ways-you-are-making-life-harder-than-it-has-to

چند وقت پیش، تیتری شبیه به این را در اپلیکیشن فلیپ‌بورد دیدم، به نظرم تیتر جذابی آمد، اما به خاطر کندی اینترنت، مطلب باز نشد.

اما تیتر به نظرم آنقدر جذاب آمد که با خودم گفتم که پیش خودم فکر کنم که در موردش چه می‌توانم بنویسم و چیزهایی را که به ذهنم می‌رسد، فهرست کنم…

 

۱- از ابراز احساسات خست بورزید و بی‌موقع خجالتی باشید
عابری، سگ خانگی جذابش را دارد در خیابان گردش می‌دهد و شما زیرچشمی مفتون زیبایی و بازیگوشی سگ شده‌اید، اما به خودتان می‌گویید که یک لبخند ساده زدن به رهگذر، از ابهت شما می‌کاهد. اصلا نگاهتان را هم می‌دزدید.

همکارتان لباس زیبایی به تن دارد، به او نمی‌گویید که چقدر خوش‌سلیقه است.

رویدادی ناراحتتان کرده و شما برای اینکه آدم احساساتی و تکانه‌ای به نظر نرسید به دوستان نزدیکتان نمی‌گویید که چقدر ناراحت شده‌اید.

۲-چسبیدن به یک زندگی تکراری و خسته‌کننده
هر روز با زحمت خودتان را راضی می‌کنید که سر کار غیرجذاب و احتمالا کم‌درآمد خود می‌روید و در شرایطی که می‌توانید با چند ماه سختی کار مستقل یا متفاوتی شروع کنید، به خاطر واهمه از ایجاد تغییر یا محافظه‌کاری، چشم باز می‌کنید و می‌بینید سالهاست که در همان کار اول، استعداد و خلاقیت شما در حال هرز رفتن است.

۳-با آدم‌های سمی معاشرت می‌کنید
بارها و بارها آزمایش کرده‌اید که چند دقیقه هم‌صحبتی با شخصی، به شدت شما را زیر و رو می‌کند و از شما آدمی شکاک و بدون اعتماد به نفس می‌سازد، اما همچنان راهی برای خلاص شدن از دست اینگونه آدم‌های سمی پیدا نمی‌کنید.

۴-برای تایید افراد پیرامونی و نه به چنگ آوردن خوشبختی از دید خودتان تلاش می‌کنید
احتمالا هر چقدر هم شما تلاش کنید، نمی‌توانید نظر موافق همه را به دست بیاورید. مردم طوری هستند که در هر حال چیزی برای غیبت پیدا می‌کنند.

تنها شما هستید که خودتان را بهتر از هر کس دیگری می‌شناسید. خوشبختی تعریفی کاملا درونی دارد. وقتتان را برای به دست آوردن تایید و تحسین دیگران تلف نکنید.

۵-کم مسافرت می‌روید و یا به مسافرت‌های تکراری می‌روید
مسافرت‌های کسل‌کننده را به کناری بگذارید. این دفعه به جای مسافرت به یک شهر، یک تور طبیعت‌گردی برای خودتان ترتیب بدهید. به جای هتل‌های معمول، زیر چادر بخوابید یا در یک خانه قدیمی هتل شده، بخوابید. اصلا جاهایی را کشف کنید که کمتر کسی به آنها می‌رود!

۶-به هنر و معنویت توجه نمی‌کنید
زندگی‌تان در کار و بعدش کمی وب‌گردی یا فیلم تماشا کردن خلاصه شده. هیچ وقت کار متفاوتی نکرده‌اید، مثلا ورزش جدیدی را فرانگرفته‌اید، به کلاس خوشنویسی نرفته‌اید، یک زبان خارجی جدید را دست‌کم به صورت مقدماتی هم شده، یاد نگرفته‌اید.

۷-کودکی‌هایتان را تکرار نمی‌کنید
کودک درونتان را بازیابی کنید. کتاب‌های رنگ‌آمیزی بزرگسالان بخرید یا با کودکتان نقاشی کنید. کتاب‌های داستان کودکان را برای خردسالان بلند بلند بخوانید و با آنها بازی‌های کودکانه کنید.

۸-موسیقی‌های تکراری گوش می‌کنید
کمی به خودتان زحمت بدهید و نواهای و سبک‌های جدید موسیقی که با سلیقه‌تان هماهنگ هستند، پیدا کنید. نمی‌شود که همه‌اش همان فهرست محدود ترانه‌های و موسیقی‌هایتان را گوش کنید. هنرمندان جدیدی پیدا کنید و دنبالشان کنید.

۹-کابوس‌ها و بدبیاری‌های زندگی‌تان را مدام نشخوار فکری می‌کنید
تا فرصتی پیش می‌آید که تنها باشید، فلش‌بک ناگزیر به گذشته می‌زنید و لحظات دشوار زندگی و ناکامی‌هایتان را مرور می‌کنید. این را می‌شود با نگاه مثبت و ترفندهایی انجام نداد. مثلا می‌توانید در گوشی‌تان عکس‌هایی از لحظات شاد زندگی و موفقیت‌هایتان بگذارید و هر وقت خاطرات بد گذشته به شما هجوم آوردند، این عکس‌ها را مرور کنید.

۱۰-بیش از حد فروتنی می‌کنید و شایستگی‌هایتان را به صورت معقول به رخ نمی‌کشید
دنیای کنونی ما دنیای شتاب‌زده‌ای است. شاید زمانی فکر می‌کردید که به تدریج همه متوجه مهربانی یا اندیشه‌های خوب شما یا مهارت‌های حرفه‌ای شما می‌شوند. اما راستش فروتنی زیاد هم همراه خسران و زیان است. گاهی به رخ بکشید که اگر شما نبودید، شاید فلان کار به مسیر اشتباهی می‌افتاد، بگویید که چقدر در مقابله به بحران‌ها کارآمد بوده‌اید.

 

نوشته: علی‌رضا مجیدی  |  برگرفته: یک‌پزشک

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *