Economics Of Happinessاندازه‌گیری رفاه نشان‌دهنده کیفیت زندگی است و عوامل تعیین‌کننده آن را مشخص می‌کند اما آیا این روش در سیاست‌های پس از اهداف توسعه هزاره هم کاربرد دارد؟ در سپتامبر 2013 رهبران جهان در نیویورک گرد هم آمدند تا سهم خویش را از تلاش‌های مرتبط با تحقق اهداف توسعه هزاره بیان کنند. آنها یافته‌های مشاوره‌های جهانی و گزارش یک گروه تخصصی سطح بالا را مورد بررسی قرار دادند تا بتوانند سیاست‌های جدید پس از انقضای اهداف توسعه هزاره را تدوین کنند. از سال 2000 جهان شاهد تحولات زیادی بوده است. بنابراین مهم‌ترین موضوع در جست‌وجو برای چارچوب توسعه پس از سال 2015 آن است که رویکردهای نوآورانه‌ای را که در 15 سال گذشته پدیدار شده‌‌اند مورد بررسی دقیق قرار دهند. شاید جالب‌ترین و انقلابی‌ترین رویکرد دهه گذشته در زمینه سیاستگذاری در علم جدید «مطالعه شادمانی» ریشه داشته باشد. اقتصاد شادمانی رشته‌ جدیدی است که تلاش دارد بفهمد چه چیز واقعاً مردم را شادمان می‌سازد. این تلاش معمولاً از طریق نظرسنجی و بیان این سوالات «این روزها به طور کلی تا چه اندازه از زندگی رضایت دارید؟» و «چه اندازه شاد هستید؟» انجام می‌گیرد. در این رشته، به‌جای آنکه متخصصان بر روی صندلی راحتی خود بنشینند و در مورد عوامل بهبود زندگی تصمیم بگیرند عوامل موثر در رفاه مردم با استفاده از تجربیات خودشان تعیین می‌شوند. هنگامی که اهداف توسعه هزاره در حال تدوین بودند اقتصاد شادمانی وجود نداشت. تا قبل از سال 2000 سالانه کمتر از پنج مقاله علمی در سال به موضوع «رفاه انتزاعی» می‌پرداختند و سخنرانی‌های دانشگاهی درباره شادمانی و زندگی بسیار اندک بود. در طول دهه گذشته، شمار مقالات و سخنرانی‌ها افزایش زیادی داشت. «گزارش شادمانی جهانی» سال گذشته که در سازمان ملل مطرح شد خلاصه‌ای از روند گذشته تاکنون را نشان می‌دهد. کمیسیون متشکل از استیگلیتز، سن و فیتوسی که الهام‌بخش اقدامات ملی زیادی در سراسر جهان برای تعریف دوباره درک از پیشرفت بود در سال 2009 به این نتیجه رسید که نشانگرهای رفاه انتزاعی این وعده را می‌دهند که نه‌تنها می‌توان کیفیت زندگی را اندازه گرفت بلکه می‌توان درک بهتری از عوامل تعیین‌کننده آن داشت. متاسفانه بحث‌های مرتبط با شادمانی به کشورهای ثروتمند محدود شده‌اند. جایی که رشد سریع اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم نتوانست مردم را شادمان‌تر سازد. این واقعیت به معمای استرلین شهرت یافت. اینجا بود که سیاستگذاران متوجه شدند مصرف بیشتر و رشد تولید ناخالص داخلی کلید شامانی نیست. بنابراین تحقیقات گسترده‌ای آغاز شد تا نشان دهد چه چیز واقعاً زندگی را ارزشمند می‌کند. در برخی کشورها، دولت‌ها از تحقیقات مرتبط با شادمانی درس گرفتند. به عنوان مثال در بریتانیا اداره ملی آمار اخیراً هر سال از 200 هزار نفر داده‌های مرتبط با شادمانی را جمع‌آوری می‌کند. نقش رفاه در توسعه تا حدی گیج‌کننده است. آیا توسعه فقط به معنای داشتن سقفی بر روی سر و غذایی برای پر کردن شکم نیست؟ صحبت از شادمانی چه فایده‌ای برای توسعه دارد؟ اما اکنون زمان آن رسیده است که بفهمیم چگونه می‌توان داده‌های مرتبط با شادمانی افراد را در سیاست‌های توسعه و تلاش برای تدوین چارچوب توسعه پس از سال 2015 به کار برد. گنجاندن این داده‌ها در فرآیند توسعه می‌تواند منبع مهمی از آگاهی برای سیاستگذاران باشد. آگاهی آنان از عواملی که واقعاً برای شهروندان اهمیت دارد مزیتی است که سیاستگذاران کشورهای ثروتمند آن را با دانش مراحل توسعه قابل مقایسه نمی‌دانستند. به تازگی کریستین کارول پژوهشگر دانشگاه یاکوب آلمان و مدیر پروژه‌ بنیاد برتلسمان تحقیقی را انجام داد که داده‌های رضایت از زندگی برای 100 هزار نفر از 70 کشور جهان را گردآوری کرد. این مطالعه که توسط موسسه مطالعات توسعه منتشر شد، نشان می‌دهد میان عوامل موثر در شادمانی مردم کشورهای مختلف تفاوت زیادی دیده می‌شود. اگر قرار باشد چارچوب اهداف توسعه پس از سال 2015 با توجه به نتایج این قبیل پژوهش‌ها تدوین شود، لازم است در انتخاب اهداف توسعه انعطاف‌پذیری زیادی انجام گیرد چرا که میزان تفاوت در اولویت‌ها و ترجیحات مردم زیاد است. در نتیجه، اهداف توسعه باید آنچه را مردم کشورهای مختلف را شادمان می‌سازد دربر گیرد و دیگر نمی‌توان همانند اهداف توسعه هزاره برای همگان لباسی با یک مقیاس دوخت. مطالعه جدید نشان می‌دهد نقش سه هدف بزرگ توسعه یعنی درآمد، بهداشت و تحصیل در میزان رضایت افراد از زندگی در ملت‌های مختلف تفاوت زیادی دارد. سابقاً این‌طور تصور می‌شد که این عوامل پیش‌نیازهای جهانی برای شادمانی هستند و کم و بیش به یک اندازه در سراسر جهان اهمیت دارند. اما ترکیب اطلاعات مرتبط با ترجیحات انتزاعی افراد با داده‌های عینی مرتبط با شرایط زندگی‌شان این امکان را فراهم می‌سازد تا بفهمیم چه کشورهایی می‌توانند کالاهایی تولید کنند که واقعاً در رفاه مردم تاثیرگذار هستند. اما چرا باید اهداف توسعه سنتی شوند؟ فرآیند سنتی شدن در اصل بدان معناست که در تولید هر هدف، مصرف‌کننده نهایی مشارکت بیشتری داشته باشد. به همین دلیل در تدوین سیاست‌های توسعه باید این گروه بیشترین سهم را از آن خود سازد. مصرف‌کنندگان نهایی این سیاست‌ها گاهی افرادی هستند که به شدت به آنها نیاز دارند. بنابراین لازم است با ایجاد انعطاف‌پذیری بیشتر در انتخاب و وزن‌دهی اهداف توسعه دیدگاه‌ها و نیازهای مردم را مورد نظر قرار داد. اهداف توسعه سنتی‌شده می‌تواند چنین منظوری را برآورده سازد.

 

ترجمه: جواد طهماسبی

منبع: The guardian

برگرفته

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *