نخبگان علمي و توليد علم جامعه جهاني در عصر حاضر به سوي تخصص گرايي و نخبه گرايي در تمام عرصه ها پيش مي رود.
در بازار مکاره جهاني که فرهنگ ها و روايت هاي مختلف عرضه مي گردند، تنها جوامع و فرهنگ هايي مي توانند در اين ميان خود را حفظ نموده و پا بر جا بمانند که ضمن حفظ گذشته خويش و در حرکت به سوي آينده داراي برنامه هاي مدون و از پيش تعيين شده باشد و اين مهم مگر با تفکر، تعقل، تأمل و تدبر در امور خويش و بررسي شرايط مختلف جاري جامعه جهاني و شناسايي و بررسي نقاط قوت و ضعف خود در کنار سعي بر رفع نقاط ضعف و تبديل آنها به قوت و استفاده از فرصت هاي به وجود آمده ممکن نمي باشد و اين جز با حضور جدي تعقل گرايي در حوزه هاي مختلف ممکن نخواهد بود.

در اين ميان اگر تنها چنين کاري صورت گيرد ممکن است فقط براي حفظ وضع موجود در مواجهه با ديگر فرهنگ ها مؤثر باشد، اما چنانچه بخواهد با سربلندي از مواضع به حق خويش دفاع نمايد و يا حتي آنها را حفظ نمايد بايد به اصل توليد فرهنگي و علمي در عرصه هاي مختلف و با توجه به چارچوب هاي پذيرفته شده اعتقادي و باور داشت هاي خويش بپردازد. فلذا در اين ميان، توليد علمي موضوعيت يافته و بر آن تأکيد مي شود تا بتوان حيات معقول اجتماعي را گسترش داد.

 

مقدمه توليد

بروز خلاقيت ها و رشد و نمو آنها به اصل نياز برمي گردد. نياز خلاقيت ها را شکل مي دهد و لذا بايستي ضمن توجه هميشگي به نيازها راه هاي رفع و دفع آنها را نمايان ساخت و ميادين حضور را مشخص نمود و زمينه ها را براي ظهور خلاقيت ها آماده ساخت. در اين ميان آنچه اصل و ضرورت به شمار مي رود، وجود گسترده نگري است، اما پيش زمينه اين حيات به تفاوت نوع نگاه بستگي دارد و تفاوت در آن حيطه و ميدان است که تحمل رنج و مشکلات را در مسير تحقق خواسته هاي مورد نياز آسان و سهل مي سازد. لذا هر چه نوع خواسته ها و انتظارات بالاتر و کلي تر و جامع تر باشد تحمل و ظرفيت بيشتري را طلب مي نمايد و مسئوليت طلبي نيز در تخصص گرايي و تعقل گرايي نمود مي يابد. نخبگان هر جامعه معيار و ملاک عقل اجتماعي هستند. تعقل سنجي جامعه به نيروهاي نخبه بر مي گردد.

 

مسئوليت خواهي

مسئوليت طلبي مبدأ دغدغه است، دغدغه و نياز از آگاهي و شناخت نشأت مي گيرد، چرا که مسئوليت رابطه مستقيمي با شناخت دارد مسئوليت ارتباطي هم راستا با شناخت حکمت و شعور در هستي دارد و هنگامي مفهوم پيدا مي کند که غايتي براي هستي قايل باشيم، حال اگر اين غايت جاوداني باشد نوع مسئوليت نيز همواره محسوس است.
به همين خاطر مي توان گفت، مسئوليت درختي است که بسترش شناخت ها هستند و ريشه اش اعتقادها و بهارش بحران ها و حادثه و ثمره اش آرامش مردم است.
مسئوليت که بر زمينه شناخت استقرار مي يابد، بدين معني است که آگاهي و اطلاع داشتن ضرورت مهمي به شمار مي رود در اين ميان داشتن علم مقدمه شناخت است بر همين اساس بايد بر تقويت علم در خويش کوشيده تا ضمن کسب آن بر آن باور نيز بود چون علم به خودي خود سودمند است اما هر علمي ارزشمند نيست بلکه زماني که بر آن باور وجود داشته باشد ارزش دارد و هنگامي باور ثمر دارد که به آن عمل گردد. توليد علم زماني تحقق مي يابد که نياز وجود داشته باشد.

 

عصر حاضر و ضرورت هاي آن

در عصر جاري که عصر ارتباطات و اطلاعات نام گرفته است رمز موفقيت در بقاء و داوم بر حضور جدي و مؤثر است، زيرا در اين ميان که از هر سو عقيده اي و باوري وارد عرصه هاي اجتماعي مي شود، لذا با توجه به اينکه انقلاب اسلامي ثمره تاريخ بشريت است و به عنوان تنها يادگار انبياء عظام و ائمه اطهار و زعماي عالي مقام طرح مي باشد بايد با شناخت خويش و با درک اين فرصت مهم ضمن شناخت و فرصت ها و تهديدهاي ناشي از اين عصر به بررسي پرداخته و از آنها فرصت هاي جديدي را به دست آورد.
لذا با توجه به اين امر و ضرورت بايد نسبت به توليد هر چيزي بر اساس ضرورت ها پرداخت ضرورت امروز جامعه جهاني، وجود علم و دانش است، نه تنها در سطح تکنيکي بلکه در سطوح بالا و راهبردي تا جايي که بتوان ضمن اداره جامعه، تعالي آن را نيز رقم زد، بر همين اساس توليد علمي و محصولات علمي از جمله ضروريات هر فرهنگ مي باشد و بسته به حوزه تأثير آن فرهنگ حوزه کار و فعاليت متفاوت خواهد بود.
اما آنچه که در توليد علم اصل اوليه شمرده مي شود، به دغدغه اي بر مي گردد که در انديشه وجود دارد چرا که توليد، بوجود آوردن چيزهايي است که وجود ندارد، يا کشف مواردي است که از ديد و نظر ديگران مخفي است، بنابراين توليد علمي يعني تفکر و تفقذ به نحوي که بتوان ديگران را نيز از آن بهره مند نمود. و اين امر مسأله اي است که توسط نخبگان و خبرگان ملت صورت مي پذيرد.
براي توليد علمي، به مجاهدت نياز مي باشد به نحوي که در مقابل سختي ها و رنج ها و تحمل آنها سبب کسب علم مي شود.
نياز و کنجکاوي، انسان را به شناسايي از خويشتن خويش و هستي دعوت مي کنند. با توجه به اينکه انسان در فاصله تولد تا مرگ، ناچار گام هايي را بر مي دارد و کارهايي را صورت مي دهد. اين گام ها و کارها مي توانند انتخاب انسان باشند و مي تواند، تلقين و تقليد و تحميل باشند، و لذا در جامعه علمي آنچه که از آن به علم ترجمه اي ياد مي شود ناشي از تقليد مي باشد، تقليدي که نه از سر شناخت بلکه از روي عدم توانايي بر توليد علمي مي باشد. خواص جامعه و محيط کساني هستند که نيازهاي حقيقي را تشخيص مي دهند و راهکارهاي رفع اين نيازها را بررسي مي نمايند.

 

دانش محوري

در عرصه تعليم و تربيت حوزه هاي متفاوت و متبايني وجود دارد که عدم شناخت آن موجبات هلاکت فرهنگي و هويتي جامعه را سبب مي شود، که عبارت از حوزه هاي دانش، پژوهش و انديشه مي باشند.
حوزه دانش، بر تعليم و تعلم فراورده هاي گذشته تأکيد دارد به نحوي که کليه قوائد آنها بايستي پذيرفته شود و در آن جبر حاکم است و سلسله درجات و مراتب مشخص و معيني دارد، عرصه آن علم، علم دانش سرايي مي باشد که دانشکده و دانشگاه و حوزه در آن اهميت بسياري برخودارند چرا که در آن افراد به کسب دانش و يادگيري آن و علمي مي پردازند، و به نوعي آموزش مي بينند و تمرين مي نمايند تا در ممارست به نتايج قابل قبولي دست پيدا نمايند. به همين جهت در نهايت امر رعايت سلسله اموري که ديگران آن را پايه نهاده اند و بر اساس آن خود به مسائل دست يافته اند ضروري، لذا رعايت پيش نيازي و سپس نياز در کسب علوم دانشگاهي ضرورت پيدا مي نمايد و در غير از اين چارچوب، چارچوب ديگري را بر نخواهد تافت، به همين جهت عرصه دانش سرايي، عرصه بوروکراتيک است، لذا بسيار جزم و بسته مي باشد و خلاقيت در آن بسيار محدود است چرا که فرد تنها در همان چارچوب تعليم مي تواند تفکر و تفقد نموده و تنها بر آن اساس عمل نمايد و نتيجه نيز مشخص است، زيرا مطالب مشخص و معين است و تنها براي استفاده از محصولات گذشته کسب مي شود. لذا در اين ميان توجه به اين نکته که ديگران کاشتند و ما برداشتيم ما بکاريم تا ديگران برداشت نمايند اصلا ناديده گرفته مي شود و ياد بگير و گليم خود را از آب بکش موضوعيت مي يابد، به همين جهت تنها توجه علوم دانشگاهي چاره ساز اداره جامعه جهاني نيست زيرا در نهايت امر به يک «جبر گرايي به محور منفعت شخصي» منتهي خواهد شد. امروز نخبگان و نخبه گرايي به صورتي استفاده مي شود که، دانشجويان و يا کساني که در نظام دانشگاهي توفيق داشته اند، را شامل مي شود.

 

پژوهش محوري

با توجه به مشخص بودن مباني و مبادي، و بر اساس آنها پژوهش صورت مي گيرد، يعني ديگران توليد کرده اند و با پژوهش به صورت جديدي تهيه و مونتاژ مي گردد آنچه که در اين حوزه اهميت دارد اينکه پژوهشگر بر اساس نياز از توليد علمي ديگران استفاده مي نمايد و ميدانش را تا حدي خودش معين مي نمايد هر چند هنوز تحت تأثير نظرات ديگران است، اما به حدي مختارتر از حوزه دانش است. در اين عرصه پژوهش سراها وجود دارد که پژوهشکده و پژوهشگاه ها محيط آنها مي باشند. آنچه که در کشورهاي مختلف ديده مي شود تا حد پژوهش است و در اين عرصه اصل تقاضا موضوعيت اصلي را تشکيل مي دهد و پژوهش ها بر اساس تقاضاهايي که وجود دارند عرضه مي گردند. اين حيطه نيز همچون دانش داراي زمانبندي مشخص و معين مي باشد و متوقف بر زمان بودن در آن وجود دارد. آنچه که در دانش وجود دارد، يادگيري و آموزش است، اما در پژوهش يادگيري و آموزش صرف نيست، بلکه تحقيق و جستجو نيز وجود دارد. نخبگان در اين حوزه بيشتر کساني هستند که مبتني بر آنچه وجود دارد و در تبديل وضعيت مطلوب تر به طرح ايده ها و يا در يافتن و تحقيق کردن مي پردازند.

 

انديشه محوري

جايگاه توليد علمي و مجاهدت علمي در ميدان انديشه است، انديشه تفکر و تفقد بر اساس نياز و مطابق با دغدغه و وجود روحيه پرسشگري و نوخواهي است. در اين ميان گشتن موضوعيت دارد، سرگشتگي و شيدايي و اينکه گم کرده اي وجود دارد و سعي بر يافتن آن است مهم است، لذا فرد متفکر همواره در تلاش و کوشش است تا چيزي نو بيابد، لذا زمان بر آن مستولي نمي شود و بسته عنايت هايي که بر او خواهد شد. لذا در عرصه انديشه راه چيست و چگونه است و چطور بايد رفت؟ هر سه بار هم وجود دارد در حالي که درعرصه آموزش راه مشخص است لذا همراه راهرو طي طريق صورت مي گيرد. اما در انديشه هيچ يک مشخص نيست، لذا براي حرکت در اين حوزه بايد به يک نيروي ماورائي متوسل شد چرا که هر آن ممکن است راه ناصواب انتخاب گردد و به نا کجا آباد کشيده شود، لذا همواره يک غايت نگري در اين ميان بايد وجود داشته باشد که بر اساس آن حرکت صورت گيرد و با نگاهي همواره آن را مد نظر داشته باشد.
براي توليد علمي نياز به چارچوب هاي مشخص و معين مي باشد. تا جايي که براي هر علمي چارچوبي است ما دو چارچوب کلي در نحوه و نگاه به علم، دانش، پژوهش و انديشه داريم که خدا محوري و انسان محوري باشند و هر گونه علمي در اين چارچوب هاي تصوري شکل مي گيرد و به همين منظور بايد ميادين علمي جهت ايجاد جريان هاي علمي معين شود تا ضمن ايجاد جريان هاي علمي جنبش علمي محقق شود.
ايجاد جريان هاي علمي در عرصه علم و دانش نياز به تربيت نيروهايي دارد که در نهايت امر خود را براي سختي ها و رنج هاي راه آماده کرده باشند و همت و عزم و اراده والا داشته باشند.
نخبگان در اصل کساني هستند که آينده اي مطلوب را ترسيم مي کنند و براي رسيدن به اين آينده روشن طرح ريزي و برنامه ريزي مي نمايند. اين برنامه ها به صورت هماهنگ، با گستره اي که شامل همه مسايل مي باشد را به صورت يک پارچه تنظيم مي نمايند. بر اين اساس نخبه گرايي در محيط اجتماعي و نظام علمي چنانچه از معنا و مفهوم موجود تغيير ننمايد و در حوزه نظام دانشگاهي متوقف بماند، فاجعه اي علمي بوجود مي آيد، که نتيجه اي جز تقليد علمي و دوري جامعه علمي از نظام توليد علم خواهد شد.
در مبحث علم نيز اگر تلاش کنيم به توليد خواهيم رسيد، همانگونه که در سوره مبارکه عنکبوت آيه 69 نيز اشاره شده است: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» و در جاي ديگر مي فرمايد که اين نمايانگر اين است که هر چه تلاش و کوشش و مجاهدت صورت پذيرد به همان اندازه نيز هدايت صورت مي گيرد لذا در مبحث توليد علمي مجاهدت مورد نياز است تحمل رنج ها و مشقت در راه هدف و تحمل آن مهم است، اما آنچه که در اين ميان مطرح است، روحيه پرسشگري و توجه به آن ضمن تقويت آن مي باشد که اين خود سبب مي شود تا در کلاس هستي به ذرات و موجودات به عنوان نشانه ها نگريسته شود.
لذا براي رسيدن به برداشت ها و تصويرها و تفکرها اصولي نياز است که:
الف) احتمال اينکه در هر حادثه مي توان درسي باشد و در هر تصادف نظمي وجود داشته باشد که در آن حکمت هايي وجود دارد.
ب) جامع نگري مي تواند سبب شود تا حرکت ها بيشتر حس شوند، زيرا کسي که گذشته، حال و آينده را يکجا مي بيند و بررسي مي نمايد بهتر و بيشتر درک مي نمايد و بيشتر مي تواند بهره برداري نمايد.
ج) آمادگي ذهن و فکر مي تواند در برخورد سبب شود که نسبت به هر تغيير و تبديلي حساسيت داشته باشد که اين خود سبب يافتن نقاط پنهان و کشف آن مي گردد.
اما در نگاه غايت نگر و معتقد که نسبت به غايت ايمان دارد و بر آن مؤمن است ديده مي شود که خداوند مي فرمايد: «و من يومن بالله يهد قلبه» يعني هر کس که به خدا مؤمن باشد، خداوند او را هدايت مي نمايد. در اين آيه شريفه به وضوح ديده مي شود که ابتداء بايستي ايمان به خدا باشد و يا کليت ايمان به خدا و اينکه تمام جهان بر اساس يک نظم و ترتيب خاص و به شکل هدفداري موجود گرديده است و هيچ چيزي در طبيعت و جهان بدون حکمت نيست. لذا اين نگاه سبب مي شود همان گونه که عارف بزرگ بابا طاهر مي فرمايند:
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعناي تو بينم
و سپس از اين نگاه است که خداوند وعده کرده است که «يهد قلبه» که خداوند بر همه امور آگاهي مي بخشد.

 

منبع:ويژه نامه رنگ جواني

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *