david-ricardoوالت ویتمن روستو، نویسنده کتاب نظریه‌پردازان رشد اقتصادی که کتابش در سال 1374 توسط مرحوم دکتر مرتضی‌ قره‌باغیان ترجمه و توسط دانشگاه شهید بهشتی چاپ شده است، پس از بررسی افکار و عقاید، رابرت مالتوس، نگاهی به زندگی و زمانه دیوید ریکاردو دارد. دیوید ریکاردو از اندیشمندان نامدار تاریخ اقتصاد است که دیدگاه خود را در شرایط مسائل و دشواری‌های کسب و کار انگستان طرح و با اقبال مواجه شد.

دیوید ریکاردو (1823-1772)

در تشریح سوابق زندگی مالتوس به طور اجتناب‌ناپذیر با زمینه‌ها و مراحل مختلف زندگی ریکاردو برخورد داشتیم. پیوندهای این دو نه تنها به دلیل علایق حرفه‌ای، دوستی و احترام متقابل آنها به یکدیگر بود، بلکه همینطور به دلیل پافشاری بی‌حد آنها در مورد اختلافات حل نشده علمی بود که ریشه در تلقی و برداشت آنها از اصول اقتصاد سیاسی داشت. از طرف دیگر، آگاهی آنها از این مقوله که پیشگامان دومین نسل اقتصاددانان عمده هستند و کار پژوهش بعد از چاپ ثروت ملل آدام‌ اسمیت، ارتباط بین این دو را هر چه بیشتر تقویت می‌کرد.علاوه بر این، وقوع حوادث و مسائل ناگوار که اقتصاد بریتانیا در آن زمان با آنها مواجه بود، ارتباط بین این دو را گسترش داد، زیرا این مشکلات دستور کاری در پیش پای اقتصاد سیاسی‌دانان قرار داده بود که عبارت بود از فشار رشد شتابان جمعیت بر عرضه مواد غذایی در طول سال‌های جنگ و از بین رفتن این مشکل در سال‌های بعد از جنگ، دوره‌ای که بعد از سال 1812 به دنبال کاهش شدید قیمت غلات، فلاکت کشاورزان و بحث شدید درباره حمایت از کشاورزان در پی دوره رشد مداوم بخش کشاورزی و سودآوری زیاد از این بخش قبل از این سال در بریتانیا ایجاد شده بود. علاوه بر این، تورم زمان جنگ توام با جدا شدن از استاندارد (شمش) طلا و شناور شدن نرخ‌های مبادله بعد از سال 1797 و بازگشت مجدد به استاندارد طلا در سال 1821 به دلیل کاهش مداوم قیمت‌ها، محرز شدن وجود اولین دور انقلاب صنعتی که از طریق افزایش صادرات منسوجات کتانی وجوه لازم برای استمرار جنگ با ناپلئون را امکان‌پذیر کرد، همینطور پیدایش و شکل‌گیری یک طبقه متوسط صنعتی و تجاری که به شدت در حال گسترش بود و نیز شکل‌گیری یک طبقه کارگر شهری که شدیدا نسبت به نوسانات در اشتغال و هزینه‌های زندگی حساسیت داشت، از این گروه مسائل بود. در سال‌های پایانی زندگی ریکاردو، زمانی که وی عضو پارلمان انگلستان (1823-1819) بود، مقوله اصلاح نظام انتخابات از موضوعات عمده‌ای بود که در پیش پای اقتصاد سیاسی‌دانان، قرار داشت و ریکاردو تلاش زیادی در این مقوله نمود.

