خلاقيت را به معناي انديشه براي خلق راه حل نو تعريف ميكنند.
اولين نكتهاي كه در مورد خلاقيت ميتوان گفت اين است كه خلاقيت در مورد موجود انساني است. موجودات ديگر هيچگونه خلاقيتي ندارند و همه فعاليتهاي آنها با هر درجهاي از دقت و ظرافت و پيچيدگي، ناشي از طبيعت و غريزه شان است . آنها از اول خلقت تا به حال تكاملي نداشته و به شكل ثابتي زيستهاند. هر انساني ميتواند خلاق باشد. خلاقيت متعلق به همه انسانهاست. تا اين باور در آدمي ريشه نگيرد و به وجود نيايد خلاقيت متولد نميشود: « نوآوري، ابتكار و خلاقيت سهم من از زندگي است.»
من ميتوانم خلق كنم. من بايد خلق كنم.» خلاقيت هم درس است و هم مدرس. يادگرفتني است. هم ميتوان آنرا ياد داد و هم ميتوان ياد گرفت. خلاقيت انسانها ذاتي يا مادرزادي نيست، بلكه مهارتي است در كنار ساير مهارتهاي زندگي كه ميتوان آنرا ياد گرفت و مثل ساير امور آموزشي براي يادگرفتن آن وقت گذاشت، انرژي صرف كرد، برنامه ريزي كرد، تلاش و تمرين كرد تا كمكم به ملكه ذهني تبديل شود و از قوه به فعل در آيد. خميرمايهاش ذاتي است اما تحققش نه.
– خلاقيت، هدف نيست، وسيله است. شايد در مرحلهاي از تربيت آدمي هدف باشد اما حالت مقطعي دارد، مثل ياد گرفتن زبان، خواندن و نوشتن و حساب و مهارتهايي كه فرد با يادگيري آنها بهعنوان پيش نيازها، مسير و طريقت خود را ميتواند بپيمايد.
– خلاقيت هم ساده و راحت است و هم پيچيده و سخت. بستگي دارد كه تو در كجاي زمان و مكان ايستاده باشي، در اين راه ممكن است بارها و بارها اشتباه بكني و دوباره برگردي به ابتداي راهي كه شروع كرده بودي، راههاي بسياري را طي كني و بروي و به نتيجهاي برسي كه نتيجهاي نداده است و ياد بگيري كه اين راه، تو را به آن هدف نميرساند، راهش اين نبوده و راه ديگري بايد رفت.
– از حداكثر توان و قدرت حواس خود استفاده كن، صداهايي را كه همه ميشنوند، بشنو ولي سعي كن صداهايي را كه ديگران هم نميشنوند، بشنوي. هر آنچه را كه ديگران ميبينند، ببين، ولي سعي كن چيزهايي را كه ديگران هم نميبينند، ببيني. در مورد همه حواس پنجگانهات اينطوري باش، جهان بينيات را عوض كن، در هر پديدهاي اعم از فيزيكي، اجتماعي و يا ذهني ممكن است ويژگيها و روابطي باشند كه براي ديدنش عينك و مهارت خاصي لازم باشد. مثلا نيوتن؛ ساليان سال ميوهها از درختان به زمين افتادهاند و همه انسانها آنرا ديدهاند ولي متوجه نيروي جاذبه زمين نشده اند، اما نيوتن ديد و متوجه شد. بهقول دانشمندي: سعي كن عظمت در نگاهت باشد نه در چيزي كه بدان مينگري، يا بهقول سهراب: چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد .
اگر فكر كني در مورد چيزي اطلاعات و دانش خوب و مناسبي داري، احتمال خلاقيت كاهش مييابد. سقراط ميگفت: «همانقدر ميدانم كه چيزي نميدانم.» يا ابن سينا ميگفت: «تا بدانجا رسيد دانش من كه بدانم هميكه نادانم.» آدمياگر هم چيزي بداند ندانستههايش در برابر دانستههايش بسيار است. اگر فكر كني كه چيزي نميداني، آنگاه ممكن است كه مطلب و دانش تازهاي را خلق كني. تا احساس نياز و تشنگي نباشد، تلاش معني نمييابد. بايد هميشه گرسنه بود. آنها كه احساس سيري كنند در همان سيري كاذب ميمانند و هميشه لبخند فاتحانه بر لب دارند و همواره خوشبخت و بيدرد از زندگي نهايت لذت را ميبرند و هيچوقت لذت دردهاي شيرين و غمهاي بزرگ را نميچشند و زندگيشان دريايي است به عمق يك بند انگشت . سؤال از دانايي برميخيزد، نه از ناداني.
«آب كم جو تشنگي آور بدست/ تا بجوشد آبت از بالا و پست»
– خلاقيت، فرآيند است نه يك محصول و نتيجه. مهم در راه بودن است و نه به مقصد رسيدن . انديشه و فكر خود را به يك هدف مشخص متمركز نكن، اين كار از ايجاد خلاقيت جلوگيري ميكند.
«تو پاي در راه نه و هيچ مپرس/ خود راه بگويدت كه چون بايد رفت»
اگر هدف را از پيش تعيين كرده باشي، راههاي رسيدن به آن هدف هم محدود و كليشهاي خواهد شد، ممكن است خوب بروي و خوب برسي، ولي ديگر خلاقيت معنايي نخواهد داشت. خلاقيت، وسيله و روش و راه است.
– براي خلاق بودن هراس به دل راه نده، خود را به دامن ترس نينداز، ترس دشمن دانايي انسان است. دانشمندان هر عصري و هر نسلي شجاعترين جنگجويان بودهاند. آن كس كه بيشترين تحول را دامن زند، جسورتر است. توانايي به دانايي است. براي ايجاد خلاقيت در پهندشت وجود بايد بيباك بود. اگر بگويي كه تا شنا ياد نگيرم پا به آب نميزنم، ديگر مطمئن باش تا آخر عمرت نخواهي توانست شنا ياد بگيري، اگر هم ترس در دلت ميآيد به آن خوش آمد بگو و با آن دوست شو.
– اگر در سرزمين يقين چادر زده باشي ديگر از كاروان خلاقيت هيچ نوايي به گوشت نخواهد رسيد، اگر در ساحل امن اطمينان خيمه زده باشي ديگر هيچ چاوشي تو را وسوسه نخواهد كرد. اگر ميخواهي خلق كني، ترديد كن. خلاقيت در ايجاد طريقت نيست، خلاقيت طي طريق است. در چگونه رفتن است، در چگونه ديدن و در چگونه شدن. از مرتبه عادي وجود داشتنها عبور كردن و در آنسوي مرز بودنهاي روزمره، جور ديگر شدن است. هر زماني و هر مكاني و هر لحظه و هر سرزميني تو را بهخود ميخوانند «هر نفس نو ميشود دنيا و ما». خلقت هر لحظه در كار آفرينش است و تو همواره ميتواني بسازي، تغيير دهي؛ هم جانت را و هم جهانت را.
انديشههاي خلاق چون غيرمتعارف هستند، گاه ممكن است از طرف عدهاي به تمسخر و استهزاء گرفته شوند و يا با بيمهري و بيتوجهي مواجه شوند و شايد هم با جنون، اما انساني كه در حوزه انديشه خلاقيت دارد، در ميدان روحيه هم بايد خلاقيت داشته باشد، خودت را نباز، چون انديشههاي خلاق از نسل و عصر خود جلوتر هستند و ابتدا عجيب و غريب بهنظر ميرسند اما با مداومت و استمرار و اصلاح خطاها، قالب مقبول بهخود ميگيرند.
– يكي از راههاي خلاقيت استفاده از بارش مغزي است. در مورد مسئله يا هر پديدهاي كه ميخواهي فكر كني، شروع كن به فكر كردن، هر چيزي كه به ذهنت آمد يادداشت كن، خوب يا بد، مربوط يا نامربوط، با ارزش يا بيارزش، صحيح يا غلط، بگذار جاري شود و بيايد، همه را جمع كن و بنويس، بعد سر فرصت با راهنمايي معلم يا مربي يا دوست يا همفكر آنها را ارزيابي كن، سبك سنگين كن، از فيلترها رد كن و براي هدفي كه داشتي از آنها استفاده ببر. گاه ميبيني در هنگام نوشتن چيزهايي به ذهنت آمد كه اصلا به آنها فكر نكرده بودي و در اين نوشتنها شكوفههايي در انديشهات جوانه زد كه بعدها گلهاي معطري از آنها حاصل شد.
مشاهير چه ميگويند؟
توماس اديسون را ميتوان تقريبا خلاقترين فرد در تاريخ بشر ناميد. او ميگويد: خلاقيت 99درصد سخت كار كردن است و تنها يك درصد الهام گرفتن. در اينجا قصد نداريم به مقولههاي كوشش و اراده يا الهام و شهود و نقش آنها در خلاقيت بپردازيم بلكه ميخواهيم يكي از برداشتهاي غلط از خلاقيت را بررسي كنيم.
بسيار جالب است كه اديسون در اين كلام هيچ درصدي را به نبوغ اختصاص نميدهد. اين در حالي است كه در تعريف يا نگاه اكثر افراد واژه خلاقيت با نبوغ همراه است.برايان تريسي از مشهورترين متخصصان تفكر و مديريت در راهنماي تفكر خلاق در رابطه با ارتباط خلاقيت و نبوغ تعاريفي را ارائه ميدهد. او اين طور به طرح مسئله ميپردازد كه انيشتين ميگويد: « هر بچهاي وقتي به دنيا ميآيد نابغه است». اما دليلي كه باعث ميشود اغلب مردم با باهوشي و ذكاوت رفتار نكنند آن است كه نميدانند چقدر باهوش هستند.
Hits: 0