ظهور لهستان به عنوان موتور محرکه اروپای مرکزی
آلمانیها عادت دارند به لهستان به عنوان کشوری پر از دزدان خودرو و دست و پا چلفتیهای پس از کمونیست نگاه کنند. با این حال، این کشور در آستانه میزبانی مسابقات فوتبال جام قهرمانان اروپا، به شگفتآورترین داستان موفقیت در شرق اروپا تبدیل شده است. روابط بین برلین و ورشو هیچگاه به این خوبی نبوده است. شهرهایی وجود دارند که گویی از سنگ ساخته شدهاند، صلب و سنگین، اما اگر از بوالهوسی تاریخ نجات یابند، آن روی زیبای خود را نشان میدهند. انواع شهرهای دیگری نیز در دنیا وجود دارند، خام، خشن، ناتمام و هیجانانگیز. ورشو یکی از این نمونه شهرهاست، مکانی که صدای انفجار و شیون بر سرتاسر شکوه ناتمام آن حکمفرماست. هیچکس به خواب هم نمیبیند که پایتخت لهستان را مکانی زیبا بنامد.
اما این شهر مقدار زیادی از تاریخ استنشاق کرده است، بسیار بحرانها و حوادث آرامشبخش و غمانگیز در دورههایی از تاریخ این شهر وجود دارد که مورد تامل قرار نگرفتند، اما در برخی بلوکهای ساختمانی، بسیاری از آن ساختارها مورد مداقه قرار گرفته و مشهود هستند. این امر به ویژه در مورد استادیوم جدید فوتبال در محله ساسکا کپادر ساحل شرقی رودخانه ویستولا آشکار است، جایی که در روز بازی افتتاحیه لیگ قهرمانی فوتبال اروپا، در هشتم ژوئن میلیاردها نفر را میخکوب خواهد کرد. ورشو، ۶۸ سال پیش، چیزی بیش از سنگی دورانداخته نبود. رزمندگان نهضت مقاومت به همراه ارتش لهستان با خزیدن به کانالهای زیرزمینی، تونلهای فاضلاب و معابر مخفی، در برابر اشغالگران وحشی آلمانی متحد میشدند. آنها وارد عمل شدند، شجاعانه با ناامیدی جنگیدند و بخشهای مهمی از شهر را به تصرف خود درآوردند. آنها پس از شنیدن وعده کمک روسها از رادیو مسکو برای حمایت نظامی از آنها، برای دریافت کمک استالین لحظهشماری میکردند. اما در عوض دیکتاتور اتحاد جماهیر شوروی، درست در جایی که امسال مسابقات لیگ قهرمانان برگزار میشود به نیروهای خود دستور توقف داد و هیچ کاری نکرد. استالین هیچ علاقهای به اعتماد به نفس لهستانیها و آزادسازی پایتخت تحت فشار آنها نداشت. نازیها ۱۸۰ هزار لهستانی را قتلعام کردند و بخشهای بزرگی از شهر به تلی از خاک بدل شد. روسها در نهایت به آزادسازی لهستان که «خواهرخوانده» خود میخواندند پرداختند، اما نه تا ژانویه ۱۹۴۵ و مطابق با شرایط خودشان. در سال ۱۹۵۵، رهبران جدید کمونیست، برای خوشخدمتی به مسکو، «استادیوم دهمین سالگرد» را بنا کردند. این سازه مغشوش به سرعت هرچه تمامتر برای رویدادهای ورزشی نامناسب تشخیص داده شد و سپس برای سالها به عنوان نمادی از فروپاشی کمونیسم سرپا ایستاده بود. در سال ۱۹۸۳، یک جشن همگانی به افتخار پاپ ژانپل دوم، این فوقستاره لهستانی برگزار شد. انتخاب کارول ووتیلا به عنوان جانشین سنتپیتر نیز اثبات کرد که همچنان یکی دیگر از میخهای مهم در تابوت نظام کمونیستی است.
یک پیشگام و الگو
این سازه در عین حال دستخوش تحولی دیگر شده است. سیدیهای تقلبی و نوشیدنیهای قاچاق در داخل ورزشگاه به فروش میرسد، و یکی از بزرگترین بازارهای روباز در شرق اروپا در آن دایر شده است. در اواسط دهه ۱۹۹۰، تقریباً هر چیزی را میشد در داخل آن خرید: از کلاشنیکفهای ساخت روسیه، سیگارهای بازار سیاه از اوکراین، لباسهای ارزان قیمت از چین و زنانی از سرتاسر جهان. در سال ۲۰۰۸، پس از اینکه برگزاری مسابقات قهرمانی فوتبال اروپا به لهستان و اوکراین اعطا شد، تخریب استادیوم آغاز شد. ساختمان اکنون کامل شده است. محل برگزاری مدرن مسابقات قهرمانی اروپا از میان خاکسترهای استادیوم قدیمی قد بر افراشته است؛ رویایی لهستانی به رنگهای قرمز و سفید، با پوششی از شیشه و تکمیلشده با نورافکنها، صفحات نمایش ویدئویی و یک سقف جمعشدنی در هنگام بارندگی و طنزآمیز اینکه به دست یک آلمانی طراحی شده است. ورزشگاه با ظرفیت ۵۰ هزار طرفدار، از میان ویرانهها سر برآورده است، واقعی و قطعیگرا به سمت آینده، و نهتنها یک ساختمان، بلکه یک نماد است. با این ورزشگاه حیرتآور، لهستان میخواهد چهره جدید خود را به دنیا نشان دهد و ثابت کند بر سایههای گذشته غلبه کرده است: جنایات نازیها، ظلم و تعدی کمونیسم و سرمایهداری پرهرجومرج در دوره پس از سقوط کمونیسم. این کشور خود را به عنوان یک پیشگام میبیند و نقش الگویی برای «دیگران» را در شرق اروپا بازی میکند. میخواهد به یک قدرت در اروپا و برای اروپا تبدیل شود، منتج از این باور همیشگی که در جایگاه برحق خود در جهان ایستاده است. جمله «ما کشوری هستیم که اکنون به حساب میآید» را میتوان از لهستانیهای ورشو، گدانسک، روکلاو و کراکوف شنید. داستان لهستان یکی از اندک داستانهای موفقیتآمیز جهان از هنگام سقوط بلوک شوروی است؛ توسعهای که به خصوص در مقایسه با دیگر کشورهای شرق اروپا قابل توجه است. یکی از این کشورها که عاقبت خوشی پیدا نکرد اوکراین است، دومین میزبان لیگ قهرمانان اروپا، گرفتار در نقض حقوق بشر و حکمرانی توسط یک رژیم اقتدارگرا. اگر لهستان دانشآموز خوشتیپ اروپاست، اوکراین پسر بد آن است. بیش از دو دهه است که امور به شکلی پیوسته در لهستان رو به بهبود هستند و حتی هنگامی که سایر اقتصادهای اروپا در شرایط رکود به سر میبرند، رونق لهستان همچنان ادامه دارد. در سال ۲۰۰۹، سال بحران، هنگامی که اقتصادهای آلمان، ایتالیا و بریتانیا هر کدام در حدود پنج درصد تنزل یافتند، لهستان تنها کشور در این قاره بود که رشد مثبت اقتصادی را تجربه کرد (۷/۱ درصد). تا سال ۲۰۱۱، اقتصاد لهستان با رشد چشمگیر ۴/۴ درصد در حال رشد بوده است. کامیابیهای کشور به طور کامل در سراسر کشور به چشم میخورند. کشوری با بخش کشاورزی عقبمانده، به صحنه ساختوسازهای بزرگ تبدیل شده است، جایی که در هر نقطه اصلی شهر، جرثقیلها در افق دیده میشوند و بهشت فناوریهای سطح بالا را به رخ میکشند. مهم نیست که چه کسی برنده مسابقات لیگ قهرمانان اروپا خواهد شد، اگر ملاک را نرخ رشد در دهههای گذشته بگیریم، لهستانیها اکنون قهرمان اروپا هستند.
مبارزه برای پیوستن به یورو
در بروکسل، پیش از این، سیاستمداران ورشو در زمانی نهچندان دور، به عنوان ناسیونالیستهای افراطی با خواستههایی مضحک، مورد تمسخر قرار میگرفتند. اما لهستان از هنگامی که نخستوزیر لیبرال محافظهکار، دونالد تاسک و وزیر امور خارجه رادوسلاو سیکورسکی در سال ۲۰۰۷ به قدرت رسیدند و پس از آن در سال ۲۰۱۱، نخستین دولتی بود که از هنگام سقوط کمونیسم به شیوهای دموکراتیک مجدداً انتخاب شده است و ورشو نقش یک الگو را ایفا میکند. زمان درازی از آن هنگامی میگذرد که محدودیت بدهی را در بودجه خود گنجانید و پیمان مالی را بدون دردسر به امضا رسانید. در میان حدس و گمانها در مورد آینده یونان در منطقه یورو، دولت لهستان برای پیوستن به ارز واحد مبارزه میکند. ورشو انتظار دارد تحقق معیارها از پایان سال ۲۰۱۵ فراتر نرود. برای انجام این کار، حتی آماده است با حق حاکمیت ملی خود معامله کند. تاسک و سیکورسکی میخواهند با ایفای نقش رهبری اقتصادی در ائتلاف شمالی کشورهای اروپایی، خود را اثبات کنند و از حمایت طرفداران لهستانی خود نیز برخوردار هستند. به زحمت میتوان جامعهای مانند لهستان یافت که تا این حد طرفدار پیوستن به اتحادیه اروپا باشد. در نظرسنجیها، بیش از ۸۰ درصد اظهار داشتهاند کشورشان از پیوستن به اتحادیه اروپا بهرهمند میشود. یک پیشرفت دیگر حتی شگفتانگیزتر است: آغازی بر پایان یک دشمنی درازمدت. همانطور که روابط آلمان و فرانسه پس از جنگ جهانی دوم بهبود یافت و به دوستان یکدیگر تبدیل شدند، به نظر میرسد امروز چنین پیشرفتی بین آلمان و لهستان نیز امکانپذیر است. برلین در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری ورشو است. این ارتباط متقابل از به خدمت گرفته شدن در کارخانههای آلمان با نیروی کار ارزان لهستانی شروع شده و به سوی یک تقسیم کار عادلانه حرکت میکند. در نواحی مرزی، کارگران لهستانی دیگر تنها برای مشاغل تمیزکاری و چیدن سبزیجات از مرز عبور نمیکنند. آلمانیها نیز اکنون در جستوجوی دریافت مشاغل جذابتر در طرف لهستانی هستند. لزیک بالسروویز، یکی از پدران اصلاحات ورشو، با اعتماد به نفس میگوید کشور او باید هدف جدیدی برای خود دستوپا کند: «پیشیگرفتن از آلمان.»
مالیدن چشمان از سر شگفتی
رویدادهای زیادی رخ داده است؛ از کنفرانس پتسدام در سال ۱۹۴۵، از زانو زدن ویلی برانت صدراعظم سابق آلمان در برابر بنای یادبود، تا شورش اقلیتهای ورشو در سال ۱۹۷۰، و از به رسمیت شناختن رسمی مرز اودر- نسی در سال ۱۹۹۰. روابط بین دو کشور همسایه هیچگاه بهتر از اکنون نبوده است، حداقل رسماً. «من ناتوانتر از آن هستم تا از آنگلا مرکل عصبانی باشم»، این کنایه را سال گذشته تاسک درباره صدراعظم آلمان اظهار کرد. او این سخنرانی تمجیدآمیز را هنگامی که جایزه بینالمللی شارلمانی شهر آخن در سال ۲۰۱۰ به او اهدا شد بر زبان راند و وزیر امور خارجه سیکورسکی، حالا دیگر نگران فعالیتهای آلمانیها نیست، بلکه نگران کمتحرکی آنهاست. سیکورسکی با اشاره به آلمان به اشپیگل گفت: «هنگامی که سرمایهگذاری (اروپایی) در شرایط بحران به سر میبرد، شما بزرگترین مسوولیت و بیشترین توانایی را در بازگرداندن آن به مسیر صحیح دارید.» بیشک بعضی از آنها از روی تعجب چشمان خود را میمالیدند. چه اتفاقی برای همه آن کلیشههای مخرب و رفتارهای قالبی و عدم تفاهمها افتاده است؟ تصاویر و لفاظیهایی که از سوی هر دو طرف در گذشته جاری شده است، هنوز در ذهن مردم تازه است. برای مثال، آلمانیها تمایل داشتند اصطلاحاتی موهن درباره «اقتصاد لهستان» به کار ببرند، و فرض میکردند بیشتر مردمی که «آنجا» زندگی میکنند کاری به جز سرقت خودرو ندارند. اصطلاحی که عموماً به تلخیص در این مورد به کار میرفت این بود: «به سرقت رسیده است و هماکنون در لهستان است.» لهستانیها به نوبه خود، برای فراخوانی تصویری متکبرانه، که همه آن را آلمانی میدانیم به سرعت به لایروبی گذشته پرداختند؛ یک شبح توسعهطلبی که به وسیله امثال اریکا اشتینباخ، رئیس محافظهکار فدراسیون اخراجیان، که نمایانگر منافع گروهی از آلمانیهاست که پس از جنگ جهانی دوم از لهستان، جمهوری چک و سایر مناطق اخراج شدند. بسیاری در لهستان، آلمان را به چشم کشوری میبینند که مصمم به بازنویسی تاریخ است، به عنوان کشوری که تلاش دارد مجرمیت خود را در جنگ جهانی دوم پنهان سازد و نقش خود را به عنوان یک قربانی ترویج دهد. آنها به اخراجیان، صرفاً به چشم برنامهریزی برای به دست آوردن مالکیت مجدد با ویژگیهای پیشین خود در لهستان امروزی نگاه میکنند.
جهان وطنی و شجاعت
آیا مردم در جشن گرفتن این گرمای تازه کشفشده در سیاستمداران خود اثباتکننده چیزی هستند؛ یا لهستان، به طور خاص، از آنچه روزنامهنگار آلمانی آن را «آشتی ملی افراطی» مینامد، تغذیه میکند؟ آیا معجزه اقتصادی آنها و شور و شوقشان برای حضور در اروپا آنها را از توفانهای آینده نجات خواهد داد؟ در یک کافه شیک در مرکز شهر ورشو؛ در نزدیکی ساختمان مقر سابق حزب کمونیست سابق (که در حال حاضر نمایشگاه فروش خودرو فراری است) ما با بحثبرانگیزترین شخصیت سیاسی در لهستان دیدار کردیم. او عضوی از لهستان پیشرو است؛ در لباسی مشکی و کیفی به رنگ قرمز روشن به دست دارد و یک گل ابریشم بر روی یقه بلوز سفیدش دوخته شده است. نام او آنا گرودکاست؛ اما تا سال 2010 نامش کریستوف بود و یک مرد بود. او میگوید: «حداقل از نظر زیستشناسی من در یک بدن اشتباهی به دنیا آمده بودم.» او عمل تغییر جنسیت خود را در بانکوک انجام داد. او همواره در مورد تغییر جنسیت دیدگاه بازی دارد حتی هنگامی که در اکتبر گذشته برای به دست آوردن یک صندلی در پارلمان اقدام کرد. گرودکای ۵۸ساله در انتخابات برنده شد. او اکنون در پارلمان لهستان، برای حزب جدید جنبش آزادیخواهان پالیکات، یک کرسی دارد، که به خصوص برای کشوری که هنوز بسیار محافظهکار و عمیقاً کاتولیک شناخته میشود، بسیار شگفتانگیز است. او میگوید: «لهستان به وضوح در حال گذار است. بسیاری چیزها در ذهن و قلب ما تغییر کرده است، اگرچه حزبهای قدمتدار هنوز به آنها توجه نکردهاند.» این حزب دارای اعضای متفاوتی است. شامل همجنسگرایان مرد و زن، طرفداران حقوق زنان، سبزها، کامپیوتربازها و بیدرنگ۱۰درصد آرا را به دست آورد. بنیانگذار آن، جانوس پالیکات، برای شفافیت در سیاست و آزادی اینترنتی مبارزه میکند و بنا دارد از بانکها به سختی حساب بکشد. اعضای حزب او به صراحت تصویر سنتی از زن در کانون خانواده و ازدواج، به عنوان تنها روش زندگی را رد میکنند. «ما اشتراکات زیادی با احزاب غیرمجاز آلمانی داریم، اما برنامههای تعریفشده روشن بیشتری نیز داریم. برای مثال، ما قطعاً طرفدار پیوستن به اتحادیه اروپا هستیم.» اینها را گرودکا که یک روانشناس است، میگوید. اما او باور ندارد جنبش او برای به دست گرفتن حکومت آمادگی داشته باشد. آیا او برای حضور به عنوان یک وزیر در دولت ائتلافی آینده اشتیاق دارد؟ او میخندد: «من نمیتوانم آن را تصور کنم. اما چه کسی میداند؟ این روزها در لهستان هیچ چیز غیرممکن نیست.»
شادتر از متوسط
ورشو یک روی الف و یک روی ب دارد، روی نخست رنگارنگ، رویایی و جهانی است و روی دوم خاکستری، کار یدی و مشخصاً ملایم و نجیب، با کشاورزی طراحی شده در دوران شوروی. اما هر دو طرف خوشبین هستند. آمار نشان میدهد که در سال، به ندرت کسی در اروپا به اندازه لهستانیها کار میکند و آنها به طور متوسط از دیگر اروپاییان شادتر هستند.
میدان پراگا در طرف ب ورشو، خانه «سیدیفروشان» است و بسیاری از فروشندگان همان نام رئیس شرکتی را که معروفترین پروژههای یک بازی کامپیوتری را ساخته است در پی میکشند: «The Witcher». مارسین لوینسکی ۳۹ساله، در تیشرت و شلوار جین معمولی خود، شبیه بچه سوسولهای کلاسیک است – یکی از آنهایی که شبها در گاراژها میپلکند و به ندرت در نور روز دیده میشوند. از هنگامی که او این شراکت را با دوستان خود در سال ۱۹۹۴ شروع کرد، فروش به شدت افزایش یافته است. آنها در حال حاضر بیش از ۲۰۰ کارمند دارند، و لوینسکی به تازگی دو برنامهنویس فیلیپینی استخدام کرده است. این بازیها که در سراسر جهان به فروش میرسند، کاملاً لهستانی هستند. شخصیت «ویچر»، برای مثال از رمانهای آندره ساپکووسکی، «نویسنده لهستانی» سرچشمه گرفته است. یک گروه مرگ لهستانی که با کمک موسیقی و در صحنههایی مجازی به مبارزه با موجوداتی از عالم اموات میپردازند. لوینسکی، مثل یک کودکی ابدی، هنوز هم دوست دارد با اعضای هیاترئیسه شرکت خود به بازی اونجر قهرمان، در یک دنیای فانتزی قرون وسطایی بپردازد. برای لهستانیهای جوانی که با هم به مدرسه میرفتند (و اغلب کلاسها را نادیده میگرفتند)، سرمایهگذاری در این بخش، یک تصمیم جسورانه است. بازیهای نقشآفرینی، در میان پیچیدهترین بازیها در بازار بازیهای دیجیتال جای دارد. شرکتهای ایالات متحده با استخدام یک لشگر از برنامهنویسان و هنرمندان طراح، در این زمینه به موفقیت رسیدند. لهستانیهای خارجی همه پساندازهای خود را برای توسعه سرمایهگذاری کردهاند. لوینسکی میگوید: «اینکه افرادی مانند ما از لهستان تیرهبخت، توانستند کاری شبیه این انجام دهند، به ما انگیزه میبخشد.» در طول مصاحبه، او مکبوک خود را روی زانوی خود دارد و به طور مداوم با صفحه کلید چیزی مینویسد. این دفتر کار با یک میز پینگپنگ، یک میز بیلیارد و یک قهوهساز، همه اسباب زندگی را در یک دفتر جا داده است. لوینسکی میگوید: «ما دیوانه هستیم، ما تقریباً همیشه کار میکنیم.» دستیابی به پیشرفت با محصولات نوآورانه، برای این کشور عمومیت دارد. اقتصاد لهستان آنقدر که به وسیله شرکتهای متوسط که اغلب متعلق به بنیانگذار یا خانواده بنیانگذار هستند، به پشتیبانی میشود، از سوی سرمایهگذاران بزرگ غربی پشتیبانی نمیشود. در نتیجه لهستان به شکل گستردهای از نوسانات اقتصادی و حسن نیت شرکتهایی که در سطح جهان رقابت میکنند، مستقل است.
مرد دو میلیارددلاری
برای کارآفرینان جوان در پروژه سیدی، ایده تداوم رنجش از همسایه غربی خود به یک مفهوم بیگانه تبدیل شده است – آنها خود را جهانوطنی میبینند. همین را میتوان برای ثروتمندترین مرد لهستان بر زبان راند، کسی که هم در ورشو و هم در زوریخ خانه دارد، اگرچه به احتمال زیاد بیشتر در خانهاش یعنی جت خصوصی حضور دارد. بر اساس گزارش مجله بازرگانی فوربس آمریکا، این مرد دو میلیارد دلار ثروت دارد. در دفتر کار یان کولزیک ۶۱ساله همهچیز شیرین و مطبوع است، با نقاشیهای مدرن گرانقیمت بر دیوارها و کلکسیون کولزیک که به نمایش درآمده است و بازدیدکنندگان به جای صندلیهای تاشو، بر روی صندلیها و مبلمانهای چرمی سیاه و سفید مینشینند. این ساختمان در خیابان کرازا در یکی از بهترین محلههای مرکز شهر قرار دارد. کولزیک که اکنون یک دست کت و شلوار مناسب پوشیده و موهای بلندش را به شکل منظمی شانه زده است، در دهه ۱۹۸۰ با استفاده از پساندازهای پدرش به واردات ماشینآلات کشاورزی از آلمان غربی روی آورد. این کار یک سرمایهگذاری پیشگامانه بود. پس از سقوط کمونیسم، او به نماینده رسمی فولکس واگن در لهستان تبدیل شد و به تاسیس یک کارخانه خودروسازی آلمانی که در پوزنان مستقر بود کمک کرد. او از درآمد خود برای مشارکت در سرمایهگذاریهای خصوصی نظیر شرکت مخابرات تلهکومانیکا لهستان استفاده کرد. این، دورانی آشفته بود. او به عنوان شاهد به چندین دادگاه رسیدگی به فساد فراخوانده شد و خودش نیز هدف تحقیقات متعددی قرار گرفت، اگرچه از همه آنها رهایی یافت. کولزیک امروز در کسبوکارهای بسیار بزرگتری مشارکت دارد. او در نیجریه نفت تولید میکند، در افغانستان جاده میسازد و در تانزانیا از میادین طبیعی گاز استخراج میکند. او آلمانیها را دوست دارد و به اروپا عشق میورزد، اما آینده را در جایی دیگر میبیند.کولزیک معتقد است این قاره تنبل شده است و تنها به حفظ استانداردهای زندگی خود علاقهمند است. او میگوید: «ما در موقعیت خوبی هستیم. اقتصاد لهستان در حال حاضر به عنوان یک کلمه کثیف استفاده میشود. دنیا باید در مورد جایگاه آن تجدیدنظر کند، زیرا امروز به معیار کیفیت تبدیل شده است.» سفر از میان دنیای کسبوکارهای ورشو، شبیه سفری با حرکت تند است، با مردمی که بنا دارند با عجله تاخیر خود را جبران کنند و دیگر مایل نیستند از مسابقه رسیدن به اوج باز داشته شوند. لهستان دیگر یک قربانی ابدی که به حال خود تاسف بخورد نیست. عقده حقارتهای انباشتهای که از تاریخی مملو از قتل، جیرهبندی و سرکوب سرچشمه گرفته است، به یک احساس جدید خودارزشمندی و جاهطلبی سوزان تبدیل شده است.
شهر قهرمانان
گدانسک، شهر قهرمانان لهستان است، اما همزمان شهر دشواریها نیز هست، آغشته با رگههایی از استقلالطلبی که همواره باعث دردسر طرف قویتر بوده است. مدتها پیش در قرن پانزدهم میلادی، شهروندان با اعتماد به نفس این شهر تجاری قدیمی، درجه بالایی از استقلال را از شاهان لهستان داشتند و خانههای اشرافی باشکوهی برای خود ساخته بودند. اسکاتلندیها، هلندیها و مهمتر از همه آلمانیها، نشانهای خود را در بندر شهر قرار دادند. گدانسک برای مدتی مدید یک ایدهآل اروپایی بود، تا زمانی که ارتش ورماخت وارد آن شد. تیراندازیهای صورتگرفته در شبهجزیره وسترپلات شهر در یکم سپتامبر ۱۹۳۹، نشانگر آغاز جنگ جهانی دوم بود. بخشهای بزرگی از شهر قدیمی در بمبارانهای بعدی نابود شد. گدانسک از آن زخمها بهبودی یافت، اما هرگز کاملاً دیکتههای کمونیستها را نپذیرفت. در شهر گدانسک بود که کارگران کشتیسازی در سال ۱۹۸۰ به سوی اعتصاب پیش رفتند، با اتحادیه همبستهای که تاسیس کردند برای شرایط بهتر زندگی مبارزه کردند (اتحادیه همبستگی) و در نهایت در مواجهه با کل سیستم به خاموشی گراییدند. چیزهایی از جنس افسانه که همواره مواد خوبی برای موزهها – و یک منبع جنجالی برای مورخان است. پروفسور پاول ماچویز ۴۶ساله از جنجال اجتناب نمیکند. هر کسی میداند نخستوزیر تاسک، که حوزه انتخابات منطقهایاش گدانسک بود، یکی از دوستان شخصی اوست. با این حال، هنگامی که به پروژه جدید خود روی آورد، هیچ کس باور نمیکرد که او به خودش اجازه دهد تحت تاثیر تاسک یا هر کس دیگری قرار بگیرد: «موزه جنگ جهانی دوم.» عملیات حفاری در مکانی در حاشیه کانال رادونیا آغاز شده است؛ با منظرهای احساسبرانگیز از شهر قدیمی بازسازیشده، و ردیفی از ساختمانهای تماشایی که از سنگ قرمز، شیشه و فولاد ساخته شدهاند و تحسین را برمیانگیزند. افتتاحیه بزرگ برای تابستان سال ۲۰۱۴ برنامهریزی شده است. ماچویز میگوید: «ما با موزه خود میخواهیم، تصویر غربی از جنگ جهانی دوم را از منظر اروپای شرقی تکمیل کنیم.» او برای انجام این کار، شبکهای از مورخان چک، انگلیسی و آلمانی دارد. یک نسل جدید از مورخان جوان لهستانی، در جایگاه هیات مدیره موزه نشستهاند. این بنای یادبود زمینهای را فراهم خواهد کرد که به احتمال زیاد بسیاری آن را قابل اعتراض خواهند یافت. برای مثال، طراحان نمایشگاه با شیوه زمینههای موضوعی به ارائه تاریخچه مدون میپردازند. در نتیجه، هر دو ارتش خانگی لهستان و گروه مقاومت رز سفید شاخه مونیخ، در رده «مقاومت» دستهبندی خواهند شد. در این موزه همچنین، درد و رنج غیرنظامیان در بمباران ورشو و حملات هوایی درسدن در یک طبقه به تصویر کشیده شده است. پروفسور میگوید: «ما پس از پردهبرداری از این مفهوم به شدت مورد حمله قرار گرفتیم، نه از جانب روسیه یا آلمان، بلکه از جانب لهستان؛ اما هدف ما در اینجا التیام عقدههای ملیگرایی نیست.»
خانه زیبایی
او سپس نفس عمیقی میکشد و عزم یک پیادهروی میکند. بارهای کوچک، کافهها و گالریها در سرتاسر شهر وجود دارند، و بیشتر زبانهای اروپایی در امتداد ظریف این تفرجگاههای پیادهروی شنیده میشوند. گدانسک به وضوح در روند اتصال مجدد با گذشته چندفرهنگی خود است، در حال مهیا شدن برای نامیدهشدن به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا در سال ۲۰۱۶. نمونههای زیادی از جسارتهای شهروندان در گدانسک وجود دارد. هنگامی که این شجاعتها برای تقویت روحیه جامعه خود را در زمان مناسب نشان میدهند، میتوانند کوهها را جابهجا کنند و به ایجاد تغییرات در دورهای از تاریخ منجر شوند. یک مورد راننده اتوبوسی ۵۹ساله به نام هنریکا کریزونوس است. او آن روز را به یاد میآورد: ۱۵ آگوست ۱۹۸۰، انگار که همین دیروز بود. کارگران کشتیسازی اعتصاب را آغاز کرده بودند، اما کارمندان شهر هنوز جرات نمیکردند به آنها ملحق شوند. راننده اتوبوس مصمم بود همبستگی خود را با معترضان در اسکلهها نشان دهد، و تصمیمی خود به خودی گرفت. او تراموای شماره ۱۵ را در یک خیابان اصلی و در مقابل اپرای ایالتی بالتیک متوقف و اعلام کرد: «این تراموا بیشتر از این جلو نمیرود. من هم در اعتصاب هستم!» هیچ کدام از مسافران اعتراض نکردند. در عوض برای او کف زدند، نخست با تردید و سپس با اشتیاق. او از کار بیکار شد. به لخ والسا پیوست و به عضویت کمیته اعتصاب انتخاب شد، جزو پیشگامترین رهبران مقاومت. او با افتخار میگوید: «من بزرگترین دهان را داشتم و افراطیترین آدم بودم، به همین دلیل همه رایها را به دست میآوردم.» در آن زمان افرادی که در قدرت بودند خود را مجبور دیدند به کارگران برای ایجاد اتحادیههای کارگری همبستگی مستقل مجوز بدهند؛ تصمیمی که شروعی بر پایان قدرت خودشان بود.
با این حال، هنوز تلافی وحشیانهای برای درهم شکستن جنبش مقاومت وجود داشت. در دسامبر ۱۹۸۱، ژنرال ووجسیچ یارزسکی سلاحهای خود را مستقر ساخت و حکومت نظامی اعلام کرد. راننده تراموای دلیر، از ارعاب نهراسید و به طور مخفیانه به چاپ اعلامیه پرداخت – تا زمانی که پلیس مخفی در خانه او را زد. مردان خانهاش را غارت کردند و او را که باردار بود ضرب و شتم کردند، و غرق در خون رها کردند.
شهر روی تپه
کریزونوس کودک خود را از دست داد. اما کودکان، هر چند متعلق به خودش نباشند، به نقطه تمرکز زندگی او تبدیل شدند. او یک خانه کودکان تاسیس کرد و ۱۲ تا از آنها را به فرزندی پذیرفت و در خانه خود بزرگ کرد. در حال حاضر بزرگترین آنها ۴۲ سال و کوچکترینشان ۱۹ سال دارد. هنوز وسایل بازی در باغ کوچکی در پشت خانهاش وجود دارند. او پس از نوشتن تجربیات خود در یک کتاب آموزشی درباره نحوه کنار آمدن با فقیرترین کودکان، به موقعیت قهرمانانهای فراتر از مشارکت در جنبش همبستگی دست یافت. مجله لهستانی پولیتیکا او را در سال۲۰۱۰ «زن سال» نامید. او شماره تلفن همراه شخصی نخستوزیر را دارد و گاهی اوقات هنگامی که چیزی در ذهن دارد با تاسک تماس میگیرد. او همین طور با لخ والسا نیز در تماس است. اما این روزها قهرمان همبستگی، برنده جایزه صلح نوبل و بعدها رئیسجمهور لهستان زمان بیشتری را صرف سخنرانی در خارج از کشور میکند. کریزونوس میداند که عضویت در اتحادیه به شدت کاهش یافته است و کشتیسازی در گدانسک به طور چشمگیری کوچک شده است زیرا دیگر به سودآوری گذشته نیست. کریزونوس، این فعال ابدی میگوید: «من فکر میکنم این شرمآور است که جنگجویان قدیمی با یکدیگر در تعارض و اختلاف هستند.» کراکوف زیباترین شهر در لهستان است، گوهری در اروپای مرکزی و جایگرفته در میراث جهانی یونسکو. آژانسهای مسافرتی در میدان بازار آیدیلیک، تورهایی برای بازدید از کلیساهای قدیمی، کنسرت شوپن و پارکهای آبی نزدیک به آشویتس، اردوگاه مرگ نازیها که بین سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۴۵ بیش از یک میلیون یهودی در آنها کشته شدند، دارند. افسانهای وجود دارد که کراکوس حاکم اسطورهای پس از کشتن اژدهایی که در غاری که روی تپه وجود دارد زندگی میکرد، شهر را بر روی تپه واول بنا نهاد. همه چیز در کراکوف طبیعی به نظر میرسد، شاداب و هماهنگ – تقریباً شبیه یک موزه. اما با توجه به گزارش سازمان ملل متحد، کراکوف بهروز، همچنین دارای بالاترین نشانها برای سرمایهگذاری در نوآوری در سرتاسر جهان است. این شهر با ۲۳ دانشگاه و کالج و حدود ۲۰۰ هزار دانشجو، یک مخزن واقعی تفکر است. بسیاری از آنها در حال تحصیل روی موضوعات آیندهنگر فناوری اطلاعات هستند، مهیا کردن لهستان برای تبدیل شدن به کشوری که در سال آینده در CeBIT هانوفر مشارکت میکند. علاوه بر پادشاهان لهستان، بزرگترین چهرههای کشور در دخمه زیر کلیسای جامع به خاک سپرده شدهاند. دو سال پیش، لخ کازینسکی رئیسجمهور سابق نیز در تابوتی قابگرفته در دریایی از رزهای سفید و قرمز در آنجا به خاک سپرده شد. برای این کشور محافظهکار، این واقعیت که دولت از رئیسجمهور سابق قدردانی مناسبی به عمل آورده است، برجسته است. اما مخالفان سیاسی این کار را خودبزرگبینی تعبیر میکنند. آنها کلیسای کاتولیک و حزب کازینسکی را به همدستی برای مطرح کردن یک سیاستمدار ملی نسبتاً ناموفق متهم میکنند.
تصادف
در۱۰ آوریل۲۰۱۰، رئیسجمهور پیشین، در راه بازدید از کاتین بود؛ جایی که در آن پلیس مخفی شوروی در سال۱۹۴۰، تقریباً ۲۲ هزار لهستانی را اعدام کرده بود. مسکو برای مدتها آلمانیها را برای این قتلعام مقصر معرفی میکرد، و کازینسکی برای شرکت در اولین بزرگداشت این رویداد در حضور سیاستمداران برجسته روس به آنجا سفر کرد.
توپولف حامل رئیسجمهور در مه صبحگاهی، هنگامی که تلاش میکرد از زمین بلند شود در اسمولنسک در روسیه سقوط کرد. به طور گسترده باور بر این بود که خلبانان لهستانی و کنترل ترافیک هوایی روسیه مسوول این فاجعه هستند. علاوه بر رئیسجمهور، همسرش ماریا و خدمه هواپیما، ۸۷ سیاستمدار، مقامات نظامی و تعدادی از روحانیان جان باختند. در دومین سالگرد فاجعه، هزاران تن از مردم عزادار در حالی که بازوبندهایی در رنگهای ملی بسته بودند در خیابانهای کراکوف و ورشو تظاهرات کردند. یاروسلا کازینسکی ۶۲ساله، برادر دوقلوی رئیسجمهور و نخستوزیر سابق، جلوی صفوف راهپیمایی بود. کازینسکی میگوید: «احساسم به من میگوید حادثه اسمولنسک، حمله روسیه بود!» او که ریاست حزب قانون و عدالت، بزرگترین جنبش مخالفان را بر عهده دارد مورد تشویق طرفداران خود قرار میگیرد. کازینسکی بیهوده تلاش دارد که پا جای پای برادرش بگذارد. او در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۰ ناموفق بود و در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۱ نیز افت قابل ملاحظهای را متحمل شد. در کتابی که مدت کوتاهی پیش از انتخابات منتشر کرد، او نشان داده است آنگلا مرکل تا حد زیادی به این دلیل به صدراعظمی انتخاب شده است که از اعضای سابق استازی (سازمان اطلاعات و امنیت آلمان شرقی) حمایت کرده است. او به خاطر دیدگاههایش که به چشمانداز انتخاب شدن او کمکی نمیکنند، به طور گستردهای مورد تمسخر قرار گرفته است. او در سخنرانی اوایل آوریل خود، یکی از سخنرانیهای طولانی و شدیداللحن خود را علیه همسایه غربی لهستان بر زبان راند. در مقابل، به روسها نیز تاخت و اصطلاح «دسیسه» را برای آنها به کار برد. او گفت اساساً این ننگآور است که نخستوزیر تاسک تحقیقات اسمولنسک را به روسها واگذار کرده است؛ او در نتیجه این کار خود را به دستنشانده پوتین تبدیل کرده و در «طرحهای لاپوشانی» آنها همدست شده است.
کارآمدی و آیندهنگری
بررسیها نشان میدهد ۷۴ درصد از لهستانیهای امروزی بر این باورند که آنها از اتحاد دو آلمان بهرهمند شدهاند (حتی اگر تا به امروز، کل حجم سرمایهگذاری برای ۱۶ میلیون نفر در ایالات سابق آلمان شرقی در حدود ۵/۱ تریلیون یورو باشد، در مقایسه با لهستان با جمعیت ۳۸ میلیون نفری خود که این سرمایهگذاری تنها ۱۰ میلیارد یورو بوده است). بیش از دوسوم لهستانیها نقش برلین در اروپا را مثبت ارزیابی میکنند و ۵۴ درصد از لهستانیها متقاعد شدهاند که آلمان هنگامی که به دنبال منافع ملی خود است به منافع کشورهای دیگر نیز اهمیت میدهد. اگر کلیشههای قدیمی به طور کل هرگونه کششی داشته باشند، بیشتر در مناطق روستایی لهستان که از توسعه شهری عقب مانده و در تبعیض و پیشداوری گرفتار ماندهاند گستردهاند. قاعده کلی این است که یک مسافر هرچه به سمت شرق پیش میرود جادهها بدتر و روستاها کهنهتر و فرسودهتر میشوند، آمار بیکاری بالاتر میرود و فقر مخربتر بیشتری به چشم میخورد. اینجا جایی است که رایدهندگان بالقوه حزب کازینسکی حضور دارند، حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد از رایدهندگان. کاهش شدید هزینههای دولت، مانند حرکات اخیر به منظور بالا بردن سن بازنشستگی تا ۶۷ سال، تاثیرات ویرانگری به خصوص بر مناطق داخلی دارد. لهستان هنوز به طور کامل شهری نشده است. چند کیلومتر مانده به مرز اوکراین اتومبیلها صف کشیدهاند، اوکراینی که در برگزاری میزبانی مسابقات قهرمانی فوتبال اروپا با لهستان مشارکت دارد. هر خودرو مورد بازرسی قرار میگیرد و حدود ۲۴ ساعت انتظار میکشد. کسانی که میخواهند با سرعت بیشتری این فرآیند را طی کنند میتوانند رشوه بپردازند. مانند آن است که مرز آلمان و لهستان ۶۰۰ کیلومتر به شرق نقل مکان کرده باشد. هنگامی که لهستان به عضویت اتحادیه اروپا درآید، سفر بدون ویزا به منطقه شینگن، با بازارهای وحشی و سیگارها و نوشیدنیهای قاچاق کامل میشود. در حال حاضر اوکراین برای لهستان آن چیزی است که زمانی لهستان برای آلمان بود- دورنمایی که از همسایه کمی عقبماندهتر شرقی مشاهده میشود. از این گذشته، همانطور که رفتار برلین به نوعی هواداری سخاوتمندانه از ورشو است، ورشو نیز اکنون نقش حامی خیرخواه اوکراین را بازی میکند. متاسفانه، از زمان پایان انقلاب نارنجی، اوکراین رسمی دیگر لزوماً علاقهای به تغییر بیشتر به سمت غرب ندارد. اما مردمی که با پای خود در حال رای دادن هستند چطور. صدها هزار اوکراینی در لهستان زندگی میکنند و از فرصتهایی که در بخشهای با دستمزد پایین وجود دارد بهرهمند میشوند. آنها از کودکان و افراد مسن مراقبت میکنند، در بیمارستانها کار میکنند و در سازههای ساختمانی شهرهای پررونق لهستان زحمت میکشند. کارگران مهاجر تصویر فقیری از لهستان ندارند و بسیاری از آنها، پس از بازگشت از لهستان به اوکراین، بر این باور هستند که سرزمین موعود را دیدهاند، چه پاکیزه، چه بسیار کارآمد و چه میزان آیندهنگر.
Hits: 0