یکی از مدیران باتجربه اخیرا به من گفت که اگرشخصی نداند چگونه در موقع لزوم به طور جدی حقیقت را بپیچاند نمیتواند یک کارآفرین شود.
من گفتوگوهای زیادی با کارآفرینان در مورد دروغ گفتن داشتهام. همه آنها از نظر تئوریک با دروغگویی مخالفند، اما در موقعیتهای اجرایی، بیشتر آنها تا حدودی آن را به کار میگیرند. بعضی از آنها واژه «دروغ گفتن» را دوست ندارند و ترجیح میدهند که آن را اغراق در واقعیت یا حتی بازاریابی بنامند، اما بدیهی است که بسیاری از کارآفرینان احساس میکنند باید حقیقت را بپیچانند یا آن را به زعم خود پیرایش کنند، یا آشکارا برخی عبارتهای «دوستانه» را جعل کنند تا میدان فعالیت اقتصادی برای آنها هموار شود.
آیا پیچاندن حقیقت توسط کارآفرینان قابل اغماض است؟ آیا اعتقاد افراطی به گفتن حقیقت یک کار لوکس است که فعالان اقتصادی تازه وارد نمیتوانند از عهده آن برآیند؟ اگر چنین است آیا ما باید به کارآفرینان یاد بدهیم که کی و چگونه دروغ بگویند یا باید همان استانداردهایی که برای شرکتهای جاافتاده در نظر میگیریم برای تازه کارها هم تعمیم بدهیم؟
چند سال پیش با کارآفرینی کار میکردم که سرمایه اولیه ناچیز خود را به 10 میلیون دلار افزایش داده بود. یک عنصر کلیدی در پیشبرد سرمایهگذاریهای او روابط استراتژیک وی با یک مشتری چند ملیتی بود. یک روز قبل از نهایی کردن سرمایهگذاری، آن مشتری اطلاع داد که کنار کشیده است. به دوستم پیشنهاد کردم که شرکای سرمایهگذار خود را از این خبر مطلع کند، اما او ترجیح داد که آنها در اولین جلسه هیات مدیره پس از واریز پول به بانک از این موضوع باخبر شوند. نمیدانم او چگونه به آنها اطلاع داد، اما هیچگونه بازخورد منفی آشکاری وجود نداشت. اگر من در آن شرایط بودم ممکن بود از روی خامی و بی تجربگی به خاطر مشتری از دست رفته جنجال و هیاهوی زیادی به راه میانداختم و این کار من منجر به فروپاشی شرکت میشد. ریسکپذیری این کارآفرین در آن شرایط خاص عواید زیادی برای او به همراه آورد. آیا گفتن این دروغ برای کارآفرین مورد نظربرای حفظ منافع خودش قابل قبول بود؟
با کارآفرین دیگری کار کردم که گروه بازاریابی او بروشورهایی در زبانهای مختلف برای محصولات جدیدی چاپ کرده بود با این مضمون که آن محصولات با موفقیت مرحله آزمایشی را طی کرده است. برای مشتریان آمریکایی، این موضوع قابل درک بود، اما مشتریان ژاپنی وقتی دریافتند که مشخصات محصول به صورت فرضی نوشته شده است خیلی شوکه شدند و این امر منجر به بحران در اعتماد طرفین شد، ولی این کارآفرین نیز مسیر خود را طی کرد. آیا با تکیه بر فرهنگی که در آن کار میکنیم میتوانیم دروغ بگوییم؟ اگر بله چگونه؟
هزاران کارآفرین عمدا پیشبینیهای خود را بالا میبرند با این انتظار که سرمایهگذاران حداقل نیمیاز این پیشبینیها را باور خواهند کرد؛ با وجودی که یقین دارند اگر خوب بازی نکنند جریمه خواهند شد. همان طور که یک کارآفرین پیشگام و موفق که فروش واقعی او حدود نصف پیشبینی اولیهاش بود به من گفت که این یک بازار کاملا جدید است و ما هیچ اطلاعی از آن نداشتیم و به همین دلیل آنگونه که مشتریان دوست داشتند عمل کردیم، یعنی آماری اعلام کردیم که آنها منتظر شنیدنش بودند. آیا غلو در گفتن واقعیت صحیح است هنگامیکه طرف مقابل واقعیت غلو شده را انتظار میکشد؟
کارآفرینی را میشناسم که در آفریقا زندگی میکند و سیاست «رشوه نگیرید، رشوه ندهید» را در دستور کار قرار داده است. او خودش اصلا اهل رشوه دادن نیست، اما استدلال میکند که با این روش ما میتوانیم بسیاری از مشکلاتمان را فورا حل کنیم. او میگوید: «من حل شدن مشکلاتم را از این طریق دوست ندارم، ولی رشوه دادن در بسیاری از کشورها یکی از راههایی است که مردم کار خودشان را با آن پیش میبرند.» دوست من پیریزی کرده است که بودجه مشخصی را برای توزیعکنندگان تعیین کنند تا آنها توان مالی لازم را برای پرداختهایی از این نوع که به «پرداختهای آسانسازی» معروف هستند برای مواقعی که خیلی ضروری است، داشته باشند. آیا شما فکر میکنید این سیاست برای کارآفرینان تازه وارد خوب است؟
وقتی که من و دو شریک دیگرم در سال 1990 شرکت خود را در حوزه تکنولوژی تاسیس کردیم در گفتن اینکه چه تعداد پروژه انجام دادهایم و آنها تا چه حدی موفق بودند اغراق کردیم. با گذشت سالها ما در انجام پروژههایمان تا آن حد موفق شدیم که ما را از دروغ گفتن بینیاز کرد که برای ما آسودگی خاطر زیادی به ارمغان آورد. ادامه دادن به تبلیغات اغراقآمیز درباره شرکت خیلی وسوسهانگیز بود، اما رفته رفته احساس کردیم توانایی آن را داریم که برای گفتن حقیقت سختگیری کنیم. آیا دروغ گفتن در زمانی که تصمیم دارید پس از برطرف شدن نیازتان آن را متوقف کنید قابل تایید است؟
من پاسخ صحیح را ندارم، اما باور دارم که دروغگوییهای کارآفرینی، با هر اسمی که روی آن بگذاریم، خیلی رایجتر از آن است که ما تصور میکنیم. ما همچنان شاهد بحثهای جدی در این زمینه هم از نظر تئوریک وهم در دنیای واقعی خواهیم بود.
بنابراین بیایید از همین جا شروع کنیم: شما چه فکر میکنید؟
نویسنده: دانیل آیزنبرگ
مترجم: عاطفه کردگاری
منبع: Harvard Business Review
Hits: 0