آموزش ریکاردو به طور کامل آن چیزی نبود که در زمانش رایج بود. وی دو سال اول آموزش ابتدایی خود را در هلند گذراند، دلیل این امر از یک طرف ارتباط تجاری میان پدرش با این کشور بود و از طرف دیگر علایق خانوادگی خاصی بود که با محل تحصیل وجود داشت. سپس وی تحصیل خود را در یک مدرسه عادی دنبال کرد تا اینکه پدرش او را که فرزند ارشدش بود، برای دنبال کردن فعالیت‌ اقتصادی خانواده به انگلستان برد، در آن زمان وی چهارده سال داشت و در بنگاه پدرش که شغل وی دلالی بازار بورس بود، مشغول به کار شد. در آنجا ریکاردو از خود استعداد شگرفی در دنبال کردن فعالیت‌های تجاری نشان داد، به طوری که در سنین جوانی از بلوغ فکری برخوردار شد، پدرش با شناخت این استعداد مسوولیت‌های حرفه‌ای خود را در سال‌های بعد به وی سپرد. با اتکا بر اعتبار و پشتوانه علمی برادرش، ریکاردو نیز علایقی «… در بررسی و برخورد عقلایی با مسائل از خود نشان داد…تمایل به بررسی اهدافی که نظر وی را به خود جلب کرده بود به صورت جزء به جزء و موشکافانه…» توانایی در ایجاد نظریات منسجم و مستقل و پافشاری و دفاع از آنها در مقابل مخالفان، ولیکن بدون نفرت از مخالفان (یک چنین مساله‌ای به نحو چشمگیری در رابطه‌اش با مالتوس حکمفرما بود) خیلی زود در او شکل گرفت و ممکن است در نتیجه رابطه‌اش با والدینش تقویت شده باشد. پدر ریکاردو همان طور که موسس دیگر برادر ریکاردو می‌نویسد، فردی بود با تعصبات عمیق که ریشه در «افکار اجداد وی در مورد مذهب، سیاست، آموزش و پرورش و غیره…» داشت. وی انتظار داشت که فرزندانش «این باورها را بدون هیچ شک و شهبه‌ای بپذیرند…» به هر حال پسر وی (ریکاردو) هرگز با هیچ مقوله مهمی موافقت نداشت، مگر آنکه در مورد آن تحقیق جامعی کرده باشد. شاید به دلیل همین مخالفت شدیدش با تعصبات خانوادگی بود که وی به سمت آزادی و استقلال فکری سوق داده شد، آزادی و استقلال فکری که وی با کمک آن عالی عمل کرد…».

اختلاف در خانواده ریکاردو هنگامی شدت گرفت که وی در دسامبر 1793 با خانم ویلکینسون دختر یک جراح پروتستان ازدواج کرد. جزئیات این اختلاف و تاثیر مخرب آن کاملا مشخص نیست. به هر حال شواهد نشان می‌دهد که بنیان تعهدات مذهبی ریکاردو به عنوان یک یهودی به تدریج سست شد، خانواده وی که از اعقاب یهودیان شبه جزیره ایبری بودند و در نتیجه این ازدواج نوعی گسستگی رسمی بین او و مذهبش ایجاد شد و مادر وی این ازدواج را آنچنان توهینی به خود تلقی کرد که اصرار داشت پسر بزرگ‌ترش (ریکاردو) از خانه پدری بیرون رود و نیز از فعالیت‌های تجاری خانواده به طور کامل جدا شود، تنها هشت سال بعد و پس از مرگ مادرش، ریکاردو و پدرش با یکدیگر آشتی کردند. 

تلاش برای آزادی عقیده

برخی از نظریه‌پردازان رشد اقتصادی در غرب تنها به مقوله‌های اقتصادی و مسائل مربوط به آن نپرداخته‌اند و بعضا علاوه بر تحقیق و پژوهش درخصوص مسائل سیاسی و کسب و کار شهروندان جامعه خود، در دفاع از آزادی عقیده و مذهب تلاش بسیاری نیز انجام داده‌اند.

یکی از این افراد، دیوید ریکاردو است که والت ویتمن روستو، نویسنده کتاب نظریه‌‌پردازان رشد اقتصادی به بررسی آرا و عقاید او پرداخته است.

ریکاردو بعد از ازدواج فعالیت‌های تجاری خود را مستقلا دنبال کرد. هر چند در آن زمان وی تنها بیست و یک سال داشت، ولیکن از آنچنان اعتبار تجاری برخوردار بود که در نقش دلال بازار بورس برای یک بنگاه معروف (لوبوچس و فورستر) شروع به فعالیت کرد و تا پایان عمرش از این موسسه برای کارهای بانکی‌اش استفاده کرد.

جدا شدن ریکاردو از مذهب یهود نیز هیچ‌گاه فراتر از وحدت‌گرایی نرفت. در اینجا مطلبی وجود دارد از لرد ویلبر فورس که در دفتر یادداشت‌های روزانه‌اش ذکر شده است و حاوی مشاهدات وی در مورد ریکاردو است، هرچند این دو رابطه دوستانه‌ای نداشتند، اما این نوشتارها با شخصیت ریکاردو منصفانه‌تر از دیگران برخورد کرده است، در هنگام سخنرانی وی در پارلمان انگلستان، ریکاردو گفته بود:

«اکنون لرد ویلبر فورس باید پارلمان را بعد از یک بررسی طولانی و دقیق در مورد پرسش مطرح شده، آگاه کند. وی باید به این نتیجه رسیده باشد که افراد به دلیل عقاید مذهبی‌شان نبایستی هرگز مورد پیگرد قانونی قرار گیرند. تمام عقاید مذهبی، هرچند نامعقول و عبث ممکن است مورد قبول برخی از افراد باشند. پس چرا، یک انسان نمی‌تواند عقاید خود را درباره یک موضوع خاص، براساس ضوابط معین به نحوی سازمان دهد که بر پایه آن این امکان ایجاد شود که از سر صدق هیچ تفاوتی میان افراد مسلک‌های مختلف قائل نشود؟ چرا باید یک انسان منزه از گناه محسوب گردد و در مقابل تمام پیروانش به‌عنوان موجوداتی خاطی و سست عنصر در نظر گرفته شوند؟ نبایستی یک‌چنین استنباطی را تحمل کرد، یک چنین عملی بو و طعم تفتیش عقاید می‌دهد که نباید در جامعه آزادی مانند انگلستان آن را تحمل کرد.

ویلبر فورس در دفتر یادداشت‌های روزانه خود می‌نویسد در پارلمان به‌طور بی‌طرفانه مشاهده شد که: «به نظر می‌رسید که وی نمایندگان محترم را به وادی کشانده بود که به مراتب جنجالی‌تر از امور مربوط به اصول تجارت آزاد بود که وی به نحو بسیار موفقیت‌آمیز تشریح کرده بود.» سپس ویلبر فورس در دفتر یادداشت روزانه‌اش می‌نویسد: «من امیدوار بودم که ریکاردو مسیحی بشود، ولیکن اکنون می‌بینم که او تنها از مذهب یهود دست شسته است.»

ریکاردو در مجامع وحدت‌گراها بسیار فعال بود و همسرش با پروتستان‌های کویکر ارتباط داشت. وی همین‌طور پیوند و ارتباط نزدیکی با اغلب برادران و خواهران خودش و همسرش داشت. با این حال به‌رغم تلاش‌های گسترده سرافا و داب در جمع‌آوری نوشته‌های ریکاردو، هنوز مطالب زیادی وجود دارد که ما در مورد ریکاردو نمی‌دانیم. در طول سال‌های متمادی، شایستگی مورد تایید همگان او، تواضع و فروتنی او، ملایمت و آرامش او، استقلال فکر او، صداقت و راستی او و تعهد او نسبت به اهداف والا و انسانی، مجموعا از وی تصویر یک انسان برجسته ساخته بود. علاوه بر این، با توجه به حالت و طبیعت وی که فردی کاملا منضبط و متکی به خود بود و نیز با توجه به اینکه او در عصر زبان و رفتار نجبا زندگی می‌کرد، باید مطالب فوق در مورد وی صحت داشته باشد. به هر حال شواهد بسیار زیادی در مورد زندگی دارد. برای مثال، همان‌طور که خانم ماریا اجورث به خواهر ریکاردو می‌نویسد، در یک میهمانی پرهیاهو و شلوغ عصرانه ریکاردو در سه لباس مختلف به نقش‌های یک راهب، یک میمون و یک آدم ابله ظاهر شد. به هر حال مطالب زیادی در مورد شخصیت شاد و قابل قبول او وجود دارد، علاوه بر این وی، مرد خانواده نیز بود و به خانواده‌اش عشق می‌ورزید. اسناد خصوصی وی همین‌طور حاوی مطالب زیادی در مورد دیدگاه ریکاردو نسبت به پول و منزلت آن در نزد او است. فعالیت‌های وی در بازار بورس موجب شد که در فاصله زمانی کوتاهی به نحو تعجب‌آوری تبدیل به یک فرد متمول و ثروتمند گردد. زمانی که وی از بنگاه تجاری پدرش در سال 1793 جدا شد تنها 800 پوند پول در اختیار داشت. زمانی که وی در سال 1823 از دنیا رفت، چیزی در حدود 725 هزار پوند دارایی داشت. ارزش دارایی‌های وی براساس قیمت‌های سال 1987 چیزی در حدود 5/42 میلیون دلار می‌شد که سالانه درآمدی معادل 1,780,000 دلار ایجاد می‌کرد.

ریکاردو به تدریج از سال 1814 خود را از فعالیت‌های اقتصادی کنار کشید و از این سال همانند یک نجیب‌زاده شهری زندگی کرد و تا سال 1819 این روند را ادامه یافت. همان‌طور که نامه وی به مالتوس در سال 1814 نشان می‌دهد «… من دیگر در حسرت بازار بورس و لذایذش نیستم.» همین‌طور شواهد غیرقابل انکار فراوانی وجود دارند، دال بر اینکه وی با گشاده‌دستی زیاد به افراد خانواده‌اش و نیز خانواده همسرش زمانی که نیاز داشتند، کمک مالی می‌کرد. این کمک‌ها همواره با تشکر و تقدیر دوستان وی همراه بود. وی مجبور بود با آنچه که احساس می‌کرد باید با اغراق در ستایش کمک‌هایش باشد، مقابله کند. به هر حال دو تن از خواهرانش بخشی از وجوهی را که وی برای آنها فرستاده بود، برای او بازپس فرستادند. 

حساسیت‌های روحی یک اقتصاددان

والت ویتمن روستو در کتاب «نظریه‌پردازان رشد اقتصادی غرب» در بخشی که به بررسی آرا و افکار دیوید ریکاردو می‌پردازد، علاوه‌بر اشاره به نظرات و تفکرات از لحاظ شخصیتی و برخورد با اطرافیان و خانواده وی را براساس آنچه درخصوص او به جای مانده است، مورد بررسی قرار می‌دهد و همچنین درباره خصوصیات روحی ریکاردو نیز اطلاعاتی را ارائه می‌کند.

ظاهرا ریکاردو به دو دلیل به سمت احساسات نوع‌دوستانه معروفش سوق پیدا کرد: دلیل اول، اقبال و شانس بلند او بود. وی ظاهرا «یکی از افراد مورد علاقه پرنده خوشبختی در رابطه با پول در آوردن بود». دلیل دوم آن بود که دیدن پول زیاد برای او یک منبع ایجاد رضایت خاطر بود، این در حالی بود که این مبالغ هنگفت به نظرش کوچک می‌آمدند، در مقابل استفاده از این منابع توسط دیگران، ممکن بود، رضایت خاطر زیادی برای آنها در مقایسه با او ایجاد کند. وی به‌طور کامل از چگونگی تفاوت مطلوبیت نهایی پول در میان افراد مختلف و در شرایط مختلف آگاه بود.

شاید بهترین موقعیت‌‌ها برای پی بردن به خصوصیات روحی ریکاردو زمان‌هایی بود که وی به شدت تحت تاثیر بی‌حرمتی‌های اخلاقی دیگران واقع می‌شد و در نتیجه احساسات خود را به شدیدترین شکل ممکن بروز می‌داد. در این زمینه سه نمونه مشخص وجود دارد. مورد اول، نامه غیرعادی است که وی به پدرزن خود که 75 سال سن داشت و در آن زمان ریکاردو 31 سال سن داشت می‌نویسد. دکتر ویلکینسون در تمام زمینه‌ها فردی سخت‌گیر و خشن بود و این رفتارش موجب شده بود که فرزندانش با او قطع رابطه کنند. دلیل اصلی نوشتن نامه از سوی ریکاردو ترک منزل پدری از سوی خواهرزنش و تصمیم وی برای زندگی با برادرش بود.در آغاز نامه ریکاردو پدرزنش را به خاطر انضباط سخت و کشنده‌ای که بر فرزندانش تحمیل کرده بود، ملامت می‌کند: «… نه شادی، نه آسایش، نه لذت هیچ‌کدام در بالاترین و حتی در پایین‌ترین سطوح آن در خانواده yr قابل حصول نیستند، مگر آنکه آنها از شما سرچشمه گیرند. نظام yr بر این اساس است که پادشاهان در سرزمین‌های مشرق زمین بر افراد کشورشان که همانند برده هستند، حکومت می‌کنند…» سپس در دنباله نامه ریکاردو به یاد پدرزنش می‌آورد که چگونه سه تن از فرزندانش خانه او را ترک کردند. در انتهای نامه به وی یادآور می‌شود، آنچه که موجب قوام خانواده می‌شود، مهربانی و محبت است.بلندهمتی ریکاردو مجددا در ماجرای حزن‌انگیز کومبرلند ظاهر می‌شود. ماجرا به‌طور خلاصه از این قرار بود که خانواده ریکاردو یک خدمتکار زن داشت که اعتقاد داشتند از ویژگی‌های اخلاقی خوبی برخوردار است. یکی از افرادی که به خانه آنها رفت‌وآمد می‌کرد (سیدنی کومبرلند) با خدمتکار مذکور ارتباط برقرار کرد، وی را با خود به لندن برد و بعد از گذشت مدت زمانی او را رها کرد و رفت. ریکاردو با آگاه شدن از این مطلب نامه غضب‌آلودی به کومبرلند نوشت و او را مورد شماتت قرار داد. در مقابل کومبرلند نیز نامه‌ای برای ریکاردو ارسال کرد و مراتب را تکذیب کرد. در این هنگام با تحقیقات به عمل آمده از سوی ریکاردو مشخص شد که خدمتکار به وی دروغ گفته و وی مجبور شد که از کومبرلند عذرخواهی کند. وی این کار را بدون هیچ ناراحتی و با گشاده‌رویی تمام انجام داد.

در نهایت، خشمگین شدن ریکاردو را زمانی که وی عضو پارلمان بود، شاهد هستیم. همانطور که قبلا نیز توضیح داده شد، وی به شدت طرفدار آزادی مذهبی بود. در پارلمان موقعیت‌هایی پیش آمد که ریکاردو مواضع سرسختانه‌ای اتخاذ می‌کرد. برای مثال، در مورد درخواست خانم مری آن کارلایل از پارلمان مبتنی بر رسیدگی به دادخواست وی، ریکاردو شدیدا از خواست‌های او دفاع کرد. ظاهرا این خانم به دلیل فروش کتابی تحت عنوان پیوستی بر کارهای دینی توماس پاین از سوی جامعه تحت تعقیب قرار گرفته بود. بعد از ارجاع این مورد به پارلمان مباحثات دائمی درباره این موضوع صورت گرفت.

این موضوع ممکن است مهم نباشد (و یا باشد) که در هر سه مورد فوق‌الذکر غضب و خشم ریکاردو و به عنوان واکنشی در مقابل آنچه که وی احساس می‌کرد رفتار نادرست با زنان است، شعله‌رو شد: حمایت بی‌دریغ او از خواهر زنش، خدمتکارش قبل از اینکه چهره واقعی وی هویدا گردد و بالاخره خانم ماری آن کارلایل.ریکاردو به عنوان فردی ناراضی از بی‌عدالتی، یکی از طرفداران پروپاقرص اصلاحات پارلمانی و رای‌گیری مخفی بود. در مقاله عمده‌ای که پس از مرگ وی در مجله اسکاتمن در سال 1824 به چاپ رسید، در مورد همین دو مقوله (اصلاحات پارلمانی و رای‌گیری مخفی، توضیح زیادی داده است.ریکاردو به عنوان مردی که بعد از جنگ‌های ناپلئونی به دنیا آمد، برخلاف متاخرین خود به جای آن که مرد قرن هیجدهم باشد،‌ مرد قرن نوزدهم بود و به درستی مسائل زمان خود را درک می‌کرد. وی اکیدا از درگیر کردن خود در مباحثات بزرگ فلسفی و علوم اجتماعی که هیوم و اسمیت را به شدت درگیر خود کرده بود و قالب اصلی تجزیه و تحلیل‌های اقتصاد سیاسی آنها را دربرگرفته بود، اجتناب می‌کرد. بی‌شباهت به مالتوس کارهای او جنبه تاریخی ندارد. وی بیشتر بر برنامه‌ کار عملیاتی و آشکار بریتانیا که به سرعت در حال صنعتی شدن بود، توجه داشت. این برنامه کار شامل ترویج تجارت آزاد، اصلاحات پارلمانی، اتخاذ یک سیاست مناسب برای فقرا و نیز همانطور که خواهیم دید، تاثیر استفاده از ماشین‌آلات بر روی نیروی کار می‌شود. در واقع ریکاردو دقیق‌تر از مالتوس موضوعاتی را که قرار بود تبدیل به جریان عمده سیاست‌گذاری اقتصادی در قرن نوزدهم گردد، مورد بررسی قرار داد. دیدگاه مالتوس درباره مقوله آزادی تجارت بیشتر ریشه در عقاید مشابه به قرن هیجدهم داشت.

مردی برای آینده

والت ویتمن روستو در کتاب «نظریه‌پردازان رشد اقتصادی غرب» در پایان بخشی که به بررسی آرا و زندگی دیوید ریکاردو پرداخته در خصوص او می‌نویسد: «ریکاردو به‌عنوان مردی که بعد از جنگ‌های ناپلئونی به دنیا آمد، برخلاف متاخرین خود به جای آنکه مرد قرن هجدهم باشد، مرد قرن نوزدهم بود و به درستی مسائل زمان خود را درک می‌کرد».

خشمگین شدن ریکاردو را زمانی که وی عضو پارلمان بود، شاهد هستیم. همانطور که قبلا نیز توضیح داده شد، وی به شدت طرفدار آزادی مذهبی بود. در پارلمان موقعیت‌هایی پیش آمد که ریکاردو مواضع سرسختانه‌ای اتخاذ می‌کرد. برای مثال، در مورد درخواست خانم مری آن کارلایل از پارلمان مبتنی بر رسیدگی به دادخواست وی، ریکاردو شدیدا از خواست‌های او دفاع کرد. ظاهرا این خانم به دلیل فروش کتابی تحت عنوان پیوستی بر کارهای دینی توماس پاین از سوی جامعه تحت تعقیب قرار گرفته بود. بعد از ارجاع این مورد به پارلمان مباحثات دائمی درباره این موضوع صورت گرفت.

این موضوع ممکن است مهم نباشد (و یا باشد) که درمورد فوق‌الذکر غضب و خشم ریکاردو و به عنوان واکنشی در مقابل آنچه که وی احساس می‌کرد رفتار نادرست با زنان است، شعله‌رو شد. حمایت بی‌دریغ او از خواهر زنش، خدمتکارش قبل از اینکه چهره واقعی وی هویدا گردد و بالاخره خانم ماری آن کارلایل.ریکاردو به عنوان فردی ناراضی از بی‌عدالتی، یکی از طرفداران پروپا قرص اصلاحات پارلمانی و رای‌گیری مخفی بود.

در مقاله عمده‌ای که پس از مرگ وی در مجله اسکاتمن در سال 1824 به چاپ رسید، در مورد همین دو مقوله (اصلاحات پارلمانی و رای‌گیری مخفی) توضیح زیادی داده است.

ریکاردو به عنوان مردی که بعد از جنگ‌های ناپلئونی به دنیا آمد، برخلاف متاخرین خود به جای آن که مرد قرن هجدهم باشد،‌ مرد قرن نوزدهم بود و به درستی مسائل زمان خود را درک می‌کرد. وی اکیدا از درگیر کردن خود در مباحثات بزرگ فلسفی و علوم اجتماعی که هیوم و اسمیت را به شدت درگیر خود کرده بود و قالب اصلی تجزیه و تحلیل‌های اقتصاد سیاسی آنها را دربرگرفته بود، اجتناب می‌کرد. بی‌شباهت به مالتوس کارهای او جنبه تاریخی ندارد. وی بیشتر بر برنامه‌ کار عملیاتی و آشکار بریتانیا که به سرعت در حال صنعتی شدن بود، توجه داشت. این برنامه کار شامل ترویج تجارت آزاد، اصلاحات پارلمانی، اتخاذ یک سیاست مناسب برای فقرا و نیز همانطور که خواهیم دید، تاثیر استفاده از ماشین‌آلات بر روی نیروی کار می‌شود. در واقع ریکاردو دقیق‌تر از مالتوس موضوعاتی را که قرار بود تبدیل به جریان عمده سیاست‌گذاری اقتصادی در قرن نوزدهم گردد، مورد بررسی قرار داد. دیدگاه‌مالتوس درباره مقوله آزادی تجارت بیشتر ریشه در عقاید مشابه به قرن هجدهم داشت.

در واقع تمرکز بیش از حد وی بر مقوله تقاضای موثر برای پیش‌بینی مسائل قرن بیستم، امکان اندیشیدن درباره مقولات دیگر را تا حدی از وی گرفت. علاوه بر این، درگیری اولیه وی با مقوله نظریه جمعیت، او را در افکار عمومی، متخصص و علاقه‌مند به این مساله جلوه داده بود. به هر صورت این واقعیت که طرح‌های نظری ریکاردو بیشتر با مسائل مربوط به سیاست‌های سیاسی توده‌پسند ارتباط داشت، تصویر روشن‌تری از او به عنوان اقتصاددان می‌داد و لااقل این مساله تا اواسط قرن نوزدهم مصداق داشت.در نتیجه همانطور که شومپیتر اشاره می‌کند، زبده‌ترین و مشخص‌ترین نظریه‌پرداز کلاسیک شدیدا بر مسائل سیاست‌گذاری متمرکز شده بود و حتی به تعبیری به شدت تحت تاثیر و کنترل مسائل سیاست‌گذاری بود که شومپیتر از آن به عنوان «نقص ریکاردوئی» یاد می‌کند. علاقه ریکاردو نسبت به امور عمومی و توده‌پسند، همانند کشش و جاذبه بازار بورس برای او به تدریج سست شد و منتج به سود و نفع مهمی برای طالبان و دنباله‌روهای نظریات و مفاهیم مطروحه از سوی وی شد. در پارلمان و در هنگام صحبت در مقابل کمیسیون‌های دولتی، مواضع و نظرات ارائه شده از سوی ریکاردو، دقیقا ریشه در تئوری‌های خود وی داشتند. به هر حال در این قبیل مناسبت‌ها وی کاملا صریح و رک بود؛ به‌طوری که می‌توان به آسانی مسائل سیاست‌گذاری و طرح‌های روشن را در کلیه نظرات تئوریک وی مشاهده کرد.

نکته دیگری که دانستن آن در مورد ریکاردو ضروری است، این است که همانند هیوم، ولیکن بی‌شباهت به دیگر چهار اقتصاددان معروف کلاسیک وی از یک حس زنده و در عین حال غالبا منتقد از خود برخوردار بود که با اشتباهات خود برخورد شدید می‌کرد. برای مثال، نامه‌های وی به دوستش هاچس تروور پر از مواردی است که بیشتر از خود انتقاد می‌کند و کمتر از دیگران. این حس قیاس به نفس و بینش ریکاردو، این امکان را برای وی ایجاد می‌کرد که بدون رنجش و آزردگی ظاهری، احتمال بروز خطا را از طرف خود بپذیرد:

«فروشندگان شمش‌های طلا که من نیز یکی از آنها محسوب می‌شوم، طلا و نقره را کالاهایی با ثبات کمتر از آنچه که در واقعیت هستند، در نظر می‌گیرند و آنها مطمئنا به تاثیر جنگ برای تعیین ارزش این فلزات بهای کمی می‌دهند. کاهش قیمت شمش‌های طلا در زمان صلح؛ یعنی در سال 1814 و افزایش مجدد آن در نتیجه تجدید جنگ و به دنبال وارد شدن ناپلئون بناپارت به پاریس واقعیات قابل ملاحظه‌ای هستند و نبایستی از این نکات در مباحث آتی در این باب غفلت ورزید.»

 

برگرفته

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *