پل رومر، اقتصاددان رشد، تغييرات تكنولوژيكي و آينده نامحدود بشر

Paul-Romer«تايم»، اورا «يكي از 25 آمريكايي با‌نفوذ» ناميده است. «ايده‌هاي وي ممكن است مطالعه علم اقتصاد را متحول سازد.» نيوزويك، نام او را در فهرست «باشگاه قرن» آورده است، اين فهرست شامل اسامي 100نفر مطرح قرن جديد است.

نام او همه‌ساله در ليست نهايي نامزدهاي دريافت جايزه نوبل اقتصاد قرار دارد. پيتر دراكر، پدر مديريت نوين و رابرت سولو، برنده جايزه نوبل اقتصاد، كارهاي او را مورد تحسين قرار داده‌اند. وي استاد اقتصاد دانشكده عالي بازرگاني دانشگاه استنفورد و همچنين عضو ارشد موسسه هوور است. او اخيرا به عنوان عضو آكادمي علوم و هنرهاي آمريكا برگزيده شده است.پل رومر به عنوان يكي از بنيان‌گذاران اصلي «تئوري جديد رشد» اثري عميق و چشمگير بر تفكر اقتصادي و سياست‌گذاري مدرن گذاشته است. تئوري جديد رشد، نشان مي‌دهد كه رشد اقتصادي تنها با اضافه كردن نيروي كار به سرمايه بيشتر حاصل نمي‌شود. اين تئوري بيان مي‌كند كه رشد اقتصادي با به‌كارگيري ايده‌هاي بهتر و جديد كه همان پيشرفت‌هاي تكنولوژيكي است، حاصل مي‌شود. به اين ترتيب تئوري جديد رشد،‌ علم اقتصاد را از يك «علم ثروت» كه بيانگر كميابي و بازده‌هاي نزولي به مقياس است،‌ به علمي كه بيانگر پيشرفت ثابت و پتانسيل‌هاي نامحدود است، تبديل مي‌كند. انديشه‌هاي موجود در فرمول‌بندي رومر نتايج بزرگي را در پي دارند.قبل از مطرح شدن تئوري جديد رشد،‌ اقتصاددانان به اهميت و نقش اساسي تكنولوژي در رشد پي برده بودند، اما آنها نمي‌دانستند كه به چه نحو مي‌توانند اين تفكر را در تئوري اقتصاد وارد كنند. ابتكار رومر در مقاله‌هاي تكنيكي با عناويني چون «بازده‌هاي افزايشي و رشد بلندمدت» و همچنين «تغيير تكنولوژي درون‌زا» بيان شده است. اين نوآوري عبارت است از يافتن روش‌هايي براي تشريح دقيق و موشكافانه نقش پيشرفت‌هاي تكنولوژيكي در رشد اقتصادي. همان گونه كه رابرت سولو در 1996 به مجله Wired گفته بود: «پل يك تنه مطالعه رشد اقتصادي را به موضوع داغي تبديل كرده است.»پل 46 ساله، فرزند روي رومر (Roy Romer)، فرماندار اسبق ايالت كلرادو است. وي 6سال پس از آن كه مدرك ليسانس خود را در رشته فيزيك از دانشگاه شيكاگو دريافت كرد،‌ در سال 1983 موفق به اخذ درجه دكترا در رشته اقتصاد از همان دانشگاه شد.رومر در سال 1996 قبل از پيوستن به دانشكده استنفورد، در دانشكده‌هاي مختلفي از جمله دانشگاه شيكاگو، رچستر و كاليفرنيا به تدريس پرداخت.وي به همراه همسرش، ويرجينيا لانگمور كه پزشك است، در پورتو لاولي در كاليفرنيا زندگي مي‌كنند، آنها صاحب دو فرزند هستند. در ماه ژوئن 2005 رونالدبيلي، خبرنگار reason science مصاحبه‌اي را با رومر، در منزل شخصي وي انجام داد. منزل وي مشرف به بخش وسيعي از زمين‌هاي متعلق به دانشگاه استنفورد است. همچنين براي كسب اطلاعات بيشتر درباره تئوري‌هاي رومر،‌ به وب‌سايت وي، به این آدرس مراجعه كنيد.مصاحبه reason با رومر را در ادامه ملاحظه مي‌فرماييد:

Reason: برحسب درآمد سرانه، آمريكايي‌ها در حال حاضر، هفت برابر نسبت به سال 1900 ثروتمندتر شده‌اند. اين امر چگونه رخ داده است؟

پل رومر: عوامل زيادي به اين تغيير منجر شده‌اند كه مهم‌ترين آنها، تغييرات تكنولوژيكي بوده است. منظور من از تغيير تكنولوژيكي، كشف راه‌هاي بهتر براي انجام كارها است. امروزه در بسياري از كافي‌شاپ‌ها، فنجان‌هايي با اندازه كوچك، متوسط و بزرگ، همگي درپوش‌هايي با يك اندازه دارند، اين در حالي است كه حتي 5 سال قبل فنجان‌هاي مختلف درپوش‌هايي به اندازه‌هاي مختلفي داشتند. اين تغيير كوچك در طراحي فنجان‌ها به اين معنا است كه مي‌توان در راه‌اندازي يك كافي‌شاپ، آماده كردن فنجان‌ها و دادن قهوه به مشتريان، از اتلاف وقت جلوگيري كرد. ميليون‌ها كشف كوچك مثل اين، به همراه چندين كشف بسيار بزرگ، مثل موتورهاي الكتريكي يا آنتي‌بيوتيك‌ها باعث شده‌اند كه كيفيت زندگي مردم در حال حاضر نسبت به 100 سال قبل به ميزان چشمگيري بالاتر رود.
افزايش تقريبي هفت برابري كه شما براي درآمد سرانه ذكر كرديد، عددي است كه از آمار رسمي گرفته شده است، اما حقيقت اين است كه اگر تغيير واقعي در كيفيت زندگي را در نظر بگيريم. درمي‌يابيم كه اين افزايش به مراتب بيشتر از ارقام رسمي اعلام شده است. براي مثال افرادي كه درآمدشان در سال 1900 به اندازه سطح متوسط درآمد امروز بوده، از سطح رفاهي پايين‌تر از متوسط برخوردار بوده‌اند. يك دليل مي‌تواند اين باشد كه آنها به شير ارزان، آنتي‌بيوتيك يا پني‌سيلين دسترسي نداشتند.

Reason: تئوري جديد رشد، جهان را به دو بخش «ايده» و «مواد» تقسيم مي‌كند، اين تقسيم‌بندي چه معنايي دارد؟
رومر: كاغذي كه فنجان كافي‌شاپ از آن ساخته مي‌شود، يك ماده است. اين بينش كه مي‌توانيم فنجان‌هاي كوچك، متوسط و بزرگ را به گونه‌اي بسازيم كه از درپوشي با اندازه يكسان استفاده كنند، يك ايده است. تفاوت اساسي اين دو در اين است كه از يك مقدار مشخص كاغذ (ماده)، تنها يك نفر مي‌تواند استفاده كند، در حالي كه از يك ايده، افراد بسياري مي‌توانند به طور هم‌زمان استفاده كنند.

Reason: در مورد سرمايه انساني، مهارت‌ها و توانايي‌هاي اكتسابي كه مي‌توانند بهره‌وري را افزايش دهند چه طور؟
رومر: سرمايه انساني را مي‌توان يك ماده در نظر گرفت. به عنوان مثال شما در نويسندگي مهارت داريد و Reason از اين مهارت شما استفاده مي‌كند. اين قابليت چيزي نيست كه بتوان آن را كپي و دوباره تكرار نمود، اما فرمولاسيون دارويي براي مقابله با ايدز را مي‌توان در اينترنت پخش كرد يا روي كاغذ آورد به نحوي كه هر كسي در دنيا بتواند به آن دسترسي داشته باشد.
تميز دادن ميان سرمايه انساني و ايده‌ها براي افراد دشوار است، چراكه روابط متقابل تنگاتنگي ميان آن دو وجود دارد. سرمايه انساني در رابطه با چگونگي ساخت ايده‌ها است.
براي پيدايش ايده‌هاي نو در ساخت داروهاي ايدز،‌ به انسان‌ها، ذهن انسان‌ها و به افراد كنجكاو نياز است.
به طور مشابه براي تبديل بچه‌هاي دبستاني به سرمايه انساني از ايده‌هايي نظير تئوري فيثاغورت يا فرمول درجه‌ دوم استفاده مي‌كنيم. بنابراين سرمايه انساني ايده‌ها را مي‌سازد و ايده‌ها به ايجاد سرمايه انساني كمك مي‌كنند، اما در عين حال اين دو از لحاظ مفهومي متفاوت‌اند.

Reason: به نظر شما، شرط‌هاي ضروري براي پيشرفت تكنولوژي و رشد اقتصادي چيست؟
رومر: يك ديدگاه بسيار مهم اين است كه فرآيند اكتشاف تكنولوژيك، توسط مجموعه منحصربه‌فردي از نهادها حمايت مي‌شود. اين اكتشافات زماني بيشترين بهره‌وري و بازدهي را دارند كه به طور تنگاتنگ با نهادهاي بازار پيوند يابند. اتحاد جماهير شوروي در برخي زمينه‌ها، از لحاظ علمي بسيار قوي بود، اما اينها با نهادهاي نيرومندي در بازار مرتبط نبودند. نتيجه اين امر آن شد كه مردم اين كشور از منافع اكتشافات، بهره بسيار محدودي مي‌بردند. ايالات‌متحده به طور شگفت‌آوري نهادهاي علم و نهادهاي بازار را به طور همزمان به وجود آورده است. اين دو نهاد بسيار متفاوت‌اند، اما در كنار هم، منافع و فوايد باورنكردني و خارق‌العاده‌اي به وجود آورده‌اند.
وقتي اقتصاددان‌ها درباره نهاد صحبت مي‌كنند، منظورشان چيزي فراتر از سازمان‌ها است. منظور آنها، قراردادها و قوانين مربوط به چگونگي انجام كارها است. درك تمايز ميان علم و بازار، با حقوق مالكيت در ارتباط است. نهاد اساسي و بنيادين بازار، تجلي مالكيت خصوصي است، به اين معنا كه فردي كه صاحب يك قطعه زمين يا مقداري آب يا يك بشكه نفت است، مجال تصميم‌گيري تقريبا نامحدودي در رابطه با چگونگي استفاده از اين منبع را دارد.
در رابطه با علم، نظام اخلاقي كاملا متفاوتي حاكم است. عرف و قاعده در علم اين است كه كاشف فرمول درجه دوم يا قضيه فيثاغورت، نمي‌تواند آن را تحت‌كنترل خود داشته باشد، مي‌بايست آن را علني ساخته و منتشر كند. آنچه در علم به آن پاداش داده مي‌شود، اشاعه و انتشار ايده‌ها است. روش پاداش‌دهي به آن نيز به اين گونه است كه براي آن فرد يا افرادي كه براي اولين بار ايده‌اي را منتشر مي‌كنند، بيشترين احترام و جايگاه اجتماعي را قائل هستيم.

Reason: با اين وجود، مكانيسمي به نام حق ثبت يا كپي‌رايت در بازار وجود دارد و در رابطه با ايده‌ها، حقوق شبه‌‌مالكيت مطرح است.
رومر: اين نكته‌اي اساسي در اين تئوري به حساب مي‌آيد. بسته به اينكه چقدر از سيستم‌ بازار براي اصلاح ايده‌ها و عملي كردن آنها استفاده مي‌كنيم، بايستي انواع مختلفي از كنترل‌ها را برروي اين ايده‌ها اعمال كنيم. اين امر مي‌تواند از طريق حق ثبت‌ يا كپي‌رايت يا حتي از طريق محرمانه نگاه داشتن ايده‌هاي نو صورت گيرد.
يك شركت مي‌تواند بسياري از آنچه را كه مي‌داند محرمانه نگاه دارد.

Reason: مثلا فرمول كوكاكولا؟
رومر: بله. يا مثلا بسياري از مسائلي كه وال‌ مارت درباره تخفيف خرده‌فروشي مي‌داند را در نظر بگيريد. آنها نكات زيادي در رابطه با تهيه و توزيع و بازاريابي مي‌دانند كه آنها را به ثبت نرسانده‌اند، اما از آنجا كه آنها قادرند اين اطلاعات را به طور اختصاصي درون شركت نگه دارد، مي‌توانند منفعت مالي بيشتري كسب كنند. لذا براي اتكا به بازار، (براي آن كه بتوانيم ايده‌هاي زيادي را توسعه دهيم، حتما بايد بر بازار تكيه كنيم) مي‌بايست مكانيسم‌هايي براي كنترل ايده‌ها و فرصت‌هايي براي افراد وجود داشته باشد تا بتوانند با توسعه ايده‌هايشان، سود به دست آورند.
اما در توسعه ايده‌ها، مراحل ديگري نيز وجود دارند. علم پايه‌اي كه منجر به كشف ساختار DNA شد را در نظر بگيريد. انواع خاصي از ايده‌ها و طرح‌ها وجود دارند كه تا قبل از انتشار آنها، تمايل داريم آنها را تا حد ممكن در دسترس همگان قرار دهيم، به گونه‌اي كه هر كس در دنيا بتواند از آنها استفاده ببرد. لذا اين باور حكمفرما است كه انتشار مجاني اين ايده‌ها و ترغيب افراد به استفاده از آنها، كارآمد خواهد بود. اگر قرار باشد كه ايده‌ها را به صورت مجاني پخش كنيم، بايد سيستمي براي تامين‌مالي آن بيابيم.اين، همان جايي است كه نوعا حمايت دولتي مطرح مي‌شود.در قرن بعد، به بررسي اين مساله خواهيم پرداخت كه چگونه مي‌توان حد و مرزي را ميان نهادهاي علم و نهادهاي بازار تعيين كرد. در گذشته، مردم انواع متفاوتي از مسائل و مشكلات را به نهادها نسبت مي‌دادند. «تحقيقات پايه» از حمايت دولت برخوردار شد و براي «توسعه كالاهاي كاربردي» به بازار اتكا شد. با گذشت زمان آشكار گرديد كه اين تمايز كاملا ساختگي است. در واقع عملكرد مشترك اين دو مجموعه از نهادها كه غالبا روي مساله مشابهي كار مي‌كنند، بهترين نتايج ممكن را به دست مي‌دهد.

Reason: بسياري از استادان دانشگاه‌ها و دانشجويان، چگونگي برخورد شركت‌ها با تحقيقات دانشگاهي را مورد انتقاد قرار مي‌دهند.
رومر: به نظر من اينكه قلمرو مجزايي براي علم و بازار وجود داشته باشد، حائز اهميت است، اما در عين حال بايد ميان اين دو نهاد تعامل برقرار باشد.
يكي از بهترين شكل‌هاي اين تعامل و ارتباط دوسويه، اين است كه افرادي كه در يكي از اين دو حوزه كار مي‌كنند قادر باشند به حوزه ديگري وارد شوند. افرادي كه در دپارتمان‌هاي زيست‌شناسي و بيوشيمي دانشگاه‌ها كار مي‌كنند، عمل برخي از افرادي كه دانشگاه را ترك كرده و شركتي را به منظور توليد يك داروي جديد راه‌اندازي مي‌كنند، مورد انتقاد خود قرار مي‌دهند. در حالي كه 30 سال پيش اين گونه نبود. بهترين روش اين است كه ايده‌هايي كه آزادانه مورد بحث و بررسي واقع شده‌اند، از حوزه علم اخذ شده و به فرآيندهاي بازار وارد شوند. واقعيت اين است كه فقط در صورتي مصرف‌كنندگان مي‌توانند از ايده‌هاي جديد منتفع شوند كه شركتي وجود داشته كه در پي سودآوري بوده و ايده‌ها را تجاري ساخته، آنها را براي ارائه به بازار، طراحي نموده و سپس آنها را ارائه كند. مي‌توان به مثال‌هايي اشاره كرد كه در آنها، مواردي از حوزه علم مستقيما به مصرف‌كننده‌ها نفع برسانند، اما بايد خاطرنشان كرد كه اين موارد استثنا هستند.

Reason: آيا با وارد ساختن بيش از حد علم در بازار، خطر نابودي آن وجود دارد؟
رومر: خب، برخي افراد بر اين عقيده‌اند كه بايد ايده‌هاي جديد را به ثبت رساند. اين خطر وجود دارد كه اگر ورود علم به بازار بيش از حد رخ دهد، سرعت فرآيندهاي اكتشاف، كاهش خواهد يافت. دلايل نظري بسيار خوبي وجود دارد مبني‌بر آنكه بهترين راه‌ براي برخورد با ايده‌ها و اشيا، بازار و حق ثبت است، از طرف ديگر دلايل نظري قوي نيز وجود دارند، دال بر اينكه در حوزه ايده‌ها، حقوق مالكيت معنوي، شمشيري دو لبه خواهند بود.
هدف اين است كه تا اندازه‌اي بتوان از منافع حق ثبت برخوردار شد از اين حق استفاده كنيم، به نحوي كه سيستمي موازي و مستقل داشته باشيم تا بتوانيم از تنشي كه ميان اين دو به وجود مي‌آيد، بهره ببريم.

Reason: اين دلايل نظري چيستند؟
رومر: اين امر به استفاده گسترده ايده‌ها در مقابل استفاده واحد از اشيا بازمي‌گردد كه آن را توضيح دادم.
اعجاز سيستم بازار در اين است كه براي اشيا و به‌ويژه براي اشياي تغيير يافته، قيمت واحدي وجود دارد كه دو كار مختلف را انجام مي‌دهد. اين قيمت، انگيزه‌اي را براي افراد به وجود مي‌آورد تا به توليد مقدار مناسبي از يك كالا بپردازند. همچنين مشخص مي‌سازد كه اين كالا بايد به چه كسي تخصيص داده شود. براي مثال يك كشاورز براي اينكه تصميم بگيرد گندم بكارد يا ذرت، قيمت يك بوشل گندم (بوشل، مقياس وزني غلات [م]) را در نظر مي‌گيرد. در اينجا قيمت گندم سبب تشويق به توليد آن مي‌شود. از سوي ديگر، در فرآيند تصميم‌گيري مصرف‌كننده‌ها براي خريد نان يا آرد گندم، قيمت‌ها سبب مي‌شوند كه مقادير متفاوتي از گندم به مصرف‌كننده‌هاي احتمالي مختلف تخصيص داده شود. يك قيمت واحد، هر دوي اين كارها را انجام مي‌دهد. بنابراين مي‌توان به سيستم بازار اجازه داد كه قيمت را به وجود آورد، آنگاه همه چيز به طرز فوق‌العاده‌اي كار خواهد كرد.
در رابطه با ايده‌ها، نمي‌توان قيمت واحدي داشت كه
هر دوي اين كارها را انجام دهد. اجازه دهيد مثالي افراطي بزنم.
Oral rehydration therapy [درمان ساده، موثر و ارزان از دست رفتن آب بدن به دليل اسهال.م] يكي از معدود ايده‌هايي است كه دقيقا به طور بي‌واسطه از حوزه علم به مصرف‌كننده‌ها منفعت رسانيد. اين يك ايده علمي ساده در مورد چگونگي نجات زندگي يك كودك مبتلا به اسهال است. اين ايده به معناي واقعي كلمه زندگي ميليون‌ها نفر را نجات داده است. حال بايد چه قيمتي را از افراد، بابت استفاده از اين ايده مطالبه كرد؟
از آنجا كه همه مي‌توانند در آن واحد از يك ايده استفاده كنند، لذا در حوزه مسائل ذهني استفاده عمومي باعث بروز مشكلي نمي‌شود. مشكل استفاده بيش از حد در رابطه با يك ايده وجود ندارد. اگر يك ايده را به صورت رايگان منتشر سازيم، هيچ يك از مشكلات مربوط به پخش مجاني اشيا پيش نمي‌آيد. بنابراين كار موثري كه جامعه مي‌تواند در اين خصوص انجام دهد، اين است كه به دانشمندي كه روش درمان oral rehydration را كشف مي‌كند، پاداش‌هاي بزرگي پرداخت كند. اما به محض اينكه چنين ايده‌اي كشف شد، ما آن را به صورت رايگان به همه افراد در دنيا عرضه خواهيم كرد و به آنها خواهيم گفت كه «فقط از اين مخلوط كوچك شكر و نمك استفاده كن، آن را در آب بريز و به كودكي كه اسهال دارد بده، چون اگر آب تنها به او بدهي، او را خواهي كشت.» لذا در رابطه با ايده‌ها، اين تعارض وجود دارد: براي ايجاد انگيزه جهت اكتشافات جديد، بايد قيمت‌هاي بالايي بپردازيم، اما براي آنكه از اين كشفيات،
به گونه‌اي موثر و گسترده استفاده شود، بايد قيمت‌هاي پايين اعمال شود. نمي‌توان با يك قيمت واحد به هر دوي اين اهداف دست يافت، بنابراين اگر بخواهيم اين اشيا را وارد بازار كنيم، بايد توافق و سازشي ميان اين دو حالت برقرار سازيم كه البته غالبا توافقي ناخوشايند است. دولت به شركت‌هاي داروسازي، پاداشي بابت توليد داروي ايدز نمي‌پردازد. استدلال دولت اين است كه اين شركت‌ها، خود بايستي هزينه‌‌هاي بسيار زياد مربوط به اين داروها را بپردازند، اما اگر توانستند موفقيتي كسب كنند، آنگاه مي‌توانند براي فروش دارويشان، قيمت بالايي مطالبه كنند. اين امر سبب پيشرفت‌هاي زيادي شده و سبب گرديده است كه افراد مبتلا به ايدز، زندگي طولاني‌تري داشته باشند، اما قيمت‌هاي بالا در عين حال سبب مي‌شوند كه افراد بسياري نتوانند به آن داروها دسترسي داشته باشند.

Reason: در طول تاريخ بشر، پيشرفت تكنولوژيكي و رشد اقتصادي، به شدت كند بوده است. چرا امروزه اين روند، سرعت زيادي يافته است؟
رومر: اين مساله بسيار درخور توجه است. تكامل در طول 100هزار سال گذشته سبب باهوش‌تر شدن انسان نشده است. اين سوال مطرح مي‌شود كه چرا تقريبا در تمامي اين دوره، هيچ پيشرفتي رخ نداده، اما در 200سال اخير، همه چيز ناگهان اين طور تغيير كرده است؟
يك پاسخ اين است كه هر چه افراد بيشتري در كنار هم به دنبال كشف ايده‌هاي جديد باشند، وضعيت بهتري خواهند داشت. اين امر نيز دوباره به همان تفاوت بنياديني باز مي‌گردد كه قبلا توضيح دادم. اگر همه چيز، تنها اشيايي مثل درخت‌ها بودند، آنگاه جمعيت بيشتر به معناي آن بود كه به ازاي هر نفر، چوب كمتري وجود داشت. اما اگر كسي ايده‌اي را كشف كند، آنگاه هر كسي مي‌تواند از آن استفاده كند، بنابراين هر چه افراد بيشتري وجود داشته باشند كه به طور بالقوه به دنبال ايده‌هاي نو باشند، وضعيت همه بهتر خواهد شد. هر بار كه پيشرفت تكنولوژيكي رخ داده است، امكان حمايت از جمعيت اندك بيشتري به وجود آمده است كه اين خود، منجر بدان شده است كه افراد بيشتري باشند كه بتوانند به دنبال كشف تكنولوژي‌هاي جديد باشند. پاسخ ديگر اين است كه نهادهاي بهتري به وجود آمده‌اند. حتي در قرون وسطي نيز، نهادهاي بازار و نهادهاي علم وجود نداشتند. در عوض، سيستم فئودال برقرار بوده است كه طبق آن، دهقان‌ها نمي‌توانستند تصميم بگيرند كه كجا كار كنند و ارباب نمي‌توانست زمينش را بفروشد. از جانب علم، كيمياگري را داشته‌ايم. اگر كسي چيزي را كشف مي‌نمود، چه كار مي‌كرد؟ آن را پنهان نگه مي‌داشت. آخرين گزينه اين بود كه آن را به شاگردانش نيز بگويد.

Reason: اين نهادهاي بهتر چگونه به وجود آمدند؟
رومر: اين سوالي بسيار عميق است. يكسري از فرآيندهاي سياسي و تصميم‌گيري جمعي وجود دارد كه منجر به ايجاد اين نهادها مي‌شوند. اگر به آن چه كه چند دقيقه قبل درباره فوايد افزايش جمعيت گفتم، برگرديد، مي‌بينيد كه يك تعارض وجود دارد. اين كه افراد بيشتري وجود داشته باشند كه بتوانند روابط متقابلي براي خلق كالاها و به اشتراك گذاشتن ايده‌ها در ميان خودشان داشته باشند، منافع بسيار بزرگي به همراه دارد، اما هماهنگ ساختن همه اين تصميم‌گيري‌ها، چالش بزرگي را به وجود خواهد آورد، چراكه اگر تصميم‌گيرنده‌هاي مستقل بسيار زيادي وجود داشته باشند به نحوي كه فعاليت‌هاي‌شان را با يكديگر هماهنگ نكنند، با هرج و مرج روبه‌رو خواهيم شد. در نظر بياوريد كه ميليون‌ها راننده وجود داشته باشند، اما هيچ قانوني در جاده‌ها اعمال نشود و هيچ توافقي در رابطه با اين كه در سمت چپ جاده برانند يا در سمت راست آن، نداشته باشند.
پس اين نهادها از كجا نشات مي‌گيرند؟ پاسخ اين است كه ايجاد نهادها، مانند كشف و ساخت مفرغ، يك فرآيند كشف بوده است. به همين صورت كه انسان‌ها روش‌هايي را براي سازمان‌دهي زندگي سياسي خود كشف كرده‌اند. مثلا مي‌توان در عوض يك سيستم موروثي كه شاه را تعيين مي‌كند، از يك انتخاب دموكراتيك استفاده كنيم. نكته ظريفي كه در اين جا مطرح است، اين است كه اين اكتشافات چگونه به عرصه عمل وارد مي‌شوند؟ اين حالت، مثل انگيزه سودآوري يك شركت نيست كه منجر به عرضه نرم‌افزار جديدي به بازار مي‌شود. اگر يك مثال مي‌تواند اين‌طور بيان شود كه با استفاده از فرآيند ترغيب افراد نيز كشفياتي رخ مي‌دهد، لذا مي‌بينيم كه متفكران سياسي و اقتصادي، مثل لاك، هابز و اسميت وجود داشته‌اند كه مي‌توانسته‌اند برخي از همتاهاي‌شان را مجاب كنند كه آن نهادها را بپذيرند.
بنابراين نهادها در نتيجه تركيب اكتشاف، ترغيب، گزينش و الگوبرداري به وجود آمدند. اگر نهادهايي در جايي از دنيا بتوانند به خوبي كار كنند، آن‌گاه در مكان‌هاي ديگر نيز مي‌توان از آنها الگوبرداري كرد.

Reason: بسياري از مورخين اقتصادي، تئوري جديد رشد را مورد انتقاد قرار مي‌دهند. رشد اقتصاد يك پديده مدرن است. در حالي كه به نظر مي‌رسد تئوري جديد رشد، همان‌طور كه براي دنياي مدرن صادق است، براي امپراتوري روم يا چين دوران مينگ نيز كاربرد داشته باشد؟
رومر: به نظر من، اين تصويري كاريكاتوري از تئوري جديد رشد است. اين تئوري به وضوح بيان مي‌كند كه اگر نهادهاي مناسبي نداشته باشيم، تغييرات تكنولوژيك رخ نخواهند داد. اگر انتقادي وجود دارد، به الگوي قديمي اين تئوري بازمي‌گردد كه در آن، به چگونگي ساخت اين نهادها بي‌توجهي شده است. در اين تئوري گويي تغييرات تكنولوژيك، مثل تحفه‌اي از بهشت، از آسمان نازل مي‌شوند. طبق تئوري جديد، تغييرات تكنولوژيك در صورتي به وجود مي‌آيند كه نهادهاي مناسبي وجود داشته باشد.

Reason: پس تفاوت اساسي ميان چين در دوره مينگ و اقتصادهاي مدرن امروزي چيست؟
رومر: چين دوران مينگ، بسيار پيشرفته بود. آنها فولاد، ساعت و همچنين حروف چاپي داشتند. با اين وجود، قادر به ايجاد نهادهاي مدرن علم يا نهادهاي بازار نبودند.
نهاد بازار و نهاد علم در رويكردشان به حقوق مالكيت با يكديگر متفاوتند، اما از اين لحاظ به هم شبيه‌اند كه هر دوي اين نهادها به افرادي متكي‌اند كه آزادانه و بدون وجود محدوديت‌هاي اعمال شده از سوي قدرت‌ها يا سنت‌ها مي‌توانند به فعاليت بپردازند. شرايط تاريخي خاصي لازم بود، تا مردم قانع شوند، در صورتي كه افراد آزاد بوده و بتوانند تحت محدوديت‌هاي نهادهاي خاصي در پي منافع‌شان باشند، كارها بسيار بهتر پيش خواهد رفت. تفاوت چين دوره مينگ با كشورهاي مدرن نيز در همين جا است.
بخشي از پاسخ به اين سوال مهم درباره تاريخ بشر، به پذيرش آزادي نسبتا نامحدود براي تعداد بسيار زيادي از افراد بازمي‌گردد. اين چيزي است كه ما آن را مسلم فرض مي‌كنيم، اما اگر به فرض آن را به مردم 50هزار سال پيش مي‌گفتيم، هرگز باور نمي‌كردند كه در صورت وجود آزادي، كارها به درستي انجام شوند. آنها به سيستم‌هايي محدود شده بودند كه در آنها يك رييس يا رهبر وجود داشت و هر چه تعداد افراد بيشتر مي‌شد، نياز به وجود كسي كه از كنترل استبدادي و ديكتاتورمابانه برخوردار باشد، احساس مي‌شد، تحمل و پذيرش آزادي و سپس ستايش واقعي آن، يك درك فلسفي و تصميم عميق بود كه در ديدگاه‌ كلي ما نسبت به جهان روي داد. آزادي، محور و مدار اصلي است كه هر چيزي مي‌تواند حول آن بچرخد.

Reason: شما معمولا رشد ناگهاني و تركيبي ايده‌ها را به عنوان منشا رشد اقتصادي بيان مي‌كنيد. منظور شما از اين نكته چيست؟
رومر: من به جد مي‌گويم كه طبق هر افق قابل تصوري، در 5ميليارد سال آينده نيز كه خورشيد منفجر خواهد شد، اكتشاف‌ها به پايان نخواهند رسيد.
مثلا ممكن است اين سوال پرسيده شود كه چه تعداد مواد را مي‌توان با تركيب عناصر جدول تناوبي به وجود آورد. پاسخ، يك محاسبه ساده رياضي است. تعداد موادي كه مي‌توان ايجاد كرد برابر است با 10 كه 30 تا صفر جلو آن گذاشته باشيم. در مقابل زماني كه از خلق هستي گذشته است، برابر است با 10 كه 19 تا صفر جلوي آن قرار داده باشيم.

Reason: احتمالا اكثريت بزرگي از اين ميلياردها تركيب، بي‌فايده و بدون استفاده خواهند بود. بنابراين آنهايي كه مفيد هستند چگونه مشخص مي‌شوند؟
رومر: به همين خاطر است كه علم و بازار براي اين فرآيند اكتشاف بسيار حائز اهميت هستند. واقعا مهم است كه انرژي‌مان را صرف مسيرهايي كنيم كه به نظراميد بخش مي‌آيند، چرا كه تعداد مسيرهايي كه به بن بست مي‌رسند، بسيار بيشتر از آنهايي است كه چيزهاي مفيدي را براي كشف در اختيار ما خواهند گذاشت.
بايد سيستم‌هايي داشته باشيم كه مسيرهاي متفاوت بسيار زيادي را مورد بررسي قرار دهند، اما بعد از آن بايد بتوانند با دقت تمام، آن مسيرهايي كه فايده‌اي نداشته و مناسب نيستند را ببندند و منابع را به جهت بهينه منتقل سازند كه اميدواركننده‌تر به نظر مي‌‌رسند. بازار اين كار را به طور خودكار انجام مي‌دهد، همچنين نهادهاي علمي مي‌توانند به هر يك از دو جهت فوق متمايل شوند. در عرصه علمي آمريكا، رقابت شديدي ميان بسياري از دانشگاه‌هاي مختلف وجود دارد كه منجر به ايجاد نوعي بازار براي ايده‌ها مي‌شود. مي‌توان ديگر نهادهاي علم را در نظر گرفت كه تقريبا به اين اندازه رقابتي نيستند. مثلا در آزمايشگاه‌هاي ملي دولتي افراد در بدترين حالت، كارمند هستند و براي هميشه آن جا مي‌مانند و هميشه سرمايه‌گذاري بيشتري براي آنها وجود دارد، ولي بازدهي پاييني‌ دارند.

Reason: آيا در تئوري جديد رشد نظرات جديدي درباره انحصار ارائه مي‌شوند؟
رومر: يك تصوير كهنه و ساده‌انگارانه وجود داشت مبني‌بر آنكه انحصار هميشه بد است. اين تصور برپايه قلم و اشيا بوده است. يعني اگر تنها اشيا وجود داشته باشند و شيئي وجود داشته باشد كه هزينه آن به ميزان قابل ملاحظه‌اي كمتر از قيمت مربوط به كالايش باشد، آن گاه ايده‌ مناسب اين است كه انحصار را به هم زده و رقابت را فراهم آورد، بنابراين در رابطه با اشياي فيزيكي، دليل موجه تئوريكي براي اين كه چرا نبايد هرگز انحصار را تحمل كرد، وجود دارد. اما در عرصه ايده‌ها بايد ميزاني از قدرت انحصاري وجود داشته باشد. برخي فوايد و منافع بسيار مهم از انحصار حاصل مي‌شوند و البته هزينه‌هاي بالقوه‌اي نيز وجود دارند. آن چه بايد انجام داد اين است كه هزينه‌ها و منافع را ارزيابي كنيم.متاسفانه اين نوع آزمايش تعادل، نسبت به جزئيات حساس است، لذا قوانين كلي در اين رابطه وجود ندارد.
هزينه‌ها و فوايد قراردادن كتاب‌ها تحت حمايت كپي رايت را با هزينه‌ها و فوايد ثبت ژنوم انسان مقايسه كنيد.
اينها با هم بسيار متفاوتند، بنابراين بايد نهادهايي را به وجود آوريم كه بتوانند در اين موارد به گونه‌اي متفاوت پاسخ دهند.

Reason: جايي نوشته‌ايد: «اصلا دليل وجود ندارد كه نتوانيم در آينده، تا آن جا كه بتوان تصور نمود رشد كنيم.» پاول الريش زيست‌شناس كه در استنفورد همكار شما است، با اين نظرتان مخالف است. وي معتقد است كه رشد اقتصادي سرطان غيرقابل داومي است كه زمين را نابود مي‌كند. چگونه مي‌خواهيد افرادي مثل الريش را متقاعد سازيد كه اشتباه فكر مي‌كنند؟
رومر: به نظر مي‌رسد كه پاول، به طرز عجيبي در مقابل قانع شدن مقاوم است. وي از قبل در اين مورد سرسختي نشان داد. در عين حال اگر مخاطب بي‌طرفي وجود داشته باشد كه به حرف‌هاي من و پاول گوش كند، به شيوه‌اي بسيار آسان مي‌توان نشان داد كه من درست فكر مي‌كنم و پاول برداشت غلطي دارد.بايد تعريفي كه از رشد در ذهن داريم را مشخص سازيم. اگر منظور از رشد، بالا رفتن جمعيت باشد، آن‌گاه پاول دقيقا درست مي‌گويد.
محدوديت‌هاي فيزيكي در رابطه با اين كه چه تعداد انسان مي‌توانند به روي كره زمين زندگي كنند، وجود دارد. اگر حداكثر نرخ رشد جمعيت از دهه 1970 به اين‌سو را 2درصد در سال درنظر بگيريم، آن‌گاه چنين نرخي تنها مي‌تواند براي چند صد سال ادامه داشته باشد، اما بعد از آن با محدوديت‌هاي فيزيكي حقيقي مواجه خواهيم شد.

Reason: اين نكته را به يادتان مي‌آورم كه الريش گفته بود كه در دهه 1980، ميلياردها نفر به خاطر گرسنگي خواهند مرد.
رومر: وي پتانسيل‌ها و چارچوب زماني را اشتباه درنظر گرفته بود، اما كاملا درست است كه روزي، رشد جمعيت روي زمين به صفر خواهد رسيد. تنها بحثي كه وجود دارد اين است كه اين اتفاق چه زماني روي خواهد داد؟
حال، وقتي مي‌گويم رشد مي‌تواند ادامه پيدا كند، منظور من چيست؟ منظور من از رشد، افزايش تعداد افراد نيست. حتي منظور من، افزايش تعداد اشياي فيزيكي نيست، زيرا آشكار است كه نمي‌توان رشدي تصاعدي را در ميزان جرمي كه هركس كنترل مي‌كند، مشاهده نمود.
امروزه دقيقا همان جرمي روي زمين وجود دارد كه 100هزار سال پيش وجود داشت و هرگز نمي‌توانيم مقداري بيش از اين را در اختيار داشته باشيم. منظور من، رشد ارزش است و شيوه ايجاد ارزش اين است كه اين مقدار ثابت جرم را از شكلي كه ارزش چندان زيادي ندارد، به شكلي تبديل مي‌كنيم كه ارزش بسيار بيشتري داشته باشد. يك مثال رايج در اين‌باره تبديل ماسه ساحل به نيمه رساناها است.

Reason: نظرتان درباره مخالفت‌هاي اخير عليه جهاني‌سازي چيست؟
رومر: وقتي كه داشتيم درباره تاريخ طولاني بشر صحبت مي‌كرديم، گفتيم كه براي مردم چه قدر سخت بود كه به آزادي عادت كنند. يك نوع انطباق و سازش ديگر نيز وجود داشته است كه بايد صورت مي‌گرفته است. انسان‌ها بايد به ايده بازار و به ويژه، مبادلات بازار ميان افراد غريبه‌اي كه يكديگر را نمي‌شناختند عادت مي‌كردند. افراد غالبا اين را در مقابل نهاد خانواده قرار مي‌دهند كه در آن مفاهيم شريك شدن و تعهد دوطرفه مطرح است. بسياري از ما احساس روان‌شناختي عميقي داريم كه ريشه در تاريخ تكاملي ما داشته و سبب مي‌شود كه نسبت به خانواده، حسي گرم داشته باشيم و نسبت به مبادله بزرگ، غيرشخصي و معمولي در بازار، مشكوك باشيم. به نظر من اين تمايل عاطفي بخشي از آن چيزي است كه ايدئولوگ‌هاي اطرافمان، وقتي كه مي‌خواهند كل سيستم بازار و شركت‌ها و علم مدرن و همه چيز ديگر را مورد حمله قرار دهند، از آن‌ كمك مي‌گيرند. در اين حالت، روان‌شناسي انسان كه با محيط شكار و جمع‌آوري سازگاري يافته است، اندكي از دنياي جديد كه ارتباطات دروني آن بيشتر بوده، از برهم كنش بيشتري برخوردار بوده و در بسياري از موارد، بسيار راضي‌كننده‌تر بوده و تجربه انساني غني‌تري مي‌باشد، بي‌اطلاع است. مي‌توان زندگي ايده‌آل را در يك جامعه شكاركننده و جمع‌آوري كننده جست‌و‌جو كرد، اما هيچ‌كس حاضر به تحمل عادي شدن مرگ يك كودك نيست.
اين تجربه‌اي بسيار رايج در تقريبا تمام تاريخ بوده است كه به ميزان بسيار قابل توجهي از ذهن آدمي زدوده شده است.

Reason: كساني كه مخالف مفيد بودن جهاني‌سازي هستند را چگونه قانع مي‌كنيد؟
رومر: اولا نگاهي به واقعيت‌ها بيندازيد.
اين مخالفان، به طرز حيرت‌آوري نسبت به آن‌چه كه در مورد برخي چيزها، مثلا در مورد اميد به زندگي اتفاق افتاده است، بي‌اطلاعند. امروزه اميد به زندگي در فقيرترين كشورها نسبت به انگلستان زمان مالتوس بيشتر است.
بعد از آن، نگاهي به تفاوت در تجربه كشورهاي فقيري كه به بهترين نحو عمل كرده‌اند و آن كشورهاي فقيري كه به بدترين وجهي كار كرده‌اند، بيندازيد و تلاش كنيد كه ارتباط ميان اينها را بيابيد. چه كشورهايي بهترين عملكرد را داشته‌اند؟ آيا اينها، كشورهايي نبوده‌اند كه شديدا مكانسيم بازار را پذيرفته، از سرمايه‌گذاري خارجي استقبال كرده و تلاش كرده‌اند كه حقوق معنوي را برقرار سازند يا غير از اين بوده است؟
در اين جا نيز اسناد و دلايل شفافي وجود دارد. يكي از داستان‌هاي بيان نشده درباره دهه‌هاي 80 و 90، چرخش واقعا شديدي بود كه در كشورهاي در حال توسعه در رابطه با اين موضوع رخ داد.
اگر تاريخ قانون‌گذاري درباره سرمايه‌گذاري خارجي در اين كشورها را دنبال كنيم (ميراثي از دوران استعمار) را حتي مربوط به دهه 70 مي‌بينيم كه در آن، كشورهاي رو به توسعه قوانيني داشته‌اند كه براي ممانعت از ورود شركت‌هاي خارجي طراحي شده بودند. اما بعد از آن، وقتي كه اين كشورها عوايد و منافعي كه چند اقتصاد اصلي معدود از ورود سرمايه‌هاي خارجي بردند را مشاهده كردند، اين تقسيم اساسي چشمگير روي داد. اين مردم كشورهاي در حال توسعه نيستند كه مي‌گويند حضور نايك، خطري براي رفاه يا استقلال آنها است. بلكه اينها، حرف‌هاي مردم آمريكا است. مردم كشورهاي در حال توسعه، كاملا خوب مي‌دانند كه منافع آنها در چيست.

Reason: در مورد افزايش رشد اقتصادي در كشورهاي توسعه يافته چه‌طور؟
رومر: من فكر مي‌كنم كه بايد در مورد اروپا و ايالات متحده آمريكا، به جد به بررسي اين نكته بپردازيم كه چگونه مي‌توانيم نهادهاي علم را دگرگون ساخته و ساماني تازه به آنها دهيم. چگونه مي‌توانيم ساختار آموزش عالي را تغيير دهيم؟ چگونه مي‌توانيم مطمئن شويم كه اين سيستم، منافع و فوايد رقابت شديد و آزادي در ورود، به ويژه براي آن دانشجويان تيزهوشي كه مي‌توانند كارهاي واقعا متفاوتي را به انجام برسانند را دارد؟ نبايد تصور كنيم كه هم‌اكنون نهادهاي ايده‌آل را به دست آورده‌ايم و تنها كاري كه بايد انجام دهيم، اين است كه پول بيشتري در آنها خرج كنيم.
من فكر مي‌كنم كه متاسفانه بسياري از كشورها، راه درازي در پيش دارند تا بتوانند به شرايطي برسند كه امروزه در آمريكا شاهد هستيم و البته نسبت به وضعيت امروز آمريكا هم چندان خوشبين نيستم. در بسياري از كشورهاي اروپايي، قدرت و اهميت رقابت ميان نهادها درك نشده است. لذا سيستم دانشگاهي آنجا، يكپارچه و دولتي است. اين امر از بروز رقابت ميان افراد محقق جلوگيري كرده و سرعت فرآيند كلي نوآوري را به كلي كاهش مي‌دهد. همچنين در اين كشورها بايد اين امكان براي افراد فراهم آيد كه به طور قابل انعطافي، از دانشگاه به بخش خصوصي رفته يا در جهت عكس حركت كنند. اين امر، چيزي است كه بسياري از كشورهايي كه شاهد افزايش سرمايه‌‌هاي ريسكي هستند از آن، آگاه شده‌اند، اما سرعت آنها در تنظيم و تعديل نهادهايشان كمتر بوده است.

Reason: در مقاله اخيرتان درباره تحقيق و توسعه گفته‌ايد كه به نظر شما، اين امكان وجود دارد كه نرخ رشد را از ميزان متوسط 8/1درصد در فاصله 1870تا 1992 به 3/2درصد رساند.
رومر: خب، تلاش مي‌كردم كه هدفي را در اين راستا تعيين كنم. وقتي كه درباره آينده صحبت مي‌كنيم، واقعا هرگز نمي‌دانيم كه چه چيزي رخ خواهد داد، اما به نظر من معقول است كه هدف خود را تلاش براي افزايش نرخ رشد، به ميزان سالانه نيم درصد قرار دهيم. از 1870 به اين سو، نرخ رشد سالانه در آمريكا، 5/0درصد از انگلستان بيشتر بوده است، لذا در آمريكا، سنت تاريخي ايجاد نهادهايي كه منجر به نوآوري بهتر در بازار و تقويت فوق‌العاده علم مي‌شده‌اند، برقرار بوده است. دوباره بايد به دنبال چنين پيشرفتي باشيم.

Reason: چرا چنين كاري مهم است؟
رومر: وقتي كه اين نرخ‌هاي رشد، طي چندين دهه انباشته مي‌شوند. سطوح درآمدي بسيار بالاتري به وجود خواهند آمد. اين امر ما را قادر خواهد ساخت كه به گونه‌اي موثرتر با تمامي مشكلاتمان برخورد كنيم، حال چه اين مشكل، پرداخت بابت مراقبت‌هاي بهداشتي افراد، با مسن‌تر شدن آنها باشد. چه حفاظت بيشتر از محيط زيست باشد و چه فراهم آوردن منابع براي افراد باشد، به گونه‌اي كه زمان كافي در اختيار داشته باشند تا براي مدت زمان خاصي، مثلا وقتي كه بچه‌هاي‌شان را بزرگ مي‌كنند يا وقتي كه مي‌خواهند فرصت مطالعاتي طولاني مدتي بگيرند، از بازار كار خارج شوند.
در سال 2000، درآمد سرانه برابر بود با 36هزار دلار (به دلار سال 2000) اگر درآمد سرانه با نرخ سالانه 8/1درصد رشد كند، مقدار آن در سال 2050، برابر خواهد بود با 88هزار دلار، البته به قدرت خريد سال 2000، چندان بد نيست. اما اگر سالانه 3/2درصد رشد كند، مقدار آن به قدرت سال 2000، به 113هزار دلار خواهد رسيد.
اين 25هزار دلار اضافي به ازاي هر نفر، به قدرت خريد امروز، برابر است با درآمد سرانه سال 1984. بنابراين اگر بتوانيم كاري كنيم كه نرخ رشد يا درآمد سرانه واقعي به 3/2درصد در سال افزايش يابد، طي 50 سال اضافه درآمد سرانه‌اي خواهيم داشت كه برابر خواهد بود با آنچه كه كل تاريخ بشر در سال 1984 به دست آورده بود!
به عنوان مثال، يك ابتكار سياستي كه سبب افزايش نرخ رشد خواهد شد، اين است كه به دانشگاه‌ها كمك‌مالي كنيم تا دانشجويان بيشتري را در دوره ليسانس يا بالاتر، در زمينه علوم و مهندسي آموزش دهند. همچنين مي‌توانيم كمك‌هزينه‌هاي تحصيلي و تحقيقاتي به دانشجويان بدهيم كه بتوانند از موسسه‌اي كه انتخاب كنند، بهتر استفاده نمايند. دانشجويان مقاطع فوق‌ليسانس و دكتري، ديگر اسير علايق تحقيقاتي گاها تنگ‌نظرانه و كوته‌بينانه اساتيد دانشگاه‌ها نخواهند بود. اين كمك هزينه‌هاي قابل‌انتقال سبب خواهند شد كه مديران و اساتيد آزمايشگاه‌ها به توسعه برنامه‌هايي بپردازند كه علايق تحقيقاتي و شغلي دانشجوها را برآورده سازند.

Reason: مطلب بعدي در تئوري جديد رشد چيست؟ آيا هيچ گونه پيشرفت‌ها و موفقيت‌هاي ذهني در شرف اتفاق است؟
رومر: از آنجا كه اقتصاد ايده‌ها، با اقتصاد بازارها بسيار متفاوت است، در آينده بايد دركي كامل‌تر از نهادهاي غيربازار و نهادهاي شبه‌علم داشته باشيم. اين نكته، مسير تازه‌اي براي كوشش در علم اقتصاد خواهد بود.

Reason: آيا به نظر شما مورخين اقتصادي در غني‌تر ساختن اين تئوري، نقش بزرگي داشته‌اند؟
رومر: تاريخ هر علمي، مجموعه اسنادي است كه كاملا موردنياز هستند، زيرا نمي‌توان با استفاده از داده‌هاي سالانه يا فصل به فصل، در رابطه با روندهاي بلندمدت، نتيجه‌گيري كرد.

Reason: نهضت رو به رشدي عليه پيشرفت‌هاي تكنولوژيكي، در تمام دنيا وجود دارد. چرا اين واكنش منفي نسبت به پيشرفت تكنولوژيك صورت گرفته است و در رابطه با آن چه مي‌توان كرد؟
رومر: انسان در اوايل زندگي، به آشوب و ناآرامي و به ويران‌سازي‌هاي آفريننده و سازنده بسيار اعتقاد دارد، زيرا آنچه قديمي است را خراب كرده و به خلق چيزهاي تازه مي‌پردازد. اما وقتي كه به سن خاصي مي‌رسد، به محافظه‌كاري بسيار گرايش پيدا كرده و تلاش مي‌كند تا سرعت اين خرابي‌ها را كم كند، چراكه انسان در اين سطح آرام مي‌گيرد. بنابراين به نظر من بايد به جد خود را متعهد به حفظ فضا براي افراد جديد و براي جوان‌ها بدانيم. اين يك راه براي ادامه فرآيند است. يك راه ديگر، اين است كه كاري را انجام دهيم كه دانشمندان هميشه انجام داده‌اند، يعني عقايد خود را تبليغ كرده و بحث‌هايي كه نامنسجم و آشفته هستند را مورد تحليل و بررسي قرار دهيم.
به نظر من، خواهيم توانست اين پويايي پيشرفت كه چند قرن پيش آغاز شده است را حفظ كنيم. موانعي كوچك و پرسروصدا و شكايت‌هاي زيادي وجود خواهند داشت، اما فرصت‌ها و فوايد آن، به قدري زياد هستند كه نمي‌توان از آنها عقب نشست.

Reason: آيا چيزي مي‌تواند رشد اقتصادي و پيشرفت تكنولوژيكي را متوقف سازد؟
رومر: حتي اگر جامعه‌اي خود را ببازد، افراد جديدي خواهند بود كه مشعل را از زمين برداشته و اين راه را ادامه دهند. مانكور السن (Mancur Olson) از «قانون كالدول» (caldwell’s Law) سخن به ميان مي‌آورد و اين ايده را مطرح مي‌كند كه مدت‌هاي طولاني است كه هيچ كشوري واقعا مبتكر باقي نمانده است.به ايتاليا نگاه كنيد. به هلند و بريتانيا و آمريكا نگاهي بيندازيد. تفسير بدبينانه از وضعيت فعلي اين است كه هيچ كس نمي‌تواند اين فرآيند را ادامه دهد.
اما تفسير خوش‌بينانه اين است كه بله، اين امر امكان‌پذير است، اما افراد ديگري نيز در اين راه شما را همراهي خواهند كرد و به اين صورت، پيشرفت از جايي به جايي ديگر منتقل مي‌شود.
جوامع خاصي را ديده‌ايم كه در آنها عناصر محافظه‌كار يا واپس‌گرا، تغييرات را سركوب كرده‌اند. آنچه در گذشته ما را حفظ كرده، اين بوده است كه ملت‌ها و كشورهاي ديگري بوده‌اند كه مي‌توانسته‌اند مسيرهاي جديدي را آزمايش كنند. هميشه و همه جا، تحرك سياسي مشابهي وجود نداشته است.
اگر در آينده دور شرايطي به وجود آيد كه واقعا در آن كنترل سياسي جهاني وجود داشته باشند و اگر نهادهاي چندمليتي آن قدر در رابطه با امور اقتصادي قدرتمند شوند كه يكنواختي و همگني تحميلي در همه كشورها به وجود آيد، آن گاه تفاوت‌ها و تنوع كمتري وجود خواهد داشت و اگر عناصر مرتجع و واپس‌گرا كنترل اين نهادها را در اختيار بگيرند،‌ هيچ فضايي براي تازه‌واردها و افراد جديد وجود نخواهد داشت كه بتوانند ايده‌هاي جديد را اختيار كنند. اما اين چشم‌اندازي بسيار بعيد و نامحتمل است.

 

نویسنده: رونالدبيلي

مترجم: محسن رنجبر

برگرفته: دنیای اقتصاد

بازدیدها: 1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *