ما عادت ميكنيم؛ به زندگي، به غم، به شادي، به سختي، به فقر، به ولخرجي و به خانههاي بزرگ يا كوچك. ما به ريخت و پاش يا نظم و ترتيب و حتي وسواس خود هم عادت ميكنيم. عادت ميكنيم و بد هم عادت ميكنيم و گاهي بدعادت ميشويم!
محمود در زندگي زناشويياش بدعادت شده است. او عادت دارد فقط بخواهد. او جملاتش را اينطور شروع ميكند: «من ميخواهم، من دوست دارم، تو بايد، تو نبايد و …» آخر جملاتش هم به منافع خودش ختم ميشود. او اوايل ازدواجش اينطور نبود، اما بعد از مدتي خانمش شروع كرد به بدعادت كردن او. او ميگفت: «محمود تو كه خستهاي، نميتواني اين كار را بكني. محمود، تو مردي نبايد آن كار را بكني. محمود براي تو زشت است جلوي مهمانها به زنت كمك كني»!
مريم، همسر محمود فكر ميكرد اينها آداب شوهرداري است. همان چيزهايي كه مادرش انجام ميداد؛ اما اين تفكر وقتي تغيير كرد كه خيلي دير شده بود. عادت مرتب بودن و جمع و جور كردن از سر محمود افتاده بود و فقط ميخواست از او پذيرايي شود و مورد توجه قرار بگيرد. اصلا فراموش كرده بود كه همسرش هم حق و نيازي دارد. اگر مريم ميگفت: محمودآقا دلم خيلي هواي سفر كرده، تقريبا محال بود بگويد: «آخي! قربان دلت بروم. حتما جور ميكنم برويم سفر.» در عوض ميگفت: «خانمجان، چه هوسهايي داري. كار را من ميكنم، تو دلت ميگيرد؟»
گاهي، وقتي دست مريم بند بود و بچه گريه ميكرد مريم ميگفت كمي بچه را نگهدار، بلافاصله محمود يك چيزي را به يك جايي پرت ميكرد و اخمهايش را توي هم ميبرد كه: «عرضه نداري كار كني يك فكري براي خودت بكن. كار من كه اين چيزها نيست! مردي گفتهاند، زني گفتهاند. اين هم شد زندگي براي ما درست كردي؟ يك لحظه استراحت نداريم توي اين خانه»!
بعد هم توي دلش ميگفت: «فكر كنم به اندازه كافي ترساندمش. بايد جاي خودش را بشناسد و من هم جايگاهم را حفظ كنم.»
يك روز مريم به اين نتيجه رسيد كه زندگياش بايد تغيير كند. بشدت احساس ميكرد ديده نميشود و تلاشش براي رونق دادن به زندگي زناشوييشان كاملا بيفايده است. او خسته بود و كسي قصد نداشت به او خسته نباشيد بگويد، در حالي كه هميشه بايد خستگي همسرش را با كارهايش رفع ميكرد. اما چه ميتوانست بكند؟ محمود ديگر عادت كرده بود. بد هم عادت كرده بود. يك مرد خشك سنتي و كمي هم نامهربان بود، نه از آن نوع كه به همسرانشان احترام ميگذارند. از آن مردهايي شده بود كه فقط به خودش احترام ميگذاشت.
مشاوران خانواده اعتقاد دارند زن و مرد بايد هميشه به هم كمك كنند تا خوشبخت باشند.
اولين آداب خوشبختي اين است كه زن و شوهر سعي نكنند بر ديگري تسلط پيدا كنند؛ آنها بايد با هم و در كنار هم باشند نه رو در روي هم! سيدمهدي حسيني بيرجندي، در كتاب مشاوره در آستانه ازدواج براي خانوادهها پيشنهاداتي دارد كه علاوه بر جنبه پيشگيرانه، ميتواند الگويي براي زندگي زوجهاي بدعادت باشد.
او ميگويد: «صبر و بردباري همسر خود را به عنوان وظيفه او قلمداد نكنيد، بلكه متقابلا در موارد مشابه، با گذشت، متانت و نكتهسنجي، قدرداني خود را نسبت به او ثابت كنيد.
فراموش نكنيد همسر آزرده، شريك خوبي براي زندگي نيست؛ پس يكديگر را نيازاريد. اجازه ندهيد يكنواختي و كسالت، غبار غم بر زندگي شما بيفشاند. براي پيشبرد و تنوع و رونق زندگي هر روز قدمي هر چند كوچك برداريد.»
نسبت به همسرتان احساس مسووليت كنيد.
احساس مسووليت چيزي نيست كه از خارج به فرد تحميل شود. احساس مسووليت، به معناي واقعي آن، امري كاملا ارادي است؛ پاسخ آدمي است به نيازهاي يك انسان ديگر، خواه اين نيازها بيان شده باشد يا بيان نشده باشد. احساس مسووليت كردن، يعني توانايي و آمادگي براي پاسخ دادن. پاسخ به عشق ديگري و توجه به نيازهاي رواني او.
به همسرتان احترام بگذاريد و احساسات او را درك كنيد.
منظور از درك احساسات آن است كه همسر خود را آن طور كه هست بشناسيد: از نظر خصوصيات اخلاقي، عقلي، ايماني، ايدهها، آرزوها و بالاخره احساسات و عواطف. احترام گذاشتن به همسر عبارت است از پذيرش او آنطور كه هست و ارزش دادن به شخصيت و كمالات او كه مظاهر آن در گفتار و كردار و در فرهنگهاي مختلف متفاوت است. بنابراين همسران بايد ضمن وحدت فرهنگي، از مصاديق احترام در زمينههاي مختلف تبعيت كنند و آنها را در مورد همسر خود به كار بندند.
Hits: 0