the-era-of-gasolineبرای اینکه تاریخ این کالا را در معرض دید علاقه‌مندان بگذاریم به سراغ کتاب «غنیمت، حماسه نفت، پول و قدرت» که به وسیله دانیل برگن نوشته شده است، رفته‌ایم. این کتاب که در سال 1380 به وسیله شرکت سهامی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است، فصلی را به نام عصر بنزین دارد که از کمبود تا مازاد آن را کالبدشکافی کرده است.

 

قرن سفر
هنری دتردینگ در 1916 به یکی از مدیران اجرایی ارشد شل در ایالات متحد آمریکا نوشت: «ناآرامی و بی‌قراری که جنگ ایجاد کرده است میل به سفر را بیشتر خواهد کرد». این پیش‌بینی او در سال‌های پس از جنگ جهانی اول به حقیقت پیوست. نه‌تنها صنعت نفت، بلکه زندگی در آمریکا و سپس در سرتاسر جهان متحول شد. این تحول با سرعتی شگفت‌انگیز صورت گرفت. در سال 1916، سال پیش‌بینی دتردینگ در ایالات متحده آمریکا 4/3 میلیون اتومبیل شماره‌گذاری شده بود، در دهه 1920 که دوران آرامش و صلح بود، تولید اتومبیل به شکل شگفت‌انگیزی در کارخانه‌های اتومبیل‌سازی شتاب گرفت. آمارها و اطلاعات نشان می‌دهد شمار اتومبیل‌های شماره‌گذاری شده در آمریکا به 1/23 میلیون اتومبیل رسیده بود.

سرعت حرکت اتومبیل‌ها هر سال افزایش می‌یافت و از میانگین 450 مایل در سال 1919 به 7500 مایل در 1929 رسید. اتومبیل‌ها همه بنزین مصرف می‌کردند. هجوم فراگیر اتومبیل، چهره آمریکا را دگرگون کرد. مجله «اونلی یستردی»، فردریک لویس آلن چهره جدیدی از دهه 1920 را نشان داده است: «روستاهایی که زمانی به دلیل قرار گرفتن در مسیر خط آهن رونق را تجربه کرده بودند اکنون با فرسودگی اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کردند، اما روستاهایی که جاده شماره 61 از آنها عبور می‌کرد رونق می‌گرفتند. در این روستاها، وجود جایگاه بنزین ضرورتی مثل وجود ساندویچ‌فروش‌ها، رستوران‌ها، قهوه‌خانه، ‌استراحتگاه توریستی و گردشگاه شده بود. واگن‌های برقی بین شهری از بین رفته بود… و خطوط فرعی راه‌آهن برچیده شده بود. در هزاران شهر در آغاز دهه 1920 یک پلیس در تقاطع جاده اصلی و دیگری در خیابان مرکزی برای کنترل ترافیک کافی بود. در آخر دهه 1920، چراغ‌های سبز و قرمز، چراغ‌های چشمک‌زن، خیابان‌های یکطرفه، ایستگاه‌های بولوار، مقررات شدید برای پارک اتومبیل‌ها پدیدار شده بودند. با این همه روزهای شنبه و روزهای یکشنبه ترافیک گسترده در خیابان‌های اصلی دیده می‌شد. عصر بخار جای خود را به عصر ماشین داده است». تاثیر انقلاب خودرو در آمریکا بیشتر از هر کشور دیگر بود. در 1929 حدود 78 درصد اتومبیل‌های دنیا در آمریکا رفت و آمد می‌کردند. در آن سال در ایالات متحده برای هر 5 نفر یک وسیله نقلیه موتوری موجود بود. این رقم در انگلستان برای هر 30 نفر یک دستگاه وسیله نقلیه، در فرانسه برای هر 33 نفر، در آلمان 102 نفر، در ژاپن برای هر 702 نفر و در اتحاد شوروی برای هر 6130 نفر یک اتومبیل وجود داشت.آمریکایی‌ها پیشتاز مصرف بنزین نیز بودند. در 1919 مصرف روزانه بنزین در آمریکا 03/1 میلیون بشکه بود که در 1929 به58/2 میلیون بشکه در روز رسید.

جادوی بنزین
ورود بنزین به جامعه آمریکا به عنوان یک عامل فرهنگی مهم، دگرگونی بااهمیتی به دنبال داشت. ظهور و گسترش معبدی که وقف این سوخت جدید و این شیوه جدید زندگی شد؛ یعنی جایگاه‌های فروش بنزین که می‌شد با اتومبیل به داخل آن رفت که بسیار هیجان‌انگیز شد. پیش از دهه 1920، بنزین در مغازه‌ها عرضه می‌شد و فروشندگان این کالا را در حلبی‌ها و جاهای گوناگون مغازه می‌گذاشتند. ظروف محتوی بنزین نام شرکت یا تولید‌کننده آن را نداشت. خریدار نمی‌دانست واقعا بنزین می‌خرد یا مایعی که از روی تقلب با نفت سفید مخلوط شده است. سیستم توزیع هم پرزحمت و بسیار آهسته انجام می‌شد. در اوایل قرن، بعضی فروشنده‌ها سوخت را با واگن‌های مخصوص در خانه‌ها تحویل می‌دادند. راه بهتری لازم بود که همان جایگاه یا پمپ بنزین بود، ابتکار ساخت پمپ بنزین به چند نفر نسبت داده می‌شود. بنا به نوشته پترولیوم‌نیوز این نوآوری از آن «اتوگازولین کمپانی» در سنت لویس است که در 1907 به راه افتاد. نشریه بازرگانی نفت مقاله کوتاهی در صفحه‌های داخلی خود با عنوان «ایستگاه برای اتومبیل‌داران» چاپ و نوشته بود: «یک روش جدید مستقیم بنزین‌گیری به وسیله اتوگازولین کمپانی در سنت‌ لویس با موفقیت آزمایش شده است. شخصی که ابتکارش نظر سردبیر مجله را جلب کرده بود با خوشحالی گفت: «حالا خوب به این زباله‌دانی بخندید.» در حالی که سردبیر یاد شده هرگز شخصا جایگاه اول را ندیده بود به تماشای دومین جایگاه بنزین در سنت لویس رفت. جایگاه مزبور از نظر او به راستی یک زباله‌دانی بود. در یک اتاقک دو بشکه روغن موتور جا داده بودند. در خارج آن، دو مخزن کهنه آب جوش را روی دیوارکوب بلندی گذاشته و به هر یک از آنها یک شیلنگ باغبانی متصل بود. بنزین بر اثر نیروی جاذبه از آن طریق به درون باک می‌ریخت. همه آن وسایل در گوشه یک محوطه پرگل و لای نصب شده بود. جایگا‌ه‌های بنزین قدیمی همه به همین شکل بودند.

معجزه سوخت بد بو و پرطرفدار

رشد و پیشرفت واقعی جایگاه‌های بنزین در دهه 1920 پدید آمد. در 1920 کمتر از 10 هزار بنزین فروشی وجود داشت که نیمی از آنها خواربارفروشی، فروشگاه‌های عمومی و ابزارفروشی بود. ده سال بعد تعدادی از آنها فقط بنزین می‌فروختند. در 1929 جایگاه‌های فروش بنزین به 300 هزار رسید که همه آنها پمپ‌بنزین بودند.

تعداد پمپ‌بنزین‌هایی که اتومبیل به داخل آنها می‌رفت از 12 هزار در سال 1920 به 143 هزار در سال 1929 رسید. جایگاه بنزین در همه جا دیده می‌شد، در گوشه خیابان‌های شهرهای بزرگ، در خیابان‌های اصلی شهرهای کوچک، در تقاطع جاده‌های خارج شهر، هرچه جایگاه‌ها گسترده‌تر می‌شد، رقابت نفس‌گیرتر می‌شد. تابلوها و علامت‌ها بالا می‌رفت. ستاره تکزاکو، صدف شل، الماس درخشان سان، یونیون، فیلیپس، اسب بالدار سوکونی و… . رقابت موجب شد شرکت‌های نفت علامت تجاری انتخاب کنند تا نوع فرآورده‌ هرکدام مشخص شود.

پمب‌بنزین، همچنین سبب مشارکت آمریکاییان در بهبود و رشد نقشه‌نگاری شد – نقشه راه‌های ترسیم‌شده به وسیله شرکت‌های نفت، نخستین نقشه جاده‌ها برای رانندگان، احتمالا همان بود که روزنامه شیکاگو هرالد تریبیون به منظور برگزاری یک مسابقه هشتاد کیلومتری در 1895 چاپ و منتشر کرد.

برای مشتریان پمب‌بنزین وسایل آسایش و جذاب زیاد دیگری هم فراهم می‌شد. در 1920 شعبه شرکت شل در کالیفرنیا به کارگران خود لباس متحد‌الشکل پوشاند و هفته‌ای سه بار هزینه شستن آن لباس‌ها را می‌پرداخت. این شرکت خواندن روزنامه و مجله را برای کارگران خود در حین کار ممنوع کرده بود و آنان حق دریافت انعام از مشتری را نداشتند. «آنچه از شما انتظار می‌رود ارائه خدمات رایگان، باد کردن لاستیک‌ها و کنترل آب رادیاتور است، اعم از اینکه طرف مشتری شل باشد یا نباشد.» در 1927 از کارگران پمب‌بنزین متوقع بودند که از مشتری بپرسد: «باد لاستیک‌ها را کنترل کنم؟» اظهار عقیده و پیشداوری برای آنان ممنوع بود. کارگران می‌بایست مراقب مشتریان شرقی یا آمریکای لاتینی باشند و به زبان عامیانه با آنان سخن نگویند.

تبلیغات عاملی بود در ایجاد نوعی خصوصیت منطقه‌ای و ملی. بروس بارتن، متخصص تبلیغات، فروش بنزین را به حد اعلای خود رساند. بارتن با اقتداری زیاد سخن می‌گفت. وی در کتاب «مردی که هیچ کس او را نمی‌شناسد» که در سال‌های 1925 و 1926 پرفروش‌ترین کتاب آمریکا بود، با نوشتن اینکه حضرت عیسی «پایه‌گذار کسب و پیشه جدید و بزرگ‌ترین تبلیغ‌گر عصر خود بوده است»، نام خود را تا حدی جاویدان کرد. بارتن در 1928 به دست‌اندرکاران صنعت نفت مراجعه کرد تا «جادوی بنزین» را به آنان بنمایاند و اصرار و تاکید کرد که یک ساعت کنار پمپ بنزین خود بایستید و با مشتریان صحبت کنید و ببینید جادوی بنزین یک دلاری در هر هفته چه نقشی در زندگی مردم دارد.
«دوستان این اکسیر جوانی جاویدان است که شما می‌فروشید؛ تندرستی است، پیروزی است. شما فقط یک مایع بدبو را از قرار هر گالن چند سنت می‌فروشید. شما هرگز آن را از مقوله هزینه نامطلوب حذف نکرده‌اید… باید خود را جای مرد یا زنی بگذارید که بنزین شما در زندگی او معجزه می‌کند.»

معجزه همان تحرک بود؛ مردم می‌توانستند هر موقع به هر کجا که می‌خواهند بروند. این پیامی اخلاقی و معنوی برای فروشندگان نفت بود که در مورد تفاوت قیمت خرید و فروش، تعداد، موجودی، سهم خود از بازار و لباس متحد‌الشکل آلوده به روغن کارگران نگران بودند. در آخر آن دهه، بنزین فروشی یک شغل عمده و قابل‌رقابت شده بود – اگر نگوییم به صورت کیش و آیین درآمده بود.

چون بهای بنزین بر زندگی و درآمد اکثر آمریکاییان تاثیر می‌گذاشت، روشن بود که در دهه 1920 هر گاه قیمت آن افزایش می‌یافت، منشا کینه و دشمنی موضوع بحث روزنامه‌ها، سخن روز فرمانداران، سناتورها و حتی روسای‌جمهوری می‌شد و مقام‌های مختلف دولت در آن‌باره به تحقیق می‌پرداختند. در 1923 که قیمت بنزین افزایش یافت، سناتور مردم‌گرای ایالت ویسکانسین، رابرت (باب رزمجو) لافولت، غوغایی در سنا به راه انداخت. وی و کمیته فرعی که او در آن عضویت داشت هشدار دادند که «اگر به چند شرکت بزرگ اجازه دهند که تا چند سال قیمت نفت را دستکاری کنند، همان‌گونه که از ژانویه 1920 تاکنون عمل کرده‌اند، روزی خواهد رسید که مردم این کشور بابت یک گالن بنزین باید دست‌کم یک دلار بپردازند.» اما تولید بنزین افزایش یافت و قیمت پایین آمد و سروصدای او هم خوابید. در آوریل 1927 قیمت بنزین در سان‌فرانسیسکو به هر گالن سیزده سنت و در لس‌آنجلس به ده سنت‌و‌نیم کاهش یافت که بر عکس پیش‌بینی شوم‌ لا فولت بود.

بنزین پای رییس جمهور را به وسط کشید

رشد روز افزون مصرف بنزین و بازرگانی پرسودی که برای این کالا ایجاد شده بود، هر روز ابعاد گسترده‌تری پیدا می‌کرد. تبدیل سوخت کشتی‌ها از منابع دیگر به بنزین در کشورهای غربی به ویژه آمریکا و انگلیس جذابیت تجارت این کالا را افزون‌تر کرده و معاملات آن را به سیاست پیوند زد. رییس‌جمهور آمریکا هم پایش وسط کشیده شد.

اما اگر اقدامات بی‌موقع لافولت در تحولات قیمت بنزین نقشی نداشت، وی مستقیما و به‌موقع درگیر ماجرای دیگری شد که به‌مراتب مهم‌تر از تحقیقات او پیرامون افزایش قیمت بنزین بود. وی در مبارزه‌ای مهم در سنا از یکی از رسوایی‌های عجیب و مشهور کشور پرده برداشت. این قضیه معروف به «تی‌پات دوم» شد.

تی‌پات دوم نامی بود که به یک ساختار زمین‌شناسی در وایومینگ داده شده بود و یکی از سه حوزه نفتی کالیفرنیا محسوب می‌شد که پیش از جنگ جهانی اول، در نتیجه بحث درباره تبدیل سوخت نیروی دریایی از زغال‌سنگ به نفت، توسط دولت پرزیدنت تفت به عنوان «ذخیره نفتی دریایی» کنار گذاشته شده بود. این بحث شبیه بحثی بود که در بریتانیا بین دریاسالار فیشر و سمیوئل مارکس در گرفته بود. ضمن اینکه برتری نفت به زغال‌سنگ مورد تایید قرار می‌گرفت، ترس از تمام شدن و متوقف ماندن ناوگان جنگی بریتانیا در میان بود. اگر در موقعیتی حساس و بحرانی نفت تمام می‌شد چه پیش می‌آمد؟ با این حال مزیت نفت مقاومت‌ناپذیر بود. از این رو تصمیم گرفته شد که در سال 1911، مانند بریتانیا، کشتی‌ها را نفت‌سوز کنند. سال بعد برای رفع نگرانی از کمبود نفت، واشینگتن بعضی حوزه‌های نفتی را به عنوان ذخیره کنار گذاشت تا در موقع جنگ یا وضعیت بحرانی مورد بهره‌برداری قرار گیرد، اما درباره این ذخایر و اینکه آیا شرکت‌های خصوصی خواهند توانست آنها را برای تولید و استخراج اجاره کنند،‌ مبارزه‌ای سخت درگرفت. این مبارزه بخشی از مجادله درباره سیاست کلی آمریکا در قرن بیستم بین مدافعان بهره‌برداری از منابع زیرزمینی به وسیله شرکت‌های خصوصی و هواداران حفظ و نگهداری این ذخایر به وسیله دولت فدرال بود.

هنگامی که وارن جی. هاردینگ از سوی جمهور‌ی‌خواهان نامزد ریاست‌جمهوری شد – زیرا ضمن سایر دلایل «شبیه یک رییس‌جمهور» بود – و در 1920 قدم به کاخ سفید گذاشت، مانند هر سیاستمدار شایسته در صدد برآمد که در مباحثه مربوط به منابع سوخت، به هر دو طرف متوسل شود و لاجرم از «لزوم رابطه هماهنگ بین صرفه‌جویی در مصرف سوخت و رشد و توسعه آن» استقبال کرد، اما وقتی از نیومکزیکو آلبرت فال را به عنوان وزیر کشور برگزید کاملا نشان داد که هوادار توسعه و رشد منابع سوخت است. فال گله‌داری کامیاب، سیاستمداری مقتدر، حقوقدان و معدن‌دار بود. به نوشته یک مجله «او مرزنشینی خشن و آماده، ستیزه‌جویی نیرومند شبیه کلانترهای قدیمی تگزاس بود و در جوانی در دقت و سرعت تیراندازی تقریبا نظیر نداشت.» با واگذاری زمین‌های دولتی برای بهره‌برداری موافق بود. طرف‌های مخالف در مباحثات، عقیده دیگری نسبت به فال داشتند. یکی از هواداران حفظ منابع می‌گفت: «او جزو استثمارگران است، ممکن است کسی بدترین فرد را به وزارت کشور برگزیند، اما آسان هم نیست.»

فال توانست منابع ذخیره نیروی دریایی را از وزارت دریاداری بگیرد و در اختیار وزارت کشور قرار دهد. گام بعدی، اجاره دادن آن منابع به شرکت‌های خصوصی بود. اقدامات او از نظرها پنهان نماند.در بهار 1922 پیش از آنکه قرارداد اجازه امضا شود، والتر تیگل رییس شرکت استاندارد اویل ناگهان و به‌طور غیرمنتظره به نزد آلبرت لاسکر، صاحب یک موسسه تبلیغاتی رفت. وی متصدی تبلیغات ریاست‌جمهوری هاردینگ بود و در آن زمان سرپرستی هیات کشتیرانی ایالات‌متحده را داشت. تیگل به لاسکر گفت: «شنیده‌ام وزارت کشور در صدد تهیه قراردادی برای اجاره «تی‌پات دوم» است، بوی آن همه جا را گرفته است. من توجه و علاقه‌ای به این محل ندارم، اما به نظرم باید به رییس‌جمهور بگویید که بوی آن به همه جا رسیده است.»

لاسکر با قدری بی‌اعتنایی نزد رییس‌جمهور رفت و پیام تیگل را رساند. هاردینگ به قدم زدن پرداخت و گفت: «نخستین‌بار نیست که این شایعه را می‌شنوم، اما اگر فال مردی درستکار نباشد من هم صلاحیت ریاست‌جمهوری را ندارم.» طولی نکشید که هر دو پیشنهاد در حد خود مورد آزمون قرار گرفت.

فال «تی‌پات دوم» را به هری سینکلر اجاره داد. شرایط آنچنان مساعد بود که مشتری مطمئنی برای شرکت سینلکر که خود دولت ایالات‌متحده بود، تضمین شد. فال الک هیل در کالیفرنیا را نیز به ادوارد دونی اجاره داد. این دو مستاجر مشهورترین بازرگانان نفت آمریکا و سازمان‌دهندگانی فعال بودند که به دلیل لیاقت خود ترقی کرده و شرکت‌هایی را خارج از میراث استاندارد اویل ایجاد کرده بودند. دونی مردی افسانه‌ای بود که کارش را با سمت کاوشگر معدن آغاز کرده بود. پس از آنکه از دکل یک معدن افتاد و هر دو پایش شکست، وقت خود را تلف نکرد و به تحصیل حقوق پرداخت و وکیل شد. همچنین گفته می‌شد که وی یک بار با چاقو به جنگ شیرکوهی رفته است. در دهه 1920 دونی ثروت زیادی به هم زده بود و شرکت او به نام پان – آمریکن بیشتر از همه وارثان استاندارد اویل نفت خام تولید می‌کرد. دونی با دقت و وسواسی زیاد، بر مساله جلب حمایت و دوستی هر دو حزب [جمهوری‌خواه و دموکرات] تاکید می‌کرد.

تحقیق سنا از جنجال بنزین آغاز شد

پس از اینکه پای وارن جی. هاردینگ به‌عنوان رییس‌جمهور آمریکا به مساله بنزین کشیده شد، این امر تبدیل به یک خبر رسانه‌ای شد. تا جایی که حتی علت مرگ رییس‌جمهور وقت آمریکا را نیز «وحشت، شرم و سردرگمی آشکار» وی از این امر عنوان می‌کردند. نحوه جنجالی شدن بنزین در دولت آمریکا که برگرفته از کتاب «غنیمت، حماسه نفت، پول و قدرت» نوشته «دانیل یرگین» است، در شماره امروز تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

هری سینکلر نیز چنان بود. وی پسر یک داروساز خرده‌پا در کانزاس بود و داروسازی آموخته بود، اما در بیست سالگی داروخانه خانوادگی را در یک معامله از دست داد و ورشکست شد و برای تامین معاش به فروش الوار جهت ساختن دکل حفاری پرداخت. سپس محل کوچکی را در جنوب خاوری کانزاس و محل دیگری را در اوسیج اوکلاهوما برای خرید و فروش مالکیت‌های نفتی دایر کرد.

وی بازرگانی خودرای، قوی و برخوردار از اعتماد به نفس بود. هرگز در برابر سرمایه‌گذارانش سر فرود نمی‌آورد. به گفته یکی از همکارانش، «هر جا می‌نشست همان جا صدر مجلس بود.» در راهی که خود برمی‌گزید گام برمی‌داشت. وی تمام سرمایه‌اش را در گلن پول اوکلاهوما به کار انداخت و ثروتی کلان به هم زد. سپس به حوزه‌های نفتی تازه کشف‌شده اوکلاهوما رفت. چون هنوز نفت در داخل لوله‌های انتقال به جریان نیفتاده بود، هر چه نفت پیدا کرد از قرار هر بشکه ده سنت خرید. آنگاه مخازن پولادی برپا داشت و پس از دایرشدن لوله خط انتقال، هر بشکه نفت را به 20/1 دلار فروخت.

در آغاز جنگ جهانی اول، سینکلر عمده‌ترین تولیدکننده نفت در بخش میانی آمریکا بود. از فروش نفت به شرکت‌های بزرگ، معتبر و منسجم و از توجه آنها زیانی ندید. در 1916 که 50 میلیون دلار ثروت به هم زده بود، همه آن را در راه تاسیس یک شرکت کامل متعلق به خودش سرمایه‌گذاری کرد که در زمانی کوتاه یکی از ده شرکت بزرگ آمریکا شد. سینکلر که رییس مطلق شرکت خود بود، می‌توانست در هر میدان سوداگری کشور نبرد کند. این عادت در او پیدا شده بود که هر موقع قصد انجام کاری را بکند، نباید چیزی مانع وی شود و یکی از چیزهایی که او می‌‌خواست، «تی‌پات دوم» بود.

وزارت کشور در آوریل 1922 قراردادهای خود را با وجود شایعات مختلف، با دونی و سینکلر امضا کرد. به گفته یک هوادار حفظ منابع «آقای فال که طبعی ملایم دارد نسبت به شرکت‌های بزرگ روشی بسیار دوستانه دارد.» سناتور لافولت شروع به تحقیق کرد و دریافت که آن عده از افسران نیروی دریایی که با انتقال ذخایر از نیروی دریایی به وزارت کشور مخالفت کرده بودند به نقاط دور دست منتقل شده‌اند. بدگمانی وی بیشتر هم شد، اما فقط یک سال دیگر به صورت سوء‌ظن باقی ماند، تا اینکه در مارس 1923 فال از وزارت کشور استعفا کرد، در حالی که هنوز هم شخصیتی مهم و محترم، اما همواره جنجال‌انگیز بود.در این اوان دولت هاردینگ در یک منجلاب رسوایی و فساد فرو می‌رفت. وی هنگامی که با قطار شخصی خود به کانزاس می‌رفت، گفت: «دشمنانم اسباب ناراحتی نیستند و می‌توانم مراقب آنان باشم، اما دوستانم مرا رنج می‌دهند.» کمی بعد هاردینگ ناگهان در سان‌فرانسیسکو درگذشت و پزشکی علت مرگ او را «انعقاد خون» تشخیص داد. لکن سردبیر روزنامه‌ای ادعا کرد که مرگ وی بر اثر «بیماریی بود که بخشی از آن را وحشت؛ جزئی را شرم و قسمتی را نیز سردرگمی آشکار تشکیل می‌داد.» کلوین کولیج، معاون رییس‌جمهور، جای او را گرفت.در این ضمن، «کمیته زمین‌های دولتی» به بررسی قضیه «تی‌پات دوم» پرداخت. هنوز حقایق مسلمی وجود نداشت. بعضی می‌گفتند که همه این ماجرا «طوفان در قوری» بیش نیست، اما مدرکی پیدا شد. فال همزمان با اجاره دادن «‌تی‌پات دوم» مشغول نوسازی وسیع و پرهزینه دامداری خود در نیومکزیکو بود. وی همچنین دامداری مجاور خود را خریده و بخشی از بهای آن را با اسکناس‌های یکصددلاری پرداخته بود، اسکناس‌هایی که از یک قوطی حلبی برداشته بود. فال ناگهان آن همه پول را از کجا آورده بود؟ در نتیجه پیگیری چگونگی افزایش یک‌شبه ثروت وی، فال گفت یکصد هزار دلار از ند مک لین، ناشر روزنامه واشینگتن پست، وام گرفته است. مک لین که به علت عارضه سینوس از مسافرت بازمانده بود، در مصاحبه‌ای ضمن تایید دادن وام، گفت که فال چند روز بعد چک او را بدون آنکه نقد کند برگردانده بود. موارد پیچیده دیگری نیز فاش شد. منشی سینکلر شهادت داد که سینکلر به او گفته است که هر موقع فال مراجعه کند بیست و پنج یا سی هزار دلار به وی می‌پردازد و فال آن وجه را خواسته بود. سینکلر که ناگهان به اروپا رفته بود، از پاریس به ورسای رفت تا از دست خبرنگاران رهایی یابد.اصل موضوع فاش شد و مثل بمب صدا کرد. در 24 ژوئیه 1924 ادوارد دونی در کمیته مجلس سنا گفت که پسرش صدهزار دلار نقد در کیف سیاه کوچکی به دفتر فال تحویل داده است. وی ادعا کرد که آن مبلغ به هیچ وجه رشوه نبوده، بلکه فقط وامی بوده است به یک دوست قدیمی و اینکه دهه‌ها پیش‌تر با آن دوست در جست‌وجوی طلا بوده‌اند. همچنین سندی ارائه کرد که مدعی بود به دست فال امضا شده، اما امضای آن کنده شده است و توضیح داد که امضای کندشده را همسرش نگه داشته تا اگر وی ناگهان فوت کرد فال برای بازپرداخت وجه دچار سرگردانی نشود. آن کار را نشانه دوستی و آینده‌نگری عنوان کرد.

نفت و انتخابات 1924 آمریکا

فال یکی از دو سناتوری بود که در 1920 به کاخ سفید رفتند تا تحقیق کنند که پرزیدنت وودرو ویلسن واقعا دچار حمله قلبی شده، یا همان‌گونه که شایع بود، مشاعر خود را از دست داده است. فال در آن روز با لحنی ملتمسانه گفت: آقای رییس‌جمهور، ما همه برای شما دعا می‌کنیم. رییس‌جمهور که در حال ضعف بود، گفت: «سناتور، به چه طریق دعا می‌کنید؟» در این هنگام مردم می‌گفتند بیماری فال هم باید مورد تحقیق قرار گیرد. هر چه این داستان عجیب بیشتر برملا می‌شد، جمهوری‌خواهان از چپ و راست بی‌اعتبارتر می‌شدند. تحقیق‌کنندگان دریافتند که تلگراف‌هایی با رمز قدیمی وزارت دادگستری بین مک‌لین (ناشر واشینگتن پست از پالم بیچ) و افرادی مختلف در واشینگتن ردو بدل شده است. یک دزد سابق قطار، اهل اوکلاهوما، حاضر شد تا در برابر کمیته سنا شهادت بدهد. هری سینکلر که به اتهام اهانت به سنا به علت خودداری از شهادت تحت تعقیب بود، موسسه کارآگاهی خصوصی برنز را استخدام کرد تا اعضای هیات منصفه را تحت مراقبت قرار دهد؛ این عمل با عرف قضایی آنگلوساکسون مغایر بود. به نوشته روزنامه نیوز ریپابلیک تمام واشینگتن تا گردن در نفت فرو رفته بود. خبرنگاران مطلب دیگری نمی‌نوشتند؛ در هتل‌ها، در خیابان‌ها و بر سر میزهای شام سخن فقط از نفت بود. کنگره هم تمام کارهای دیگر خود را کنار گذاشته بود.

انتخابات ریاست جمهوری سال 1924 نزدیک بود و کلوین کولیج قصد داشت پیروز شود. او در مورد نفت نظرش این بود که هر قدر ممکن است خود را کنار نگه دارد و از هرگونه رسوایی «تی‌پات دوم» مصون بماند. یکی از نمایندگان جمهور‌یخواه در دفاع از کولیج گفته بود که تنها رابطه او با قضیه «تی‌پات دوم» این است که پیش از ورود به کاخ سفید سوگند خود را در روشنایی چراغ نفتی یاد کرده است. این گفته چندان هم موجب آرامش خاطر نبود. دموکرات‌ها می‌خواستند از آن رسوایی نهایت بهره‌برداری را در انتخابات به عمل آوردند، اما مهارت‌های سیاسی کلوین کولیج را دست کم گرفته بودند. به علاوه متوجه آسیب‌پذیری خود نبودند. دونی، خود، عضو حزب دموکرات بود؛ حداقل برای چهار نفر از اعضای کابینه وودرو ویلسن مشاغلی پرسود فراهم آورده بود و 000/150 دلار کارمزد به ویلیام مک ادو، داماد ویلسن و دارای بهترین شانس نامزد دموکرات‌ها در 1924 پرداخته بود. پس از آنکه گرفتن آن پول برملا شد مک ادو موقعیت خود را از دست داد و جان دیویس نامزد دموکرات‌ها شد. حتی فاش گردید که دونی درباره یک «پیشنهاد» نفت در مونتانا با یک سناتور دموکرات که رییس «کمیته تحقیق تی‌پات دوم» بود، مذاکره کرده است.

چون سر و صدای «تی‌پات دوم» بالا گرفت، کولیج به حمله متقابل دست زد، زیردستان هاردینگ را اخراج و خطاکاران را محکوم کرد و دو دادستان ویژه، یکی از دموکرات‌ها و دیگری از جمهوری‌خواهان را به کار گماشت. از آن پس به طور موثر از رسوایی فاصله گرفت و در مبارزات انتخاباتی سال 1924، با شعار «کلوین خاموش»، از هیچ کوششی فروگذار نکرد. استراتژی او این بود که با انکار مسائل موردنظر، آنها را بی‌اثر و خنثی کند مبارزه خاموش وی در هیچ مورد مانند نفت ساکت و خاموش نبود. استراتژی او کارگر افتاد. طرفه اینکه رسوایی «تی‌پات دوم» در مبارزات انتخاباتی هرگز مطرح نشد و کولیج به آسانی پیروز شد.

بحث درباره آن رسوایی تا پایان سال‌های دهه ادامه داشت. در 1928 کشف شد که سینکلر چند صدهزار دلار از طریق شرکتی ساختگی به نام «شرکت تجارتی کنتینانتال» به فال پرداخته است. با این حساب، فال دست کم 000/409 دلار از دو دوست خود دریافت کرده بود. سرانجام، در 1931 فال فاسد و آزمند به زندان رفت؛ مقامات بلندپایه کابینه به جرم خیانت محکوم و زندانی شدند. سینکلر به جرم اهانت به دادگاه و سنا به شش ماه و نیم زندان محکوم شد. وی سر راه خود به زندان، توقفی کرد تا در جلسه هیات مدیره شرکت سینکلر شرکت کند. در آن جلسه مدیران «رای اعتماد کلی» به وی دادند. دونی تبرئه شد و به زندان نرفت. یک سناتور سرشناس در مورد وی گفت: «در ایالات متحده نمی‌توان یک میلیون دلار را محکوم کرد.»

سرهنگ و اوراق قرضه آزادی
با تحقیقات بیشتر معلوم شد که شرکت قلابی بازرگانی کنتینانتال در واقع وسیله‌ای بوده است که از آن طریق گروهی ازدست‌اندرکاران عمده نفت رشوه‌هایی به صورت «اوراق قرضه دولتی» در ازای خرید نفت شرکتشان دریافت می‌کردند. این موضوع دامنه رسوایی را بیشتر کرد. سینکلر تعدادی از اوراق قرضه خود را بابت رشوه به فال داده و تعدادی دیگر را به کمیته ملی جمهوری‌خواهان واگذار کرده بود. سرهنگ رابرت استوارت، رییس برجسته، موفق و مقتدر استاندارد اویل ایندیانا نیز جزو رشوه‌بگیران بود. فاش شدن این موضوع مردم را تکان داد.

راکفلر روی صحنه آمد

استوارت مردی بود با چهره‌ای پهن و هیکلی درشت که در واحد سوار نظامی که تئودور روزولت در 1889 برای جنگ آمریکا با اسپانیا تشکیل داده بود، شرکت کرده بود. وی برخلاف روسای سایر شرکت‌های عمده نفت، هیچ‌گونه تجربه عملی در کار نفت نداشت، بلکه نخست با سمت وکیل به خدمت استاندارد اویل ایندیانا درآمده و به تدریج مراحل ترقی را پیموده و در نتیجه تسلط بر قوانین به ریاست شرکت رسیده بود. این امر شگفت‌انگیز نبود؛ مبارزه‌های قانونی پیش و پس از انحلال تراست، بر صنعت نفت سایه افکنده و آن را دوباره تعریف و تبیین کرده بود. از سال 1907 به بعد، استوارت همواره عامل اصلی هر مورد مربوط به استاندارد اویل ایندیانا بود. او که مردی خودرای، ریاست‌طلب و مبارزه‌جو بود شرکت را چنان نیرومند کرد که در دهه 1920 فروشنده شماره یک بنزین در سرتاسر کشور گردید. «سرهنگ باب» (که به این نام معروف بود) نه تنها در کار نفت بلکه در تمام امور سوداگری آمریکا محترم‌ترین و تحسین‌برانگیزترین فرد به شمار می‌آمد. چه کسی می‌توانست باور کند که چنین فرد برجسته‌ای دامن خود را به رسوایی تی‌پات دوم آلوده کرده باشد؟ با این حال سال‌ها پس از بی‌پاسخ گذاشتن پرسش‌ها در مورد دست داشتن در شرکت تجارتی کنتینانتال و اوراق قرضه دولتی، سرانجام استوارت اعتراف کرد که 000/760 دلار به صورت اوراق قرضه دریافت داشته است.

عمده‌ترین سهامدار استاندارد اویل ایندیانا که تا آن هنگام کمتر در اداره شرکت دخالت می‌کرد، به استوارت اصرار کرد که زمینه انتقادها را از بین ببرد، اما وی اهمیتی نمی‌داد. سرانجام در 1928 همان سهامدار که هرگونه فرصتی را به استوارت داده، ولی نتیجه‌ای نگرفته بود، بر آن شد که او را برکنار کند. این سهامدار جان دی. راکفلر دوم، پسر راکفلر، بود.

جان دی. راکفلر دوم مردی کوتاه قد، کمرو، جدی و گوشه‌گیر بود. او پدرش را می‌پرستید و درس‌های وی را درباره عقل معاش و صرفه‌جویی از صمیم قلب پذیرفته بود. راکفلر جوان زمانی که دانشجوی دانشگاه براون بود با تاکردن و دوخت و دوز حاشیه دستمال سفره خود همکلاسانش را حیرت‌زده می‌کرد، اما مهم‌تر از همه، مادرش به دقت به او درس «وظیفه» و «مسوولیت» و درستی و پاکدامنی آموخته و وی را به این خصلت‌ها عادت داده بود. وی مبلغ زیادی از ثروت خانواده را جدا از پدر در راه خدا و خیریه صرف کرده بود، البته هنوز مکنت زیادی باقی بود. جان خود را درگیر امور مدنی و اجتماعی متنوع زیادی می‌کرد. به طوری که یک بار از سوی شهر نیویورک به عنوان سرپرست تحقیقات رسمی درباره زنان خیابانی انتخاب شد.

راکفلر جوان حتی گفت‌وگویی با آیدا تاربل، افشاگر «رفیقه»ی پدرش، داشت. وی آیدا را در کنفرانسی در 1919 ملاقات و با وی بسیار مودب و بانزاکت رفتار کرد. چند سال بعد از آیدا تاربل خواست که در متن مصاحبه‌هایی که خودش با پدرش کرده و آنها را مبنای کتابی قرار داده بود که در نظر داشت بنویسد، بازنگری کند و برای تسهیل در کار خود، نوشته‌ها را به آپارتمان آیدا در گرامرسی پارک در منهتن برد. تاربل پس از بررسی مصاحبه‌ها گفت که تفسیرهای راکفلر بزرگ فقط به سود خودش است و از کنار تمام اتهاماتی که به او وارد شده گذشته است. جان جوان دلگرم شد و به یکی از همکارانش نوشت: «خانم تاربل دست‌نوشته‌های زندگینامه را خوانده و پیشنهادهای او بسیار باارزش است. بدیهی است که ما باید فکر انتشار مطالبی نظیر مطالب ناقص و ناهماهنگ کنونی را رها کنیم.

این موضوع مربوط به سال 1924 بود. چهار سال بعد، راکفلر جوان در مورد تراست سابق و سوء‌استفاده‌هایی که در استاندارد اویل ایندیانا به عمل آمده بود کمتر از آیدا برانگیخته نبود. کار او خدمت به همنوع بود و نو سوداگری نفت و از امور تجارتی شرکت‌های جانشین تراست خود را کنار نگاه می‌داشت. از دید بسیاری از مردم، پدرش فردی بدذات و شرور بود، اما او با رفتار و روشی دیگر وارد میدان زندگی شده بود. در مقام اصلاحگر، می‌خواست اصلاح را به قلب استاندارد اویل ایندیانا گسترش دهد. وی به یک کمیته سنا گفت که در قضیه سرهنگ استوارت «یکپارچگی بنیادی» شرکت و در واقع تمام صنعت نفت در خطر است. گروه راکفلر فقط 15 درصد سهام را مستقیما در اختیار داشت. چون استوارت از استعفای داوطلبانه خودداری کرد، راکفلر به نمایندگی سایر سهامداران مبارزه‌ای را برای انفصال او آغاز کرد. سرهنگ ضمن حمله متقابل اعلام داشت: «اگر راکفلرها خواهان نبرد هستند به آنان نشان خواهم داد که چگونه باید جنگید.» او پیشینه خوبی در کسب و کار داشت؛ در دوره ده‌ساله ریاست او، دارایی خالص شرکت چهار برابر شده بود و اکنون سود اضافه و سهام بیشتری داشت. بعضی این کشمکش را نبردی بین شرق و غرب برای کنترل صنعت نفت تلقی می‌کردند. دیگران می‌گفتند که راکفلرها می‌خواهند دوباره بر تمام صنعت نفت تسلط پیدا کنند، اما نیروهای راکفلر به سودای سود سهام سر و صدا به راه نینداخته بودند؛ آنها خواهان پیروزی بودند و مبارزه‌ای سخت را سازماندهی کردند. در مارس 1929 پیروز شدند و با 60 درصد رای سهامداران توانستند استوارت را عزل کنند.

همه‌جا دنبال نفت با تکنولوژی تازه

عصر بنزین با خرسندی آمریکا شروع شد و رونق کسب‌وکار پدیدار شده موجی از اشتغال تازه را ایجاد می‌کرد، اکتشاف جدید نفت ناگهان به این بازار شوک وارد کرد.

دانیل برگین نویسنده این مقاله می‌نویسد، اما تقاضا برای نفت که رشد را تجربه کرد و قیمت هر بشکه نفت اوکلاهما به 63/3 دلار رسید، کاوشگران نفت همه جا را دنبال این ماده می‌گشتند و رشد تکنولوژی نیز به آنها کمک می‌کرد.

جان راکفلر مستقیما و آشکارا در امور یکی از شرکت‌های جانشین تراست استاندارد اویل پدرش دخالت کرد. او این اقدام را نه صرفا برای سود بلکه به انگیزه حفظ شایستگی و کیفیت بالای شرکت و حمایت از صنعت نفت در برابر حمله‌های جدید از سوی دولت و مردم و نیز به پاس راکفلر انجام داد. در این رهگذر سرزنش‌ها شنید. یکی از حامیان خشمگین استوارت به راکفلر نوشت: «اگر به سابقه پدرتان در نخستین سال‌های تاسیس شرکت استاندارد اویل مراجعه کنید، خواهید دید که لکه‌های سیاه آن خیلی بیشتر از آن است که به سرهنگ استوارت چسبانده می‌شود. در دنیا صابونی برای شستن دست‌های آلوده پنجاه‌ساله پدرتان یافت نمی‌شود. فقط کسانی که دست‌های پاک دارند می‌توانند اشخاص دیگر را لکه‌دارتر کنند.»

یک استاد دانشگاه نظر دیگری داشت. نوشت: «نه وقف کردن یک کالج و نه حمایت از یک کار پژوهشی، هیچ یک نمی‌توانست بیش از این مردم را در کار و کسب شرافتمندانه آموزش دهد.» سرمایه آمریکا و صنعت نفت دیگر هرگز نمی‌توانست مثل سابق به غارتگری بپردازد. در این هنگام مساله صنعت نفت در روزگاران بعدی در میان بود، نه ثروت چند نفر انگشت‌شمار بلکه، صنعت نفت هم می‌بایست افکار عمومی را رعایت می‌کرد، اما اگر هم دست‌های راکفلر آلوده نبود، تمام رسوایی «تی‌پات دوم» از فال، دونی و سینکلر تا استوارت تصویر زشتی را که تراست استاندارد اویل از قدرت و فساد پول نفت در اذهان باقی گذاشته بود، زنده کرد.

ژئوفیزیک و بخت و اقبال
بسیاری کسان در آغاز عصر اتومبیل نگران به پایان رسیدن منابع سوخت جدید بودند. سال‌های بین 1917 و 1920 به طور کلی دوران ناامیدی از اکتشاف‌های جدید بود. زمین‌شناسان معتبر نزدیک بودن پایان ذخایر نفتی آمریکا را پیش‌بینی می‌کردند. فشاری که بعد از جنگ جهانی بر تولید نفت وارد شد نیز انتظار کمبود را بین پالایشگران تقویت می‌کرد. بعضی از پالایشگاه‌ها فقط با پنجاه درصد ظرفیت خود کار می‌کردند، زیرا نفت‌خام کم و دکان خرده‌فروشان در سرتاسر کشور از نفت سفید و بنزین تهی بود. کمبود چنان آشکار بود که والتر تیگل، رییس استاندارد اویل نیوجرسی می‌گفت که بدبینی به صورت یک بیماری مزمن در صنعت نفت درآمده است.

اما گردونه به گردش افتاده بود. جست‌وجو برای ذخایر جدید وضعی هیجان‌آور داشت و بیم از کمبود و بالا رفتن قیمت‌ها نیز سبب تقویت آن وضع می‌شد. نفت خام اوکلاهوما که در 1926 از قرار هر بشکه 2/1 دلار بود به علت افزایش تقاضای پالایشگران، در 1920 به بشکه‌ای 63/3 دلار رسید و در نتیجه تعداد زیادی چاه حفر شد. تکنولوژی کشف نیز در حال تکامل بود. تا سال 1920 زمین‌شناسی صنعت نفت «زمین‌شناسی سطح» بود- نقشه‌برداری و مشخص کردن سطحی محل‌هایی که احتمال وجود نفت در آنها می‌رفت، اما از سال 1920 این روش زمین‌شناسی کنار گذاشته شده و بیشتر محل‌های قابل‌رویت مشخص شده بود. کاوشگران بایست راهی برای «دیدن» زیرزمین می‌یافتند تا بدانند که آیا ساختمان سطحی نشانه وجود نفت می‌تواند باشد یا نه. دانش ژئوفیزیک راه «دیدن» را نشان داد.شمار زیادی از نوآوری‌های ژئوفیزیک از تکنولوژی به کار رفته در جنگ جهانی اول اقتباس شده بود. یکی از این روش‌ها وسیله «اندازه‌گیری نیروهای کوچک» بود. وسیله‌ای که قوه جاذبه را در سطح از نقطه‌ای نسبت به نقطه دیگر اندازه‌گیری می‌کند و در نتیجه معلوماتی از ساختار زیر سطح به دست می‌دهد. این ابزار را که پیش از جنگ یک فیزیکدان مجارستانی ابداع کرده بود، آلمانی‌ها در جنگ جهانی اول برای به کار انداختن مجدد حوزه‌های نفتی رومانی مورد استفاده قرار دادند. اختراع دیگر «مغناطیس‌سنج» بود که تغییرات عمود ترکیبات مغناطیسی خاک را اندازه می‌گرفت و از آنچه در زیرزمین وجود داشت، احتمالی به دست می‌داد.زلزله‌سنج نیز به وسایل و ابزار کشف افزوده شد و از همه وسایل دیگر سودمندتر و قوی‌تر بود. زلزله سنج در میانه سده نوزدهم به منظور ثبت و تحلیل زلزله‌ها ساخته شده بود. آلمانی‌ها از آن برای پیدا کردن محل توپخانه دشمن بهره می‌جستند. آن شگرد آلمانی‌ها موجب کاربرد زلزله‌سنج در صنعت نفت اروپای خاوری شد. آنچه زلزله‌سنج انکساری نامیده می‌شد، نخستین بار به وسیله یک شرکت آلمانی در سال‌های 1924-1923 در صنعت نفت ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفت. دینامیت را منفجر می‌کردند؛ امواج حاصل از آن در ساختارهای زیر سطح شکسته شده و در سطح با دستگاه «ژئوفون» شنیده می‌شد. این کار کمکی بود برای تشخیص گنبدهای نمک زیرزمینی که ممکن بود در زیر آنها نفت وجود داشته باشد. زلزله‌سنج انعکاسی نیز در همان اوان ساخته شد و جای زلزله‌سنج انکساری را گرفت. این دستگاه امواجی را که از مرز سطحی سنگ‌های زیرزمینی منعکس می‌شد ثبت کرد و در نتیجه شکل و ژرفا و نوع ساختار زیرزمینی را که می‌بایست نقشه‌برداری شود مشخص می‌ساخت. بدین ترتیب، اکتشاف گام در مرحله‌ای جدید گذاشت که ربطی به علائم سطحی نداشت.

دو هرتی؛ از روزنامه فروشی تا سوداگری نفت

گرچه در دهه 1920 هنوز بسیاری از حوزه‌های عمده با روش زمین‌شناسی سطحی کشف می‌شد، ژئوفیزیک روز به‌روز اهمیتی بیشتر می‌یافت- حتی در حوزه‌هایی که با روش‌های سنتی کاوش شده بود. دست‌اندرکاران نفت راه «دیدن» زیرزمین را یافته بودند.آنان روش‌هایی هم برای دیدن روی زمین پیدا کردند. طی جنگ جهانی اول، شناسایی هوایی محل‌های رزمندگان را مشخص می‌کرد. دیری نپایید که این تکنیک در صنعت نفت نیز به کار گرفته شد و امکان داد تا منطقه وسیعی از زمین در معرض دید قرار گیرد کاری که از روی زمین میسر نبود. در 1919 شرکت یونیون اویل دو ستوان نیروی سابق هوایی را که در ارتش اعزامی آمریکا خدمت کرده بودند استخدام کرد تا از مناطق مختلف کالیفرنیا عکسبرداری کنند. نوآوری دیگر، تجزیه سنگواره‌های میکروسکوپی بود که از اعمال مختلف حفاری به دست می‌آمد و «میکروپالئونتولوژی» نامیده می‌شد.

با این تکنیک می‌شد نوع و عمر رسوبات را در هزاران پا زیرزمین مشخص کرد. حفاری نیز تکامل بیشتری یافت؛ سریع‌تر، عمیق‌تر و آگاهی‌بخش‌تر شد و در نتیجه دامنه آگاهی از وجود بالقوه نفت گسترش پیدا کرد. در 1918 ژرف‌ترین چاه 000/6 پا بود که تا 1930 به 000/10 پا رسید. آخرین عاملی که قابل تجزیه و تحلیل نبود، اما همواره حضور داشت «بخت‌و‌اقبال» بود. بخت و اقبال بی‌شک در دهه 1920 در کار بود وگرنه چگونه آن همه نفت در آن دوران کشف می‌شد.

یکی از برجسته‌ترین کشف‌ها در سیگنال هیل به عمل آمد، این محل در ارتفاع 365 فوتی پشت لانگ بیچ در لس‌آنجلس واقع بود. در گذشته، بومیان آمریکا از بالای این تپه به برادران خود در جزیره کاتالینا علامت [سیگنال] می‌دادند. بعدها هم منظور نظر زمین‌بازان قرار گرفته بود. در اوایل ژوئن 1921 این تپه در شرف تقسیم شدن برای ایجاد منطقه مسکونی بود که یک چاه گمانه‌زنی شل به نام «آلامیتوس شماره 1» به نفت رسید. بر اثر این کشف، هجوم به آن منطقه آغاز شد. قطعاتی که برای خانه‌سازی فروخته شده بود به وسیله شرکت‌ها، سرمایه‌گذاران و آماتورها اجاره شد و در نتیجه پول کلانی به آن ناحیه سرازیر گردید. زمین چنان کوچک و دکل‌های حفاری چوبی چنان تنگ‌هم برپا شد که پایه‌های آنها در هم فرو ریخت. حفارها به قدری ذوق‌زده و مشتاق بودند که بعضی از صاحبان زمین توانستند 50 درصد حق امتیاز بگیرند. حتی خویشان مرده‌هایی که در خاک آرمیده بودند حق امتیاز گرفتند و اجازه دادند که گور آنان نیز حفاری شود. معتقدان واقعی تصور می‌کردند که با خرید یک سهم پانصد هزارمی از یک ششم امتیاز یک چاه حفاری نشده، به ثروت خواهند رسید.سیگنال هیل منبعی آنچنان غنی از آب درآمد که بعضی از خریداران از سرمایه‌گذاری خود ناباورانه سود بردند.سیگنال هیل تنها منبع ممتاز بین تعداد زیادی از کاوش‌ها در لس‌آنجلس بود. کشف نفت، کالیفرنیا را عمده‌ترین ایالات نفت‌خیز کرد به طوری که یک چهارم نفت سالانه دنیا از آن جا به دست می‌آمد.با این حال ترس از کمبود سایه خود را برنچیده بود. کمیسیون بازرگانی فدرال در یک بررسی از صنعت نفت در سال 1923، هشدار داد که «تولید نفت خام ایالات متحده در حال زوال است.» اما برای نخستین بار در یک دهه، تولید نفت از تقاضای داخلی فراتر رفت.

غول
هری دوهرتی در بازار نفت فردی غیرمتعارف بود. با عینکی بزرگ و ریش بزی بیشتر به هنرپیشه‌ای می‌ماند که نقش «استاد» را بازی می‌کرد و نه یک سوداگر، اما یکی از برجسته‌ترین مدیران موسسه‌های اقتصادی در دهه 1920 بود که کنترل چندین شرکت، از جمله «خدمات شهری» را به عهده داشت. نویسنده‌ای او را در وال‌استریت شبیه‌ترین فرد به ند روزنامه‌فروش، پسرک داستان‌های هوراشیو آلجر [نویسنده داستان‌های کودکان] می‌دانست و این تشبیهی به جا بود. دوهرتی کار خود را از نه سالگی با فروش روزنامه در خیابان‌های کولامبس آغاز کرد و در دوازده سالگی مدرسه را کنار گذاشت. می‌گفت: «هنوز ده روز بیشتر در مدرسه نبودم که از آنجا بیشتر از ابلیس متنفر شدم.» اما در نتیجه سخت‌کوشی، جسارت و تحصیل در مدارس شبانه و آموزش مهندسی ترقی کرد و مدیر 150 شرکت شد. موسسات وسیع از تسهیلات گاز و برق را به نواحی مختلف کلان‌شهر می‌رساند و از این جهت نام «خدمات شهری» گرفته بود. هنگامی که یکی از شرکت‌های حفاری او در کانزاس به نفت رسید، دوهرتی سوداگر نفت هم شد. وی گرچه تا حدی مردی عجیب و غیرعادی بود، طنزنویسی پرکار به شمار می‌آمد: «هرگز دستور ندهید، آموزش بدهید، کارتان را به صورت نوعی بازی درآورید. بالاترین سود سرمایه زندگی، شادمانی است.» بهترین تفریح و استراحت برای او اتومبیل‌رانی در ترافیک نیویورک بود. از هوای تمیز لذت می‌برد و از تندرستی خود مراقبت می‌کرد.

دوستی دو هرتی سرسخت با رییس جمهور

عصر بنزین که تحولات پرشماری در آمریکا ایجاد کرده بود، در مسیر تکامل خو به مجادله میان دولت و شرکت‌های نفتی منجر شد.در میان صاحبان شرکت‌های نفتی هری دو هرتی یک مبارز سرسخت بود که نمی‌خواست در برابر موسسه نفت آمریکا تسلیم شود.

سرسختی او موجب شد کلوین کولیج یکی از روسای جمهوری آمریکا با او از در دوستی درآمد و حرف‌های او را فهمید.

دوهرتی که سوداگری سرسخت و توانا بود به مخالفان خود میدان نمی‌داد. متفکری مستقل بود و از نقش خود به منزله منتقد روشنفکر صنعت نفت لذت می‌برد. در معاملات نیز مانند افکارش سرسخت و استوار بود و عقیده داشت که شیوه کار صنعت نفت در حوزه‌ها، آینده آن را تهدید می‌کند و باید دگرگون شود و اصرار می‌کرد که «قاعده تصرف» باید از بین برود.

از ابتدای عملیات صنعت نفت «قاعده تصرف» بر پنسیلوانیای باختری حاکم بود و بارها به حکم دادگاه‌ها ممنوع شده بود. مبنای این قاعده، عرف معمول انگلستان درباره جانوران وحشی مهاجر بود. اگر کسی شکایت می‌کرد که نفت زمین او را همسایه‌اش استخراج می‌کند، قاضی می‌گفت: «تو هم برو همان کار را بکن.» به استناد این قانون، هر کس در هر نقطه ایالات متحده چاه خود را می‌کند و با سرعت هر چه تمام‌ بهره‌برداری می‌کرد و هر چه نفت در زمین خودش و همسایه‌اش بود بیرون می‌کشید. این رویه تولید فراوان را دامن زد و سبب نوسان قیمت‌ها با هر اکتشاف جدید شد.

دوهرتی بر این باور بود که افزایش چاه‌ها و استخراج سریع متکی به «قاعده تصرف»، فشار زیرزمینی نفت را زودتر از موقع از بین می‌برد و در نتیجه مقدار زیادی باقی می‌ماند که قابل استخراج نیست، زیرا فشار گاز – و بعدا معلوم شد که همچنین فشار آب- کافی وجود ندارد تا نفت را به سطح زمین برساند. دوهرتی به ارزش و اهمیت نفت در جنگ جهانی اول پی برده بود و می‌ترسید که اگر استخراج نفت کنترل نشود و ذخایری که در زیر زمین برای جنگ حفظ شده مورد بهره‌برداری قرار گیرد، در صورت بروز جنگ دیگری، ایالات‌ متحده چه سرنوشتی خواهد داشت.

او راه‌حلی برای این مساله داشت. حوزه‌های نفتی می‌بایست یک واحد تلقی شوند و محصول آن به نسبت بین صاحبانشان تقسیم شود. با این روش، نفت به میزان کنترل شده و ضوابط مهندسی استخراج شده و فشار زیرزمینی باقی می‌ماند. منظور دوهرتی و بعدا بسیار کسان دیگر، از «ذخیره‌سازی»، تولید به روشی بود که سبب اتکا به منابع قابل کشف دیگری می‌گردید، نه اینکه مصرف را کاهش بدهد، اما پیشنهاد ذخیره‌سازی دوهرتی چگونه انجام‌پذیر بود؟ در این نکته بود که وی موجب حیرت دست‌اندرکاران بسیار در صنعت نفت شد. می‌گفت که دولت فدرال باید مهار را در دست بگیرد یا دست کم همکاری در این صنعت را تایید کند.

در بیشتر سال‌های دهه 1920 فقط اقلیتی از دست‌اندرکاران نفت با دوهرتی هم‌آواز بودند. به او حمله‌های زیادی می‌شد و وحشیانه مورد اهانت قرار می‌گرفت. بعضی منتقدان می‌گفتند که او عقیده‌اش را از تشدید ورلد الماناک گرفته است. بسیاری از سررشته‌داران نفت تشخیص او را در تکنولوژی تولید مورد بحث و انتقاد قرار می‌دادند و نظرش را درباره دخالت دولت فدرال تسلیم شدن آن صنعت تلقی می‌کردند. شرکت‌های بزرگ‌تر می‌خواستند فقط درباره همکاری داوطلبانه و تطبیق خود با کیفیت تولید مذاکره کنند و نه بیشتر. بسیاری از شرکت‌های مستقل مخالف «وحدت حوزه‌های نفتی» و کنترل دولت بودند و تلاش می‌کردند تا از بخت خود در راه رسیدن به ثروت یاری جویند.دوهرتی به مقابله برخاست. در کنفرانس‌ها و جلسه‌ها کارشکنی می‌کرد. نامه‌های بی‌شمار می‌نوشت. «آزاردهنده‌ شیطان‌صفت» بازرگانان نفت شده بود. از هر موقعیتی برای تحمیل نظر خود استفاده می‌کرد. سه بار کوشید تا «موسسه نفت آمریکا» را وادار به بررسی پیشنهادهای خود کند، اما هر سه بار شکست خورد. یک بار که در جلسه «موسسه نفت آمریکا» از اظهارنظر او جلوگیری شد، دوهرتی در تالاری در برابر کسانی که مایل به شنیدن پیشنهادهای او بودند سخن گفت. دیگران او را «آن مرد دیوانه» خواندند. او هم در پاسخ اظهار داشت: «سوداگر نفت یک وحشی است که لباس بر تن کرده است.» اما سرانجام دوستی پیدا شد که به افکار او توجه پیدا کرد. او پرزیدنت کلوین کولیج بود. در اوت 1924 دوهرتی در نامه‌ای مفصل به رییس‌جمهور نوشت: «اگر روزی در آینده نزدیک، مردم بیدار شوند و دریابند که از لحاظ نفت ملتی ورشکسته هستیم و دیگر ذخیره‌سازی دیر شده است، یقین دارم که هم دست‌اندرکاران نفت و هم مقام‌هایی را که می‌بایست به موقع ذخیره‌سازی می‌کردند مقصر خواهند دانست. کمبود نفت تنها موجب اختلال در جنگ نیست، بلکه به دیگران میدان می‌دهد تا به ما اعلان جنگ دهند.»

اکتشاف پشت اکتشاف 

کولیج پس از پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1924 و پشت سر گذاشتن رسوایی «تی‌پات دوم»، توانست به موضوع نفت بپردازد؛ و در پاسخ به نظریه هری دوهرتی «هیات‌فدرال حفاظت از نفت» را مامور کرد تا در مورد وضع نفت به تحقیق بپردازد. رییس‌جمهور میانه‌رو در واکنش به عقیده دوستش دوهرتی، توضیح داد که روش مسرفانه تولید جز تهدیدی برای امنیت موضع صنعتی و نظامی ایالات متحده نیست و اعلام داشت که «برتری ملت‌ها» با داشتن نفت مشخص می‌گردد.

«هیات‌ فدرال حفاظت از نفت» کاوش بیشتر برای نفت را توصیه کرد. این اقدام خود موجب افزایش حمایت از نظر دوهرتی شد. در حالی که «موسسه نفت آمریکا» اظهارنظر می‌کرد که ضایعات در صنعت نفت ناچیز است، هیات مذکور مدعی بود گاز طبیعی ارزش و اهمیت تجاری کمتری از نفت ندارد و فشار لازم برای فوران نفت از چاه را تامین می‌کند. به هدر رفتن گاز در نتیجه استخراج بی‌رویه و بی‌نظم سبب از بین رفتن فشار ضروری می‌شود و مقدار زیادی نفت در دل خاک باقی می‌ماند.

هرچه نتیجه تحقیقات بیشتر آشکار می‌شد، افراد مطلع بیشتر به دوهرتی گرایش پیدا می‌کردند. ویلیام فاریش، رییس شرکت هامبل، وابسته به استاندارد اویل نیوجرسی که بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت در تکزاس بود و در 1925 نظرات دوهرتی را مورد انتقاد و تحقیر قرار می‌داد، در 1928 از وی سپاسگزاری کرد که موجب تولید و استخراج بهتر شده است. فاریش یکی از هواداران وحدت حوزه‌های نفتی شده بود. در نیمه دوم دهه 1920 که اوضاع در حال تغییر و تحول بود، به استخراج با هزینه کمتر اصرار می‌ورزید و وحدت حوزه‌ها یکی از بهترین راه‌های رسیدن به آن مقصود بود، زیرا به چاه‌های کمتری نیاز بود و بیشتر به چاه‌های فورانی با فشار گاز طبیعی اتکا می‌شد تا استخراج به وسیله تلمبه.

هری دوهرتی بیشتر از همکارانش به تکنیک بالا آمدن نفت از چاه آگاه بود و می‌دانست که تولید فراوان چه آسیبی به ذخایر وارد می‌آورد. اما وی امکان یافتن منابع جدید را دست‌کم می‌گرفت؛ در نامه سال 1924 خود به کولیج تاکید کرده بود که کمبود عظیمی در پیش است. دیگران بی‌درنگ به مخالفت با ارزیابی دوهرتی پرداختند. هاوارد پیو، از شرکت سان اویل، که مخالف سرسخت دخالت دولت در صنعت نفت بود، در 1925 به طعنه اظهارنظر کرد که نیترات خاک نابود خواهد شد و ذخایر الوار از میان خواهد رفت؛ پیش از آنکه ذخایر نفت تمام شود، مسیر رودخانه‌ها تغییر خواهد یافت. وی می‌گفت: «پدرم یکی از پیشروان صنعت نفت بود. وقتی من پسربچه بودم، گاه و بیگاه نگرانی‌هایی در مورد کمبود نفت به وجود می‌آمد و همواره هم تولید بیشتر از سال‌های گذشته می‌شد.

سیر صعودی
هاوارد پیو بود که ثابت کرد پیش‌بینی‌اش درست است، نه دوهرتی. در بهار سال 1926 نخستین منبع غنی که به حوزه سمینول بزرگ معروف شد در ایالت اوکلاهوما کشف گردید. این کشف چنان جوش و خروشی پدید آورد و آن حوزه چنان گسترش یافت که در جهان سابقه نداشت. باز هم به پیروی از «قاعده تصرف»، اسراف و بی‌قیدی در حفاری آغاز شد. هرج و مرج و بی‌نظمی سنتی که در مواقع رونق ناگهانی در شهرها پدید می‌آمد بر آن محیط سایه افکند- خیابان‌ها پر از تجهیزات، کارگران، قماربازان، دوره گردان و سیاه پوستان شد؛ ساختمان‌های چوبی به سرعت سر بر کشیدند؛ بوی خفقان آور گاز ناشی از سوختن نفت همه جا را فرا گرفت. با این کشف‌های جدید قیمت نفت پایین آمد. در 30 ژوئیه 1927، شانزده ماه پس از کشف این حوزه عمده، هنوز روزانه 000/527 بشکه نفت از آنجا به دست می‌آمد. کشف‌های دیگری نیز در اوکلاهوما به عمل آمد. تگزاس هم داشت با آن ایالت برابری می‌کرد. یک رشته اکتشافات مهم در دهه 1920 انجام شد، از جمله در حوزه یینس در پرمین بیسن، منطقه‌ای بسیار وسیع، خاک‌آلود و دورافتاده، با آفتابی سوزان در تگزاس غربی و نیومکزیکو که یکی از غنی‌ترین ذخایر نفتی جهان بود.عامل دیگری هم در افزایش تولید دخالت داشت. تکنولوژی، هم تولید را بالا برد و هم در مصرف دگرگونی ایجاد کرد. گسترش تکنیک شکستن مولکول‌ها که سبب افزایش محصول بنزین شد نیاز به نفت خام را کاهش داد. با به‌کاربردن روش شکستن مولکول‌ها، از یک بشکه نفت دوبرابر بنزین حاصل از نفت خام بنزین به دست می‌آمد. به علاوه بنزین تولیدشده با این تکنیک مرغوب‌تر بود، زیرا خاصیت ضدانفجاری بهتری در موتورها داشت. از این رو با اینکه تقاضا برای بنزین افزایش می‌یافت، تقاضا برای نفت خام، چندان بالا نمی‌رفت؛ در نتیجه، اضافه تولید به وجود می‌آمد.در پایان دهه 1920 پیش‌بینی‌های اوایل دهه، مبنی بر رونق ناگهانی بازار نفت خام به علت جریان پایان‌ناپذیر آن، به حقیقت نپیوست. مصرف‌کنندگان آمریکایی نمی‌توانستند تمام نفت تولید شده را جذب کنند؛ در نتیجه، مقدار زیادی نفت به مخازن متعددی که در سرتاسر کشور ایجاد گردیده بود ریخته می‌شد. با این حال صاحبان نفت به حداکثر تولید ادامه می‌دادند. ادامه این روش برباد دهنده بود؛ مازاد عظیم نفت وضع بازار و برنامه‌ریزی منطقی را به هم ریخت و قیمت‌ها ناگهان پایین آمد.

نبرد تعرفه و فروش و دخالت دولت

تقاضای فزآینده بنزین در آمریکا که با رشد تولید اتومبیل ممکن شده بود، به نبرد برای فروش این محصول در خیابان‌های آمریکا منجر شد. رشد تولید و عرضه نفت و فرآورده‌های آن گونه‌ای شده بود که برخی از شرکت‌ها خواستار دخالت دولت بودند و برخی اما این کار را به زیان اقتصاد آزاد می‌دانستند. موضوع تعرفه واردات نفت نیز به موضوعی داغ برای نبرد تبدیل شده بود. دانیل برگین نویسنده کتاب «غنیمت، نفت، پول و قدرت» این مسائل را به خوبی تشریح کرده است.

جالب این بود که اکتشافات جدید ادامه داشت و مازاد بی‌سابقه را افزایش می‌داد. افکار متوجه راه‌حل دوهرتی در مورد امکان کمبود شد- محافظت ذخایر و کنترل تولید. این نه بدان جهت بود که می‌خواستند جلو کمبود قریب‌الوقوع را بگیرند، زیرا شواهد برای خلاف این پیشامد زیاد بود، بلکه منظور این بود که از تولید فراوان که اصول قیمت‌گذاری را به هم زده بود جلوگیری شود، اما چه کسی تولید را کنترل می‌کرد؟ آیا کنترل می‌بایست داوطلبانه انجام گیرد یا با نظارت و حمایت دولت؟ دولت فدرال نظارت داشته باشد یا حکومت محلی؟ حتی در خود شرکت‌ها هم در این باره بحث‌هایی داغ در گرفته بود. در شرکت استاندارد نیوجرسی شکافی عمیق به وجود آمد. تیگل طرفدار کنترل داوطلبانه بود؛ اما فاریش، رییس شعبه هامبل، می‌گفت که دولت باید دخالت کند. فاریش در 1927 به تیگل نوشت: «این صنعت توانایی کمک به خود را ندارد؛ باید دست حمایت دولت بر پشت ما باشد تا اقدام به کارهایی را که امروز نمی‌توانیم امکان‌پذیر سازیم، یا از کارهایی که امروز انجام می‌دهیم از قبیل به هدر دادن گاز جلوگیری کند.» در پاسخ تیگل مبنی بر اینکه «دست‌اندرکاران» صنعت نفت باید برنامه‌ای داوطلبانه برای نظم و ترتیب تهیه کنند، فاریش با قاطعیت نوشت: «امروز کسی را در سازمان خود نداریم که این نیاز را در حد کافی حس کند و برنامه لازم را تهیه کند، من به این نتیجه رسیده‌ام که در صنعت نفت، بیشتر از هر سوداگری دیگر، دیوانه وجود دارد.»تولیدکنندگان مستقل کوچک با هرگونه مقررات دولتی مخالف بودند. تام اسلیک، یکی از تولیدکنندگان مستقل، در برابر گروهی از تولیدکنندگان اوکلاهوما با صدای بلند گفت: «هیچ کمیسیون ایالتی به من نخواهد گفت که موسسه‌ام را چگونه اداره کنم.» تولیدکنندگان کوچک که از «موسسه نفت آمریکا» ناخرسند بودند خود سازمانی ایجاد کردند به نام «اتحادیه تولیدکنندگان مستقل نفت آمریکا» و به منظور وضع تعرفه جهت نفت وارداتی از سوی دولت، به مبارزه برخاستند. هدف اصلی آنان نفت ونزوئلا بود که شرکت‌های عمده وارد می‌کردند. آنان خواهان اضافه کردن تعرفه نفت به قانون اسموت‌هاولی در سال 1930 بودند. گرچه این قانون بدنام نرخ تعرفه را در همه موارد بالا برده بود، نفت را مشمول نکرده بود. نمایندگان «کرانه خاوری» و گروه‌های بانفوذ مانند «انجمن اتومبیل آمریکا» که خواهان قیمت‌های بالا برای نفت و بنزین نبودند با تعرفه مخالفت می‌کردند. وانگهی تولیدکنندگان مستقل با کوشش برای گذراندن قانون بیهوده و ناشایست تعرفه، پشتیبانان بالقوه را از خود روگردان کردند. به گفته یکی از حامیان آنان در سنا «ارسال نامه یا تلگراف از سوی تولیدکنندگان مستقل برای تصویب این قانون تقریبا عملی ابلهانه بود.» در ضمن، موضوع کنترل حل نشده باقی ماند و بحث و جدل درباره آن ادامه یافت و تولید نفت نیز سیر صعودی خود را پیمود.

پیدایش رقابت
از همان روزهای نخستین استخراج نفت در تپه‌های باختری پنسیلوانیا، صنعت نفت دچار عدم تعادلی مزمن در عرضه و تقاضا بود. این صنعت برای حصول اطمینان و تنظیم تولید، دسترسی به بازارها، برقراری قیمت‌های پایدار و حفظ و گسترش سود به سوی ادغام و ترکیب شرکت‌ها کشانده می‌شد. منظور از ادغام جذب رقیبان و شرکت‌های مکمل بود و هدف از ترکیب یکی کردن برخی یا همه بخش‌های اکتشاف، تولید و استخراج، پالایش و فروش در مجتمع واحد. تراست استاندارد اویل با مهارت هر دو منظور را عملی کرده بود، اما مورد حمله قرار گرفت و با رای دیوان عالی کشور آمریکا منحل شد. لکن در جو نامطمئن عرضه و تقاضا در دهه 1920، همان استراتژی قدیمی بین شرکت‌های جانشین استاندارد اویل که زمانی با هم روابط دوستانه داشتند و دیگر شرکت‌ها دوباره متداول شد و همه رقیب نیرومند یکدیگر شدند. جنبه دیگری از رقابت نیز به وجود آمد؛ شرکت‌های نفت خود جزئی‌فروش شدند و با نام‌های تجارتی مختلف، در سرتاسر آمریکا جایگاه‌های عرضه بنزین تاسیس کردند و مستقیما به اتومبیل‌داران سوخت می‌فروختند. جنگ نفت فقط بر سر تولید و بازار در خارج از کشور نبود، بلکه برای فروش در خیابان‌های آمریکا نیز پیکار آغاز شده بود. صنعت نفت آمریکا برای جلب و حفظ مشتری و تمایل به آغاز و ترکیب، به روش‌های تازه و آشنا روی آورد.پس از انحلال تراست، استاندارد اویل نیوجرسی فقط پالایشگاهی عظیم شد بدون داشتن منبع نفت خام متعلق به خود و ناچار متکی و وابسته به دیگر شرکت‌ها بود و در برابر هوس‌های تولیدکنندگان و اقتضای بازار آسیب‌پذیر. والترتیگل در راه اجرای بخشی از استراتژی عمده خود که یافتن منابع نفت خام برای استاندارد اویل نیوجرسی بود، در جست‌و‌جوی نفت داخلی و خارجی برآمد و در اوایل 1919 نیمی از شرکت تولیدکننده هامبل را در تگزاس که نیاز مبرمی به سرمایه داشت، خریداری کرد. هامبل هم‌ پولی را که گرفته بود در راه خوبی به کار انداخت؛ در 1921 بزرگ‌ترین تولیدکننده در تگزاس شد؛ بنابراین در هدف تیگل که اطمینان از دسترسی به نفت خام بود سهیم شد. همچنین استاندارد اویل ایندیانا که می‌خواست پالایشگاه هم داشته باشد در صدد یافتن منابع مطمئن نفت خام در جنوب غربی و وایومینگ برآمد تا نقطه اتکا و اطمینانی برای سرمایه‌گذاری خود در سیستم پالایش فراهم کند. این شرکت، شرکت نفت پان – آمریکن را نیز که یکی از مهم‌ترین شرکت‌های آمریکایی در مکزیک بود، خرید. در این ضمن تولیدکنندگان معتبر نفت خام به منظور حصول اطمینان از بازار خود، در جهت موافق مسیر حرکت می‌کردند.

بازی‌های شرکت نفت فیلیپس

نویسنده کتاب «غنیمت، حماسه نفت، پول و قدرت» در ادامه پژوهش خود درباره عصر بنزین در آمریکا به موضوع زاد و رشد شرکت نفت فیلیپس می‌پردازد. او می‌نویسد، فشارهای رقابتی در این دوره موجب شد شرکت‌های نفتی راه فیلیپس را طی کرده و به سمت تراست شدن حرکت کنند تا اینکه حکم دیوان عالی کشور از راه رسید و ممنوعیت تراست را اعلام کرد.

پیش از منحل شدن تراست در 1911، شرکت نفت اوهایو که بعدا ماراتون نامیده شد، بزرگ‌ترین تامین‌کننده نفت شرکت استاندارد اویل بود. اکنون آن شرکت نیز خود در صدد پالایش و فروش، که اقدامی به‌موقع بود، برآمده بود. بین سال‌های 1926 و 1930 تولید شرکت ماراتون تقریبا دو برابر شده بود و لذا نیمی از محصول حوزه پربار ییتس در تگزاس را کاهش داد. این شرکت نیازمند دسترسی مستقیم به بازار بود.
شرکت نفت فیلیپس توسط فرانک فیلیپس تاسیس شده بود. وی که ابتدا آرایشگر بود و بعدا فروشنده اوراق بهادار شد،‌ قوه تشخیص خوبی در معاملات نفت به دست آورده بود. چون بانکدار هم بود، شاید به شک و تردید یا بدگمانی سرمایه‌گذاران فائق می‌آمد و با این مهارت توانسته بود در نیویورک، شیکاگو و دیگر شهرها پولی فراهم آورد. با افول رونق و گرمی بازار نفت، فیلیپس می‌خواست از آن کار دست بردارد و در غرب میانه آمریکا یک شبکه بانکداری تشکیل دهد، اما آغاز جنگ جهانی اول او را دوباره به بازار نفت کشاند. در میانه دهه 1920 فیلیپس و برادرش شرکت خود را تبدیل به یکی از شرکت‌های عمده مستقل کرده بودند که با شرکت‌های گلف و تگزاس برابری می‌کرد.

در نوامبر 1927 فیلیپس به منظور انطباق با افزایش تولید نفت، نخستین پالایشگاه خود را در پان‌هندل تگزاس و نخستین پمپ‌بنزین خود را در ویچیتا، کانزاس، دایر کرد. مدیران شرکت به منظور رونق گرفتن کار خود در ویچیتا، در نظر گرفتند که به هر خریدار یک کوپن برای ده گالن بنزین رایگان اهدا کنند، اما نخست می‌بایست اجازه فرانک فیلیپس را کسب می‌کردند. فیلیپس گفت: «البته اقدام کنید. ارزش آن بیشتر از آب نیست هر قدر می‌خواهید بدهید.» رونق پالایش و فروش سوخت شرکت بیشتر از نفت خام شد. در سال 1930، سه سال پس از دایر کردن نخستین پمپ بنزین، شرکت فیلیپس 6750 جایگاه فروش بنزین در دوازده ایالت آمریکا تاسیس کرده یا خریده بود.

فشارهای رقابتی سبب شد که سایر شرکت‌ها نیز به همین راه بروند و با دایر کردن پمپ بنزین و سایر تسهیلات، از عمده‌فروشی به خرده‌فروشی نیز بپردازند. پالایشگاه تاسیس کردند تا نفت خام خود را به مصرف برسانند و اکنون می‌بایست به مصرف‌کنندگان و بازارها دسترسی مستقیم پیدا می‌کردند. بین سال‌های 1926 و 1928 شرکت گلف خرده‌فروشی خود را تا ایالات مرکزی شمال گسترش داد.

تگزاس و شل، دو شرکت نیرومند در سال‌های پایانی دهه 1920 در تمام چهل و هشت ایالت آمریکا جایگاه فروش داشتند. وانگهی خرده‌فروشی‌های دایر می‌بایست به مناطق تازه‌گسترش داده می‌شد تا سودآوری آنها در برابر رقیبانی که به قلمروشان تجاوز کرده بودند، حفظ شود.

این یورش‌ها سبب بی‌اعتبار شدن حکم دیوان‌عالی کشور درخصوص ممنوعیت تراست شد. به مدت یک دهه سایه‌ای از تراست استاندارد اویل پس از انحلال سال 1911 باقی مانده بود. شرکت‌های مختلف جانشین‌ تراست منحله به وسیله قراردادها، عادت‌ها، روابط شخصی، وفاداری‌های دیرینه و منافع مشترک سهامداران به هم پیوسته بودند و این امر با توجه به ترکیب تاریخی این شرکت‌ها و همکاری دوستانه آنان در جنگ جهانی اول، شگفت‌انگیز نبود. هر کدام از شرکت‌های پالایش جانشین از قبیل نیوجرسی، استاندارد اویل نیویورک و ایندیانا و آتلانتیک در یک منطقه جغرافیایی خاص مستقر بودند و تا ده سال، کم و بیش، احترامی برادرانه نسبت به هم داشتند.

اما در دهه 1920 شروع به تجاوز به قلمرو یکدیگر و رقابت بازرگانی کردند. پالایشگاه آتلانتیک وارد بازارهای شناخته‌شده استاندارد اویل نیوجرسی و نیویورک شد و در سال 1924 اظهار داشت که «این اقدام نه از روی تمایل، بلکه به منظور حمایت بوده است.» نیوجرسی و دیگر شرکت‌های جانشین در غرب میانه، از جمله استاندارد اویل ایندیانا، وارد جنگ شدید قیمت‌ها شدند. در این مورد، منتقدی هم‌تراز آیدا مینروا تاربل نوشت: «به نظر می‌رسد که استاندارد اویل دارد از درون متلاشی می‌شود، آن هم به نوعی که رای انحلال دادگاه نیز نمی‌توانست چنین پاشیدگی را موجب شود. شرکت اصلی قیمتی را برای نفت معین می‌کند، اما وابسته جوان و نیرومند آن در غرب وقعی نمی‌گذارد. این وضعی است که ظرف چهل سال گذشته پیش نیامده. از دید آنان که نظاره‌گر جریان غیرعادی پیدایش آن شرکت بودند، چنین وضعی باور نکردنی است.»گرچه سیاستمداران هنوز «گروه استاندارد اویل» را مورد حمله قرار می‌دادند، مفهوم کنترل مطلق در اواسط دهه 1920 دیگر کهنه و منسوخ شده بود و شرکت‌های جانشین، همراه با چندین شرکت به اصطلاح‌ «مستقل»، مانند شرکت‌های تگزاس و گلف، به‌تدریج خود را تبدیل به شرکت‌هایی بزرگ و کامل می‌کردند و داشتند صنعت نفت را به تسلط خود درمی‌آوردند. به جای یک شرکت غول‌آسا، چندین شرکت بزرگ به وجود آمده بود. بررسی انجام شده توسط کمیسیون بازرگانی فدرال در سال 1927، نشان می‌داد که «شرکت‌های جدا شده از استاندارد» 45 درصد بازده پالایش شده را در دست دارند، در حالی که شرکت استاندارد اویل بیست سال پیش 80 درصد آن را در اختیار داشت. روابط سالم و متین بین شرکت‌های جانشین، دیگر از میان رفته بود.

زاد و رشد شرکت شل

دانیل برگین، نویسنده کتاب ارزشمند درباره تاریخ نفت در آمریکا و در جهان در فصل عصر بنزین به تحولات در آمریکا اشاره می‌کند. در این بخش از نوشته، او به وضعیت شرکت‌هایی که به دلیل قانون ضدتراست به چند شرکت تقسیم شده بود و همچنین زاد و رشد شرکت شل اشاره شده است. همچنین، فرآیند جداشدن و ادغام شرکت‌های نفتی نیز در این بخش مورد توجه قرار گرفته است تا اینکه یکپارچگی پدیدار شد.

در بررسی کمیسیون بازرگانی فدرال آمده بود «دیگر وحدت کنترل این شرکت‌ها از طریق مالکیت وجود ندارد.» این کمیسیون در مورد مساله بی‌پایان کنترل قیمت‌ها این بدگمانی را داشت که شرکت‌های استاندارد اویل در وضعی هستند که برای کنترل قیمت‌ها دست به هر کاری بزنند. «نوسانات قیمت در درازمدت تابع اصل عرضه و تقاضاست. مدرکی تازه مبنی‌بر تفاهم، توافق یا دستکاری بین شرکت‌های بزرگ درباره بالا و پایین بردن قیمت‌های فرآورده‌های پالایش شده به دست نیامده است.»

این نابکاران
تجزیه و تقسیم تراست استاندارد اویل به چندین شرکت مهاجم تازه موجب تشدید رقابت شد. پیدایش بسیاری از شرکت‌های دیگر، بر مبنای اکتشاف‌های تازه نفت‌خام یا پالایش و تولید بنزین و بازاریابی، آتش رقابت را تیزتر کرد. ظهور این موسسات، همراه با گرایش شدید به تمرکز و یکپارچگی، موج نیرومند ایجاد شرکت‌های بزرگ را موجب شد. انگیزه راکفلر برای به دست گرفتن و ادغام شرکت‌ها برای اعمال کنترل کامل بر صنعت نفت که دیگر امکان نداشت، نبود، بلکه منظور او محافظت از شرکت خود و بهبود وضع آن در بازار رقابتی بود. مثلا استاندارد اویل نیویورک تاسیسات یک تولیدکننده و پالایشگر کالیفرنیا را خرید و سپس با شرکت واکیوم اویل ترکیب شد و شرکت سوکونی- واکیوم به وجود آمد و ناموبیل اویل را اختیار کرد. استاندارد اویل کالیفرنیا نیز یکی از شرکت‌های تولیدکننده کالیفرنیا را صاحب شد.

در این سال‌ها شرکت شل به سرعت رشد می‌کرد؛ بخشی از این توسعه از طریق مبارزه‌ای متهورانه برای به دست آوردن شرکت‌های دیگر بود. اما در این رهگذر، سیاست دخالت دادن سرمایه‌گذاران آمریکایی را رعایت می‌کرد؛ این همان روشی بود که دتردینگ پایه‌گذاری کرده و در آن باره نوشته بود: «البته صرف‌نظر از ملاحظات سیاسی، دردآور و موجب آزردگی است که شرکتی در کشوری فعالیت داشته باشد بی آنکه مردم آن سرزمین را در آن سهیم کند. این خلاف طبیعت بشر است. چنین سازمانی هر قدر هم خوب رهبری شود یا سود مردم را قلبا خواستار باشد، اما برآورده نکند، نوعی حس حسادت به وجود خواهد آورد، «اما حتی دتردینگ بدگمان و تاجرماب نیز می‌دید که در نتیجه روش اختلاط و ترکیب، ایالات متحده کنار زده می‌شود. آنچه بیشتر سبب بیدار شدن وی گردید، اعمال بانکداران سرمایه‌گذار آمریکا بود. او به رییس یکی از شعبه‌های شل در آمریکا نوشت: «بین تمام افراد حریصی که با آنان برخورد کرده‌ام بانکداران آمریکایی از همه آزمندترند.»

در 1924 نزدیک بود شل یک شرکت تولیدی به نام برلیج را در حوزه پرباری به همان نام در نزدیکی بیکرزفیلد در کالیفرنیا، بخرد. قیمت آن 8 میلیون دلار بود. اما به نظر شل گران آمد و از معامله صرف‌نظر کرد. پنجاه سال بعد، در 1979، شل دوباره درصدد خرید آن شرکت برآمد به بهای 6/3 میلیارد دلار، در اوایل دهه 1920 شل گرفتار همان حس حسادتی شد که دتردینگ درباره آن هشدار داده بود. شل یک چهارم سهام یونیون اویل کالیفرنیا را خرید که معامله‌ای پرسود بود و با در دست گرفتن کنترل کامل آن شرکت، در آمریکا بسیار نیرومند شد، اما غیرت میهن‌پرستی سهامداران کالیفرنیایی علیه «وجود بیگانگان» در کالیفرنیا که به کلی ناشناخته بودند به جوش آمد و با توسل به سنای آمریکا، کمیسیون بازرگانی فدرال و مقامات مختلف دولتی مدعی شدند که آن معامله برای منافع آمریکا زیان‌آور است و سرانجام شل را وادار کردند که سهام خود را در شرکت یونیون بفروشد. با 50 درصد سودی که از محل این خرید و فروش عاید شل شد، یاس و ناامیدی‌اش تا حدی جبران گردید. دو شرکت تگزاس و فیلیپس و شرکت‌های گلف و استاندارد اویل ایندیانا نزدیک بود با هم ادغام شوند و دو شرکت مختلط تشکیل دهند. بین سال‌های 1929 و 1933 استاندارد اویل نیوجرسی و استاندارد اویل کالیفرنیا نیز درباره شرایط ادغام با یکدیگر به مذاکره پرداختند، به منظور سری نگه داشتن مذاکرات و پوشیده ماندن آن از خبرگزاری‌ها و جراید، والترتیگل برای حضور در یک قرار ملاقات در لبک‌تائو در یک کوپه خصوصی راه‌آهن با نام مستعار مسافرت کرد، اما عاقبت مذاکرات به شکست انجامید. علت این شکست تا حدی مربوط به موضع‌گیری خشن کنث کینگزبری و همکارانش کینگ رکس و کسانی که بین کارکنان نیوجرسی به «نابکاران» معروف بودند می‌شد. گذشته از مسائل و خصوصیات شخصی، دلیل شکست ادغام، سیستم حسابداری نیوجرسی بود که ارزش موجودی و سود واقعی را معلوم نمی‌کرد. این موضع سبب خشم زیاد و دلتنگی والتر تیگل شد.

یک چیز موجب اتحاد و یکپارچگی تمام صنعت نفت شد: گرچه اهمیت علمی تولید نفت تا اواخر دهه 1920 پیشرفت کرده بود، اما مخالفت با نظارت و رهبری دولت فدرال بسیار شدید بود.

 

 

برگرفته: دنیای اقتصاد

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *