بنگاههای بزرگ فقط به سود خود فكر میکنند.
نتیجه عبارت فوق این است که بنگاههای بزرگ هر چیز دیگری را نادیده گرفته یا در تعقیب بیمحابا و غیر اخلاقی کسب سود فراموش میكنند. این ادعا حتی نزدیک به واقعیت هم نیست. واقعیت این است که کسب و کار توسط صاحبان کسب و کاری انجام میشود که محدودیتهای اخلاقی بر آنها، مثل دیگران است. حقیقتا به علت ماهیت فعالیتشان، آنها محدودیتهای نسبتا بیشتری دارند.
کسب و کار آزاد اقتصادي به معناي کلاه گذاشتن سر مردم یا با دوز و کلک آنها را وادار به خرید چیزی کردن که نمیخواهند یا به راحتی توان خریدش را ندارند نيست. برعکس، بنگاه به مردم کالاها و خدماتی میدهد که آنها ترجیح میدهند به جای پول داشته باشند. در عوض مردم از چیزی صرفنظر میکنند که بنگاه ترجیح میدهد داشته باشد و آن پول است. هر دو طرف از این معامله داوطلبانه سود میبرند. اکثریت بنگاههای اقتصادی در فعالیتهای صادقانه و حتی شرافتمندانه اشتغال دارند.
فعالیت تجاری بر پایه اعتماد است که خریدار به فروشنده اعتماد میکند که کالا را تحویل میدهد و اینکه با کیفیت مورد انتظار خواهد بود، در حالی که فروشنده به خریدار اعتماد میکند پول را به صورت توافق شده میپردازد.
البته کسب و کارها به دنبال سود هستند و نکته اصلی هم در اینجا است. اما اگر بنگاه به دنبال حداکثر ساختن منافع کوتاه مدت با فدا ساختن کیفیت و صداقت باشد، دچار مشکل شده و این را میداند. بنگاهها، مشتریان جدیدی به دست میآورند و با وجههای که برای معاملات منصفانه کسب کردند مشتریان دائمی پیدا میکنند. آن یک راهبرد بلندمدت برای ایجاد اعتماد و حفظ آن است. اينكه بنگاه بخواهد مشتریانش را دائم تغییر دهد یا کالاهای نامرغوب را به آنها قالب کند برخلاف منابع بنگاه بوده و وجهه و فروشش به زودی لطمه خواهد دید.
بنگاههای بزرگ نمیتوانند مشتریان خود را مستقیما و رو در رو ملاقات کنند به همان طريقي که یک کسبه و بنگاه جزء میتواند اعتمادسازی بهوجود آورد. به همین دلیل است که برای بنگاههای بزرگ مراقبت از وجهه و نام تجاری اهمیت بیشتری دارد؛ وجهه و نام تجاري براي بنگاه بزرگ به جاي دانش شخصی است که بنگاههای کوچک در اختیار دارند. بنگاههاي بزرگ صرفا به سود اهمیت نمیدهند برای آنها انجام كار نيك و حفظ نام نیک نیز اهمیت دارد.
درست نیست کودکان با استعداد درخشان به مدارس خاص بروند. این کار باعث محروم کردن مدارس معمولی از اثر مفید آنها میشود.
اگر بچهها را به مثابه اموال دولت تلقی کنیم که برای خدمت به دولت بهوجود آمدهاند پس توجیهپذیر است که کودکان با استعداد را باید کالای کمیابی تلقی کرد و بر آن اساس اقدام به جیرهبندی آنها کنيم. تفكر تخصیص دادن یکسان «اثر مفید» كودكان بااستعداد در جامعه از همان منطق مخدوش شده پیروی میکند. مایه تاسف است که این ملاك را فقط برای هوش و استعداد بکار ببریم. چرا نباید کودکان خوش سیما را به طور برابر تقسیم کنیم به طوری که گروه همسالان آنها، دسترسی یکسان به سیمای لذتبخش آنها داشته باشند؟ همینطور کودکان مهربان و خوش خلق را باید بین مدارس توزیع کرد به طوری که همه کودکان به یکسان از خلقوخوی شیرین آنها محظوظ شوند؟
تصور باطل اين است که کودکان، حال چه با استعداد یا غیر آن، باید به صورت ابزاري براي اهداف دیگران نگریسته شوند به جای اینکه در خدمت اهداف خودشان باشند. بچهها به وجود نیامدهاند تا در خدمت اهداف دولت باشند، عکس آن درست است. دغدغه باید این باشد که چه چیزی به نفع افراد است نه اینکه چگونه افراد میتوانند در خدمت نگاه ایدئولوژیکی جامعه باشند.
در پشت این اندیشه، اغلب دکترین برابرخواهانه و اين احساس کمین کرده است که کودکان واقعا نباید با استعدادتر از همدیگر باشند. از درون این تفکر، ارادهاي بيرون میآید که هیچ چیز نباید برای تشویق بااستعداد بودن انجام گيرد. و این مستلزم رد کردن مدارس ویژه است که در آنجا کودکان با استعداد میتوانند چالش رقابت از سوي همسالان خود را احساس کنند و حتی به سمت استعدادهای بالاتری پیش بروند.
این نگاه نه فقط نگاه يك فرد بداندیش به استعداد کودکان است، بلکه در تضاد با بهتر شدن وضع جامعه است. در اکثر اوقات همین کودکان با استعداد درخشان هستند که پيشرفت میكنند تا تبدیل به هماوردان و پیروزمندان شده و محصولات و فرآيندهای جدید و اندیشههای جدیدی که به نفع بقیه جامعه است را بسط و گسترش دهند. هنگاميكه جلوی پیشروی کودکان در سنین پایین تحصیل را ميگيريم، در واقع جلوی توسعه آن تواناییها را گرفتهايم.
نشانهای تجاری اصولا يك نوع کلاهبرداری هستند که مردم را مجبور به پرداخت قیمتهای بالاتر برای کالاهايي میکنند كه ارزش و استحقاق آن قيمت را ندارند.
یک نشان تجاری مشهور معمولا قیمت بالاتری در مقايسه با كالاي رقیب بدون نشان تجاری دارد، اما دلیلی پشت این قضیه است. در حالت عدم امكان كسب شناخت شخصی از فروشنده، آن طور که در یک اقتصاد محلی چنین شناختي را بهدست میآوریم، نشان تجاری به صورت برچسب اعتماد عمل میکند. چون مصرفكنندگان از يك نشان تجاری، کیفیت و ارزش خوبی دریافت کردهاند، آنها میتوانند به آن اطمینان کنند. تولیدکننده برای وجهه عالی بودن ارزش میگذارد، چون باعث میشود مشتریان در آینده بازگردند و مشتریان جدیدی بهدست میآورد.
بنابراین نام تجاری، ارزش مادی دارد. آن مثل یک مهر تضمین کیفیت است که به مشتریان میگوید میتوانند انتظار چه چیزی را داشته باشند و به آن اتکا کنند. این دلیل اصلی است كه چرا این نشانها تبلیغ میشوند و چرا اتفاقا تقلب میشود. تولیدکننده کالای باکیفیت مشکوک، با دزدیدن نام و وجهه یک نشان تجاری مشهور، میتواند کالای بنجل خود را قالب کند.
البته چیزهای بیشتری در نشان تجاری وجود دارد. تبلیغات آنها اغلب تصاویری را انتقال میدهند که مردم به نشان تجاری ربط میدهند، به طوری که مصرفکنندگان، این ارتباط و نیز نشان تجاری به علاوه وجهه را خریداری میکنند. در کشورهای در حال توسعه، نشانهای تجاری نوشیدنیهای خاصی را «روحیه بخش» ملاحظه میکنند و به گونهای تبلیغ میشوند که با موفقیت پیوند دارند. مصرفکنندگان مقدار بیشتری از آن نوشیدنی میخرند؛ آنها یک ارتباط با موفقیت و عزم موفق شدن در خودشان ابراز میدارند. این به اصطلاح ارزشهاي «نامریي» را نباید مورد تمسخر قرار داد. آنها در بین بادوامترین کالاهای مصرفی هستند. احساس روحیه بخشی مدتهای طولانی پس از اینکه نوشیدنی، همراه با اثر باقیمانده آن فراموش شده است همچنان باقی میماند.
نوجوانی که میخواهد هویتی مستقل از والدینش داشته باشد، نشانهای تجاری مرتبط با کیفیتهایی را انتخاب میکند که احساس میکند شخصیتی را که میخواهد داشته باشد نشان میدهند. نشانهای تجاری بنابراین میتوانند یک هویت را القا کنند و چیزهایی درباره شخص به جامعه اعلام میکنند. مردم حاضرند مبلغی اضافهتر بابت اينها بپردازند چون از نظر آنها این چیزها ارزش پرداخت پول بیشتر را دارند.
Hits: 0