیدپذیر می‌تواند جایگزین برق تولیدی از زغال‌سنگ باشد. درست همانند دیگر پرسش‌ها در اقتصاد، برای این پرسش نیز پاسخ مناسبی وجود ندارد. نکته جالب توجه آن است که اقتصاددانان آبزیان و جنگل‌ها را منابع تجدیدپذیر و عناصری مانند آهن و مس را منابع محدود می‌نامند در حالی که منظومه شمسی پر از شهاب‌سنگ‌ها و سیاره‌هایی است که از فلزات ساخته شده‌اند اما ما هنوز نتوانسته‌ایم شواهدی دال بر وجود ماهی یا درخت در دیگر نقاط کیهان پیدا کنیم.

سرانجام به تعریف «منابع» می‌رسیم. شاید تاکنون شما هم به این نتیجه رسیده باشید که اقتصاددانان در مورد اینکه مولفه‌های تشکیل‌دهنده یک منبع چه هستند عقیده یکسانی ندارند. آیا اسب‌های بازنشسته مسابقه منبعی برای غذای حیوانات خانگی هستند یا حیوانات پرافتخار شایسته تمجید؟ آیا آزبست منبعی برای ساخت لنت ترمز ارزان‌قیمت به حساب می‌آید یا آلاینده خطرناکی است که بهتر است در داخل زمین بماند؟ هوایی که تنفس می‌کنیم چه؟ یک اقتصاددان ارشد سابق در بانک جهانی زمانی گفت که آفریقا بیش از حد هوای تمیز دارد و از «کم‌آلودگی» رنج می‌برد. به عقیده او جو چیزی بیشتر از یک مخزن کم‌هزینه (بهینه؟) برای آلاینده‌های صنعتی نیست.

این بحث‌ها مرا به سمت این پرسش می‌کشاند که آیا اقتصاد علم است؟ تردیدی نیست که اقتصاددانان می‌توانند برای نتیجه‌گیری یا رسیدن به پاسخ سوالات از روش‌های علمی قابل تقلید و تکرارپذیر استفاده کنند اما همزمان تردیدی نیست که بسیاری از سوالات بزرگی را که همه ما با آنها مواجه می‌شویم نمی‌توان با مراجعه به شواهد آزمایشی پاسخ داد.

دلیل آنکه دو مشاور ارشد اقتصادی دولت در مورد یک سیاست اقتصاد کلان هم‌عقیده نیستند آن است که هیچ‌کدام اقتصادی با رشد کند دستمزد، بهره‌وری اندک، رشد اندک تولید ناخالص داخلی و کمترین نرخ‌های بهره را تجربه نکرده‌اند. لازم است دانش و مشاوره آنها جدی گرفته شود اما هیچ‌کدام از آنها تجربه اداره اقتصادی مانند آنچه دولت ائتلافی به وجود آورده است را ندارند و هیچ‌کدام نمی‌دانند حتی اگر به رهنمود آنها عمل شود چه اتفاقی در آینده روی خواهد داد.

به همین ترتیب وقتی به تصمیم‌گیری‌های مرتبط با افزایش مزایای بیکاری یا کاهش تصاعد گازهای گلخانه‌ای می‌رسیم عجیب و غیرسودمند خواهد بود که از یک اقتصاددان یا هر مدل اقتصادی انتظار داشته باشیم تعیین کند چه کاری «لازم» است انجام گیرد. معنای کلمات «بهینه»، «تخصیص»، «کمیاب» و «منابع» مناقشه‌برانگیز است. زباله یک فرد می‌تواند گنج دیگری باشد و درخواست یک زن برای پر کردن شکاف دستمزدی با مردان به معنای از دست رفتن حق ویژه یک مرد خواهد بود.

من اقتصاد را دوست دارم و بر این عقیده‌ام که اقتصاد می‌تواند در زمان تصمیم‌گیری‌های دشوار به دموکراسی‌ها کمک کند. اقتصاد در شناسایی بده‌بستان‌ها و تدوین راه‌حل‌های سیاستی سودمند است. اما هیچ اقتصاددانی نمی‌تواند به ما بگوید در چه نوع جامعه‌ای زندگی کنیم؛ از چه مقدار از محیط زیست طبیعی خود محافظت کنیم؛ یا حتی در چه نوع منزلی سکونت داشته باشیم. اقتصاددانان قیمت هر چیز را می‌دانند اما از ارزش آن آگاهی ندارند. ارزش‌ها صرفاً به خود ما بستگی دارند.

 

منبع: دی‌گاردین  |  برگرفته: تجارت‌فردا

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *