بیست سال پیش، زمانی که وارن بافت سخنرانیای در دانشکده تجارت و اقتصاد فلوریدا انجام میداد، یک دانشجوی MBA از او پرسید:
اگر میتوانستید دوباره زندگی کنید و همه چیز را از نو شروع میکردید، برای احساس خوشبختی بیشتر چه میکردید؟
بافت، ابتدا دانشجویی را که این سوال را پرسیده بود، ترغیب کرد که در مورد مفهوم خوشبختی از زاویه دید عملیتری فکر کند. او گفت که در واقع هیچ کدام از ما نمیتوانیم زندگی دوبارهای داشته باشیم، اما میتوانیم حس خوشبختی کلیمان را با تغییراتی در کار، اهداف، وضعیت اقتصادی، سلامت و ارتباطهای خود افزایش بدهیم.
نکته اصلی که او مطرح کرد این بود که باید با آن دسته آدمهایی که دوست دارید، همکار شوید و با آنها کار کنید.
او گفت که باید سعی کنید که آن کاری را که دوست دارید انجام بدهید. اگر شما خود را که به کاری وادارید تا فقط روزومه جالبی داشته باشید، عقلتان را از دست دادهاید.
اما واقعا توصیههای وافت در مورد معاشرت و کار با کسانی که دوست دارید و نیز انجام آن کارهایی که واقعا مورد علاقه شماست، توصیههای ساده یک میلیاردر خوشبخت هستند که برای مردم عادی سودی ندارند، یا میشود واقعا در آنها دقیق شد؟
واقعیت این است که همین توصیههای ساده، در نهایت میتوانند موجب موفقیت و خوشبختی شما شوند. چرا که:
۱- باعث میشوند فرصتهای بیشتری را بربایید. وقتی حواستان جمع است، گوشبزنگ هستید که از کمترین فرصتی استفاده کنید. اما کارهای دیگر را از سر اجبار و انجام و وظیفه انجام میدهید.
۲-اگر کاری واقعا منطبق بر ارزشها و استعداد شما باشد، حس دانشاندوزی و افزایش تجربه در آن زمینه را هم در شما برمیانگیزد که مقدمه پیشرفت و موفقیت است.
۳- خلاقیت چیز شگفتانگیزی است. خلاقیت عصاره عرق ریختن و الهامات لحظهای و بعد تلاش برای عملی کردن آن الهام است و این در محیطی حاصل میشود که یاران موافق در آن باشند و فرصت تمرکز و لذت از کار به شما بدهند و مسلما در مورد کارهایی که واقعا عاشقش هستید، حاصل میشود.
۴- همنشینانی که از عشق شما مطلع نیستند و زمینه فکریشان با شما به کلی متفاوت است، به تدریج شما را دلسرد میکنند و باعث میشوند گاه و بیگاه شک در مورد ارزشمندی کار به شما دست بدهد که برای عقب ماندن از انبوه رقیبان همین تردیدها کافی است.
Hits: 2