این تصور که پول در سياست آمريكا نقش شومی را بازي ميكند بسیار رایج است. دو فرضيه بنيادين اساس اين باور را تشكيل ميدهند:
1) مناصب انتخابی در عمل به كساني فروخته ميشوند كه بالاترين قيمت را پيشنهاد دهند و 2) تامین مالی مبارزات انتخاباتی کارکردی نظیر رشوه دادن دارند. از اينرو، تلاش میشود تا از طریق اصلاح مقررات مربوط به تامين مالی مبارزات انتخاباتی، در عملكرد اين بازار سياسي موانعی ایجاد شود. البته دامنه این مقررات، خود به واسطه حمايت قانون اساسي از سخنرانيهاي سياسي، انجمنها و حق ارائه دادخواست the right to) petition) محدود شده است. با اين وجود، بسياري از آمريكاييها مايلند كه آزادی بيان خود و ديگران را برای محدود ساختن تاثير پول بر سياست، فدا كنند.
ممكن است تصور شود كه وجود یک بازار سياسي، حتي اگر به بهاي برآورده نشدن آرمانهاي دموكراتيكي چون نمايندگي و مشاركت برابر تمام شود پيامدهاي سياسي كارآمدي را به بار خواهد آورد. با اين حال، در مباحث مربوط به انتخاب عمومي نشان داده شده كه اگر حمایت از سیاستمداران در بازار سیاسی مورد خريد و فروش واقع شود، منفعتی که نصیب خريداران میشود، غالبا به طور سرانه از ضرر بازندگان بیشتر است، اما این منفعت نسبت به کل ضرری که خیل عظیم بازندگان متحمل میشوند بسیار کوچکتر است، لذا وجود بازار سياسی، کارایی سیاستها را تضمین نمیکند. با اين وجود باید این نکته در نظر گرفته شود كه تحقيقات علمی در حوزه اقتصاد تامين مالی مبارزات انتخاباتي، نشان میدهد كه منصفانه نیست که دموکراسی آمریکایی را با بازار سیاسی یکی بگیریم.
تاثیر مخارج مبارزات انتخاباتی بر نتیجه انتخابات
هر دو سال يكبار، گروههاي ذينفع و صاحبنظران رسانهاي از اين نكته اظهار تاسف ميكنند كه عموما كانديداهاي پيروز، آنهایی هستند که بسيار بيشتر از رقباي خود هزينه کردهاند. آنها از این واقعیت این گونه استنباط میکنند که این مخارج مبارزات انتخاباتی است که نتیجه انتخابات را تعیین میکند. با این وجود در اغلب مطالعات سيستماتيك، نشانهاي دال بر اینکه مخارج نهايي صرف شده در مبارزات انتخاباتی بر نتیجه انتخابات اثرگذار باشد مشاهده نشده است.
اما چگونه میتوان این امر را توضیح داد؟ بهترين توضيحی که در این زمینه ارائه شده این است که کاندیداهاي لایق، هم در ترغيب مردم برای مشارکت در تامین مالی مبارزه انتخاباتیشان و هم در گرفتن رای از رایدهندگان، عملکرد خوبی دارند. متاسفانه اين واقعیت كه بین مخارج مبارزات و موفقيت در انتخابات همبستگي بالایی وجود دارد، باعث شده که در زمینه نقش پول در پيروزي كانديداها اغراق شود. برای ارزيابي رابطه علت و معلولی ميان مخارج مبارزه انتخاباتی و موفقيت کاندیدا در انتخابات، ميبايست بخشی از منابعی که در نتیجه جذابیت مستقیم کاندیدا در نظر رایدهندگان به دست میآید را کنار بگذاریم. به عنوان مثال، كانديداهاي ثروتمند، قادرند پول بيشتري را در مبارزات انتخاباتي، خرج كنند. این بخش از مخارج تابع محبوبیت این کاندیداها بین مردم نیست. تجربه سناتور جون كارزاين (D-N.J) را در نظر بگيريد. وی در سال 2000 در جریان مبارزات انتخاباتي براي ورود به سنا، بر يك حريف ضعيف جمهوريخواه فائق آمد. كارزاين، شصت ميليون دلار كه بخش عمده آن از ثروت شخصي خود وي بود را در مبارزات انتخاباتي براي ورود به سنا هزينه كرد. بسياري از تحليلگران به اين رخداد، به عنوان مثالي از اينكه چگونه يك فرد ثروتمند ميتواند مناصب انتخابی را بخرد اشاره كردند. با اين حال و با وجود مخارج انتخاباتي بیسابقهای که وی ترتیب داد كل آراي او كمتر از متوسط آراي نمایندگان دموکرات کنگره در نيوجرسي و نيز كمتر از آراي کاندیدای رياستجمهوری دموكراتها، يعني الگور بود. اين در حالي بود كه گور، تبليغات بسيار كمي در نيوجرسي که در آن دموکراتها هواداران بیشتری دارند صورت داده بود. حتی با توجه به تبلیغات کاندیدای رقیب میتوان گفت ثروت کورزاین باری روی دوشش بود و سرانجام نیز مجبور شد بخش قابلملاحظهای از آن را خرج کند.
در يك تحليل سيستماتيكتر در رابطه با شانس انتخاب کاندیداهاي ثروتمند، هيچ ارتباط قابلملاحظهاي ميان موفقيت در انتخابات یا جمعآوري منابع مالی، با ثروت شخصي کاندیداها يافت نشد. يافتههايي از اين دست، بسيار زياد هستند. به عنوان مثال طبق تجربه میتوان گفت که منابع مالی که از مبارزات انتخاباتی قبل به مبارزات دوره جاری منتقل میشوند مانعی بر سر رقابت به حساب نمیآید. به همين نحو نشان داده شده كه تامین مالی قابلملاحظهای که پس از تغيير قوانين مربوط به تامين مالی مبارزات انتخاباتي به مبارزات انتخاباتی اختصاص یافت با شانس انتخاب شدن کاندیداها ارتباطي ندارند. با اين وجود، هيچ کس ادعا نمیکند که مخارجی که در جریان مبارزات سیاسی صورت میگیرند بیاهمیت هستند. این یافتهها به این معنا نیستند كه نتیجهای که کاندیداها در انتخابات به دست میآورند فارغ از مخارج مبارزه انتخاباتیشان است. يافتههاي فوق بيانگر اين نيستند كه هر كس كه در پي رسيدن به مناصب انتخابي باشد، بدون آن كه چندين ميليون دلار هزينه كرده باشد به موفقيت خواهد رسيد (منظور از موفقيت، توان كسب آراي لازم است). بلكه با توجه به شواهد میتوان نتیجه گرفت که در اغلب رقابتهاي سياسي، اگر يكی از کاندیداها چند صدهزار دلار بيشتر (يا كمتر) هزينه كرده بود، نتیجه انتخابات تغییر نمیکرد.
نتایج سياسي مشارکت در تامین مالی مبارزه انتخاباتی
آيا مشارکتهای مالی ای که در جریان مبارزات انتخاباتی صورت میگیرد، از نظر کارکرد با رشوه قابلمقایسه است؟
عموم مردم بر اين باورند كه تامینکنندگان مالی در عوض پولی که صرف میکنند چيزي به دست میآورند، اما طی چند دهه مطالعه آکادمیک بر روي انتخابات كنگره هيچ شاهد سيستماتيكي دال بر این ادعا، یافت نشده است. البته درست است که قانونگذارها در جهتی عمل میکنند که منافع تامینکنندگان مالیشان برآورده شود، اما اين بدان دلیل نیست که مقامات منتخب میخواهند کمکهای مالی را جبران کنند؛ بلكه به این دلیل است که کسانی كه از کاندیدای خاصی حمایت مالی میکنند، ترجيح ميدهند كه اين كمكها را به افرادي اختصاص دهند كه تفكري شبيه خودشان داشته باشند. واضح است كه چنانچه کاندیداها نظر خود درباره سياستهاي مختلف را در راستای دريافت مبالغ بيشتر در جریان مبارزات انتخاباتی تغییر دهند، آنگاه واقعا هيچ تمايزي ميان دريافت رشوه و پذيرفتن كمك از رايدهندگان همكفر وجود نخواهد داشت.
با اين حال، مطالعات صورت گرفته بر روي رفتار نمایندههای کنگره نشان ميدهد كه مهمترين عناصر تعيينكننده در آرای برندگان انتخابات، همخواني در منافع، حزب و ايدئولوژي شخصي ميباشند. تطابق و همخوانی منافع در سالهای برگزاري انتخابات نسبت به سالهاي ديگر اهميت بيشتري مييابد، اما بهطور كلي اين سه عامل، تقريبا دليل تمامي تفاوتها در ميزان آراي کسب شده مقامات منتخب هستند.
اغلب شهروندان آگاه، نسبت به اين يافتهها با دودلي برخورد ميكنند. اگر كمكهايي كه در مبارزات انتخاباتي صورت ميگيرند، براي جلب نظر مساعد كانديداها نيستند، پس چرا اين همه پول در سياست هزينه ميشود؟ در واقع، متخصصين مسائل سياسي در آمريكا، مدتها است كه به این نکته اشاره میکنند که در واقع مبالغ ناچیزی در سیاست خرج میشوند. این نکته را در نظر بگیرید كه شركتهاي بزرگ، ده برابر آنچه را كه كارمندانشان به صورت فردي در مبارزات انتخاباتی از طریق کمیته فعالیت سیاسی (PAC) هزينه ميكنند، صرف لابیگری كرده يا به شكل كمكهاي مالی خارج از نظارت (يعني خارج از سیستم بانکی و به شكل اسکناس)، به احزاب سياسي میدهند. من در اينجا كمكهاي كارمندان را ذكر كردم، زيرا کمپانیهای بزرگ آمريكایی، برخلاف آنچه كه به كرات در گزارشهاي سر هم بنديشده روزنامهها ميآيد، نمیتوانند در جریان مبارزات انتخاباتی به عنوان تامین کننده مالی مشارکت کنند. از سال 1907 به اين سو کمپانیها از اين كار منع شدهاند. وقتي كه جايي ميخوانيد كه انرون، Xميليون دلار به کاندیداها كمك كرده است، معناي واقعي آن اين است كه افرادي كه خود را كارمندان انرون معرفي كردهاند، Xميليون دلار به کاندیداها دادهاند. علاوهبر آن، مخارج سياسي صورت گرفته توسط كارمندان شركتها، نسبت ثابتی از درآمد خالص آنها را تشکیل میدهد و همگام با تغییراتی که در دستورالعملهای سیاسی ایجاد میشود تغییر نمیکند. هيچيك از اين حقايق با اين ادعا كه كمكهاي ارائه شده در مبارزات انتخاباتي كاركردي مشابه رشوه دادند، سازگار نبوده و همخواني ندارند. البته هيچيك از آنها نيز بيانگر اين نيستند كه اين كمكها، كاملا نامرتبط و بيهدف هستند، اما نکته مهم آن است که در تفكر رايج، درباره اهميت آنها اغراق شده است.
ممكن است گفته شود که تاثیر مشارکت در تامین مالی مبارزات انتخاباتی را از طریق بررسی آرای کاندیداها نمیتوان مشاهده کرد. کارشناسان مدتها است به این نکته اذعان دارند كه ممکن است تبانیها پشت درهای بسته صورت گیرد. بررسی اين گزاره، بسيار مشكل است، اما حداقل در يكي از مطالعات اخير، هيچ رابطهاي ميان مشارکت در تامین مالی مبارزات انتخاباتی و عملكرد قانونگذاران در كميسيونها، يافت نشده است. از آن مهمتر اینكه ايالتهايي كه آزادي بيشتري در تامين مالی مبارزات در آنها وجود دارد، بهگونه قابلملاحظهاي سياستهاي متفاوتي را اتخاذ ميكنند. متاسفانه، تا به امروز هيچ تحقيقي در اين زمينه انجام نگرفته است.
اما چرا تامین مالی مبارزات انتخاباتی حکم رشوه را ندارد؟ دلايل چندي را در پاسخ به اين سوال ميتوان بر شمرد: 1) قانون فدرال، مقادير تامین مالی مبارزات انتخاباتی را محدود ساخته است (در بسياري از ايالتها نيز چنین محدودیتهایی وجود دارد).
2) رشوهدهي و اعمال نفوذ غيرقانوني هستند، لذا مبادله پول براي انجام تعهدات انتخاباتي قانونا امکان پذیر نیست. 3) قانونگذاري، فعاليتي جمعي است، لذا براي آن كه بتوان بر سياستها تاثير گذاشت، بايد به تعداد زيادي از نمايندگان رشوه داد 4) رقابت بین منافع، هزينه تلاش براي خريد اكثريتي از نمایندگان را افزایش میدهد 5) وجود مطبوعات جنجالی و رقابت سياسي باعث میشود که کاندیداها تمام تلاش خود را انجام دهند که حتی شبههای در این زمینه به وجود نیاید 6) نزولي بودن بهرهوری نهايي مخارج تبليغاتي كه در بالا به آنها اشاره شد، ارزش هر گونه تامین مالی فردي را تقريبا تا حد صفر كاهش ميدهد. اين نكته آخر، مهمترین مورد است.
در سال 2000، كل مخارج سياسي صورت گرفته در انتخابات فدرال، در حدود 3ميليارد دلار بود. كمكهاي ارائه شده به كانديداها يا احزاب از سوي افراد، تقريبا 90درصد اين رقم را به خود اختصاص داد. انگيزه اصلي افراد در ارائه اين كمكها، اين است كه از کاندیداهايي كه از لحاظ ايدئولوژيك، افكار مشابهي با آنها دارند حمايت كنند نه اينكه بر نظرات و آراي آنها تاثير بگذارند. بهعلاوه، تامین مالی مبارزات انتخاباتی به صورت فردي، ارزش نهايي كمکهای صورت گرفته از سوي گروههاي با منفعت خاص را كاهش داده و از توانايی آنها براي اثرگذاري بر سياستمدارها ميكاهد.
درسهايی براي اصلاحات
تصميمگيران سياسی و حقوقی، براي مدتي طولانی نقش پول در سياست را بديهي و آشكار پنداشتهاند. اين امر به سوء تفاهمهاي گسترده و فراگيري در رابطه با هزينهها و فوايد احتمالي طرحهای اصلاح در قوانین مربوط به تامين مالی مبارزات انتخاباتي منجر شده است. محققين دانشگاهي عموما بر اين عقيدهاند كه پول بسيار كمتر از آنچه كه در باور رايج گمان میرود، در تعيين نتايج انتخابات يا پيامدهاي سياستي آن اهميت دارد. از سوی دیگر در رابطه با فوايد اصلاح در قوانین تامین مالی مبارزات نيز مبالغه شده است.
حتي دلايل مهمی مبنیبر آن كه اصلاحاتي كه به خوبي مورد ارزيابي قرار نگرفته باشند، عواقب ناخواسته قابلملاحظهاي بر جای خواهند گذاشت وجود دارد. به عنوان مثال، تحليلهاي انجام شده بر روي نظامهاي مختلف نظارتي در ايالتهاي گوناگون، نشانگر آن هستند كه محدوديت در تامین مالی، به كاهش رقابت سياسي منجر ميگردد كه آن نيز به نوبه خود، سبب كاهش تعداد شركتكنندگان در انتخابات خواهد شد. بهعلاوه، اينكه رايدهندهها در معرض تبليغات انتخاباتي قرار بگيرند، سبب ميشود كه رایدهندگان در رابطه با آرا و نظرات كانديداها اطلاعات بيشتري به دست آورند كه این نهتنها به خودي خود مطلوب است، بلكه همچنين سبب افزايش تعداد رايدهندگان نيز ميشود. بنابراين، يكي از پيامدهاي ناخواسته و نامطلوب اعمال اصلاحات جهت محدود کردن تامین مالی مبارزات انتخاباتي اين است كه آگاهي رايدهندهها و ميزان مشاركت آنها را کاهش میدهد. يك احتمال ديگر اين است كه شايد اين تغييرات، سبب كاهش پاسخگويي سياستمدارها شود، چراكه مسوولان فعلي ميتوانند اصلاحات قانونی را به گونهای طرحریزی کنند تا بتوانند به خوبي از رقابتهاي موثر و كارآمد، در امان بمانند.
نویسنده: جفري ميليو
مترجمان:محمدصادق الحسيني، محسن رنجبر
Hits: 0