در زمینه هنر میتوان ردی از اصول اقتصادی پیدا کرد. مهمترين اين اصول، آن است كه هنرمندها براي دستيابي به اهدافشان از منابعي كمياب استفاده ميكنند. این بدان معنی است که هنرمندان نیز مجبورند بدهبستانهایی که وجه ممیز رفتار اقتصادی است را در نظر بگیرند. بهعلاوه با توجه به جنبههای اقتصادی آثار هنری میتوان این آثار را همانند دیگر کالاها و خدمات تحلیل اقتصادی کرد.
همانند ديگر بخشهاي اقتصاد، در عرصه هنر نيز مبادلات بازار گزينههاي بيشتري را هم براي مصرفكنندهها و هم براي توليدكنندههای آثار هنری ايجاد ميكنند. این گفته معروف آدام اسميت كه تقسيم کار، به گستردگي و دامنه بازار بستگی دارد، در رابطه با هنر نيز به اندازه ديگر بخشهاي اقتصاد صادق است. بزرگتر بودن بازارها سبب ايجاد شيوههاي هنري متنوعتری ميشود. بهعنوان مثال، ظهور دستگاه ضبط موسيقي سبب گسترش بازار شد و امكان اينكه موسیقی جاز، بلوز، موسيقي محلي، رگتايم، سرودهاي مذهبي و R&B از مخاطبان بيشتري برخوردار باشند را فراهم آورد. نتیجه این که هريك از اين ژانرهاي موسيقي به شاخههاي مختلفي تقسيم شدند. به عنوان مثال، R&B به راك اندرول، موتاون، رپ، سول و … تكامل پيدا كرد. این موضوع در مورد انتشار کتاب نیز صدق میکند. كتابفروشيهاي بزرگ و Amazon.com به بسياري از نويسندگان – و نهتنها به آنهايي كه كتابهاي پرفروش را به نگارش درمی آورند- كمك ميكند تا آثار خود را به مخاطبين عرضه كنند. تكنيكهاي بازاريابي و تشخیص فرهنگ توده، به هنرمندان كمك ميكند كه به گروههاي كوچكي از خريداران دست رسی پیدا کنند و لذا براي گذران زندگي از راه هنر شانس بیشتری پیدا میکنند. خلاصه اينكه فرهنگ توده و فرهنگ خواص، جانشين يكديگر نبوده، بلكه مكمل همديگر هستند.
بهعلاوه ثروت افراد جامعه بر هنر اثر محسوسی دارد. هرچه جامعه ثروتمندتر باشد، هنرمندها با گزينههاي بيشتري مواجه خواهند بود. با افزايش ثروت جامعه، تعداد خريداران بالقوه آثار هنری نيز افزايش مييابد. اين امر هنرمندها را قادر ميکند كه گزیده کار باشند و هر سفارشی را نپذیرند. مثلا پاپ به میکل آنژ التماس میکرد که «گوشه سيستين» را تکمیل کند، زیرامیکل آنژ در همان زمان مشتریان زیادی داشت. آزادي هنري، اگرچه به ندرت بهصورت تمامعيار وجود دارد، حاصل رفاه و پيشرفت است.
علاوهبر اينها، ثروت خانوادگي نيز در سمت عرضه تاثيرگذار بوده است. بسياري از هنرمندان در بيشتر دوران زندگي خود، با كمك ثروت خانوادگيشان به گذران امور پرداختهاند. مثلا در فرانسه، دلاركرويي، دگا، مانه، مونه، سزان، تولوز لتره، پروست، بادلر و فلوبرت همگي تا حدودي به ثروت والدینشان متكي بودند. برخي از اين هنرمندها، با وجود اينكه جامعه بورژوازي با ثروت گسترده و فراگيرش به آنها آزادي هنري میداد، به بورژوازي زمان خودشان حمله ميكردند.
ثروت، همچنين منابع «خيريه» كه يكي از منابع تامين بودجه براي هنر است را افزايش ميدهد. در آمريكا، در فاصله سالهاي 1965 تا 1990، تعداد اركسترهاي سمفونيك از 58 به حدود 300 مورد افزايش يافت، تعداد شركتهاي اپرا از 27 شركت به بيش از 150 شركت رسيد و تعداد سالنهاي نمايش غيرانتفاعي منطقهاي، از 22 سالن به 500 سالن افزايش پيدا كرد. منشأ همه اين قالبهاي هنري، كمكهاي خيريه هستند. افراد، شركتها و بنيادهاي خيريه، جمعا حدود 45درصد از بودجه موسسات هنري غيرانتفاعي را فراهم ميآورند. دوازده درصد از درآمدهاي اين موسسات، از كمكهاي بنيادهاي خيريه تامين ميشود و این رقم دو و نيم برابر مجموع كمكهاي «موقوفات ملي هنر» و شوراهاي هنري ايالتي است.
میتوان گفت برخلاف تصور عموم، محركهاي اقتصادي ناشي از ثروت، هميشه مضر و ايجادكننده فساد نيستند. بسياري از هنرمندان در پي سود هستند. اما انگيزههاي اقتصادي و هنري، هميشه در برابر يكديگر قرار ندارند. نامههاي باخ، موتزات،هايدن و بتهوون، آشكار ميکنند كه همه اين افراد، به كسب درآمد فكر ميكردهاند. موتزارت در يكي از نامههايش نوشته است: «باور كن، تنها هدف من اين است كه تا حد ممكن پول در آورم، چون كه پول بعد از سلامتي، بهترين چيزي است كه يك فرد ميتواند داشته باشد». چارلي چاپلين در جايي گفته است: «من براي كسب پول وارد فعاليت شدم و هنر من در نتيجه آن به وجود آمد». بسياري از هنرمندان توانا و چيرهدست، نه تنها انگیزه مالی خودخواهانه داشتند، بلكه تمايل به كسب درآمد براي كمك به دوستان يا براي تامين بودجه كارهاي خلاقانهشان نيز آنها را تحريك ميكرد.
اين ايده كه هنرمندان بزرگ تاريخ، با فقر زندگي ميكردند، بيش از حد مورد تاكيد قرار گرفته و در اهميت آن مبالغه شده است. هيچ شكي نيست كه بسياري از هنرمندها، درآمد كمي دارند. دليل آن تا حدودي به اين امر بازميگردد كه اقتصاد بازار، به افراد بسيار زيادي اين شانس را ميدهد تا به دنبال شغل هنري باشند، لذا تعداد زياد هنرمندان آتي، سبب كاهش دستمزدها ميشود. اما بسياري از هنرمندها با فروش آثار خود به مخاطبين يا با یافتن حامی مالی زندگی خوبي داشتهاند. ميكلآنژ و رافائل، در زمان خود انسانهاي ثروتمندي بودند. در واقع، بسياري از هنرمندان ايتاليايي دوران رنسانس از لحاظ اقتصادي موفق بودند. به طور كلي، اغلب هنرمندان مشهور در طور زندگي خود، قيمتهاي بالايي را براي كارهايشان دريافت ميكردند. شكسپير در دنياي تئاتر تجاري و انتفاعي كار ميكرد و نيازي به حمايت نداشت.
حتي اگر هنرمندها نتوانند با درآمد خود از هنر روزگار بگذرانند، اقتصاد سرمايهداري بهترين فرصت براي داشتن كار دوم را به آنها ميدهد. تي اس اليوت در بانك ليويد كار ميكرد، جيمز جويس به تدريس زبان ميپرداخت، چارلز ايوس و والاس استيونز، مدير بيمه بودند و ويليام فاكنر در يك نيروگاه برق كار ميكرد. همه اينها يا در كار خود يا در زمان فراغتشان به توليد آثار هنری ميپرداختند.
دقيقا به همان گونه كه پيشرفتهاي تكنولوژيكي به ايجاد صنايع جديد و گزينههاي بيشتر براي مصرفكنندهها منجر شده است، هنر نیز به شدت تحتتاثیر این پیشرفتها قرار گرفته است. همه ما ارزانبودن كاغذ را مسلم فرض ميكنيم، این در حالی است که هنرهاي دوره رنسانس تنها زماني شكوفا شدند كه كاغذ آنقدر ارزان شد كه اكثر هنرمندها قادر به پرداخت هزينه آن شدند.
امپرسيونيستهاي فرانسوي رنگهاي جديدي را مورد استفاده قرار میدادند كه بر پايه تحقيقات جديد علمي در زمينه مواد شيميايي به وجود آمده بود. راك اندرول به گيتار برقي و استوديوهاي پيشرفته ضبط نياز داشت. بهعلاوه در حالي كه جان کیتز، موتزارت و شوبرت همگی در جوانی و به خاطر بیماریهایی مثل سل جان خود را از دست دادند، پيشرفتهاي پزشكي امكان زندگي طولانيتر و توليد آثار بيشتر را براي هنرمندان جديد فراهم آورده است.
از سوي ديگر ويليام بامول اقتصاددان كه از اولين كساني است كه در رابطه با اقتصاد هنر به بررسي پرداختهاست، بيان ميكند كه هنرهاي اجرایی «از لحاظ تكنولوژيكي راكد هستند» و بنابراین بهرهوری در آنها افزایش نمییابد. وي خاطرنشان ميکند كه هنوز سيدقيقه طول ميكشد تا چهار نفر بتوانند يكي از كوارتتهاي زهي موتزارت را اجرا كنند. بامول معتقد است كه دستمزد كوراتت زهي موتزارت به خاطر افزايش دستمزدهاي واقعي در يك اقتصاد رو به رشد است که افزايش مییابد. اما بامول از ديگر جنبههاي تكنولوژي كه اين گونه كوارتتها را از لحاظ اقتصادي امكانپذيرتر ميسازند، غفلت كرده است. به عنوان مثال، امروزه امكان پخش رادیویی و تلویزیونی برنامه سبب شده است كه اين قبيل كوارتتها، در يك زمان معين براي ميليونها مخاطب در دسترس باشند. این سالها را میتوان «دورهاي طلايي» براي كوارتتهاي زهي درجه یک به حساب آورد و دلیل آن این است که سفر هوايي، گروههاي چهار نفره را قادر ميکند كه در جاي جاي دنيا به اجرا بپردازند و افراد جديدي را از كشورها و قارههاي مختلف به خود جذب كنند. كوارتت كرونوس (Kronos Quartet)، بر پايه ايدههاي جديدي كه با رشد بازارها و تكنولوژي ممكن شدهاند، هم بارتك و هم جيمي هندريكس را اجرا ميكند.
بحث در مورد منافع تجارت آزاد، مدتهاست که فيصله يافته است: تجارت، مطلوب است. (به مدخل «تجارت آزاد» رجوع كنيد.). اما تنها در اين اواخر بوده است كه جهانيسازي هنر، توجه زيادي را به خود جلب كرده است. بسياري از منتقدين، از جمله بنيامين باربر، به مخالفت با اصول مطرح شده از سوي آداماسميت پرداخته و معتقدند كه تجارت فرهنگي، باعث شده است که ریبوک و مکدونالد و برنامههای تلويزيوني بیارزش را در کنار هم داشته باشيم. با اين حال، شواهد از تجارت آزاد هنر حمايت ميكنند.
تجارت، به همان شيوه كه از تنوع در داخل مرزهاي يك كشور حمايت ميکند، نقش بزرگي نيز در افزايش تفاوتهاي بينالمللي داشته است. جهان سوم در چند دهه اخير نويسندگان و فيلمسازهاي برجسته زيادي را معرفي كرده است. گابريل گارسيا ماركز، نجيب محفوظ وي.اس.نايپل و جانوو، همگي حاصل فرهنگ جهاني شده هستند و آثارشان بدون تجارت صورت گرفته در بعد بينالمللي، به وجود نميآمدند.
چاقوهاي كندهكاري به روي فلزات كه محصول غرب هستند، موهبتي براي مجسمهسازها و كندهكارهاي فقير در سراسر دنيا هستند. همين طور، رنگها و بومهاي آكريليك نيز براي اشكال جديد هنرهاي تجسمي، يك نعمت به حساب ميآيند. موسيقي دنيا در قرن بيستم و بيش از همه در شهرهاي بزرگي مثل لاگوس، ريودوژانيرو وهاواناي قبل از دوران كاسترو شكوفا شد. بسياري از كساني كه در كشورهاي جهان سومي به آفرينش آثار هنري ميپردازند، زندگي خود را با فروش محصولاتشان به مصرفكنندگان ثروتمند غربي ميگذرانند.
قدرت خريد غربيها، در شكوفايي و رونق هنر سادههاييتي، موسيقي رگ جامائيكا، پارچهبافي ناواهو و فرش ايراني در اواخر قرن نوزدهم نقش مهمی داشت. موارد بسيار ديگري از اين گونه نهضتهاي هنري را ميتوان نام برد.
از آن جا كه تجارت، كشورها را به يكديگر شبيهترمی کند، ممكن است تنوع و تفاوت كشورها كمتر به نظر آيد، اما در اين ميان، كشورها با توسعه و گسترش فهرست متنوعي از انتخابهاي فرهنگي، به شيوهاي بسيار مفيد و سودمند به همديگر شباهت بيشتري پيدا ميكنند. امروزه افراد ميتوانند در آلمان و فرانسه، سوشي بخرند، اما اين امر به ندرت به عنوان نابودي فرهنگي مدنظر قرار ميگيرد. افراد، فرصت بيشتري را براي پيگيري مسير فرهنگي مورد انتخاب خود دارند. لذا اگر چه تفاوتهاي ميان جوامع كاهش مييابند، اما تنوع در يك جامعه مشخص افزايش مييابد.
دقيقا به همان گونه كه تجارت، هنر را بهبود ميبخشد، محدوديت در تجارت نيز به هنر زيان ميرساند. حمايتگرايي فرهنگي در فرانسه كه در ابتدا دولت ویشی و نازيها صورت دادند، بعد از جنگ نیز حفظ شد. قبل از آن زمان، فرهنگ فرانسوي و از جمله سينماي فرانسه تحت شرايط تجارت بسيار آزاد به شكوفايي رسيده بود. با افزايش یارانهها و حمايتگرايي، سينماي فرانسه به مشكلات اقتصادي فزايندهاي مبتلا شده است.مدافعان اعطاي يارانه، يا اين دليل را در توجيه آن ميآورند كه حمايت از هنر، ذاتا ارزشمند است يا معتقدند كه یارانههاي داده شده به هنر، فوايد اقتصادي يا اجتماعي اضافي به همراه ميآورند. منتقدان اعطاي يارانه هر دوي اين توجیهات را به چالش ميكشند. آنها ميگويند كه اتكا به بازار، فهرست انتخاب بهتري را به ما ميدهد. هنر در آمريكا، نسبت به كشورهاي اروپاي غربي، سوبسيدهاي مستقيم بسيار كمتری دريافت ميكند. بودجه «موقوفات ملي هنر» هيچ گاه از 170ميليون دلار فراتر نرفته است (بودجه این نهاد در سال 2003، تنها 115ميليون دلار بود)، اين رقم از بودجه بسياري از فيلمهايهاليوودی كمتر است. با اين وجود، هنر در آمريكا از لحاظ اقتصادي از بسياري از جنبهها سالمتر است، زيرا بنيادها و ريشههاي تجاري قويتری دارد.
همانطور كه نظارتهاي دولتي، ابتكار در صنايعي مثل خطوط هوايي يا حملونقل جادهاي را كاهش داد، ناظران دولتي تلاش کردند که از نوآوري در هنر نيز بكاهند. خوشبختانه دولت با ناكامي روبهرو شد. بسياري از مهمترين نوآوريهاي فرهنگي آمريكا، مثل جاز، هاليوود و راك اند رول، در تقابل با دخالتهاي دولت رشد پيدا كردند. دولت آمريكا بارها تلاش كرد تا همه اين قالبهاي هنري را سانسور كند و برخوردهاي قانوني سخت و شديدي را براي هنرمندان مشهوري مثل آلنفريد، چاك بري وجيمز براون در نظر گرفت.
در مجموع، اقتصاد هنر واقعيتهاي اقتصادي زیادی را انعكاس ميدهد. هنر غالبا از ديد ما، چيز «خاصي» است، اما تحليل اقتصادي بيانگر آن است كه افزايش ثروت، تجاري سازي و جهانيسازي، همه براي هنر و هم براي آنهايي كه از هنر لذت ميبرند مطلوب است.
نویسنده: تايلر كوئن (تايلر كوئن، استاد اقتصاد دانشگاه جرج ميسون و مدير دو مركز جيمز بوكانان و مركاتوس است)
مترجم: محمدصادق الحسيني، محسن رنجبر
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0