خلاصه‌ای از سخنرانی مودیلیانی در جلسه اهدای جایزه نوبل

Modiglianiالف- نقش عقل معاش و انقلاب کینزی
مطالعه عقل معاش فردی، پس‌انداز کل و ثروت از دیر‌باز یکی از موضوعات مورد علاقه اقتصاددانان بوده است، زیرا پس‌انداز ملی منبع اصلی عرضه سرمایه است. سرمایه‌ای که یکی از عوامل مهم تولید و تعیین‌کننده بهره‌وری نیروی کار و رشد آن در طول زمان است. به دلیل همین رابطه بین پس‌انداز و بهره‌وری سرمایه است که داشتن عقل معاش به طور سنتی به منزله یک اقدام قابل ستایش فردی محسوب می‌شود که در حوزه اجتماعی نیز منافع و فواید بسیار حاصل می‌کند. در مقابل این ایده و در خلال دوره بحران بزرگ که تاثیرات بسیار زیادی بر تئوری‌های اقتصادی گذاشت، و در تفسیر نظریه مهم کینز که در کتاب نظریه عمومی مطرح کرد، یک ایده جدید در میان اقتصاددانان شکل گرفت. بر اساس این ایده، به نقش پس‌انداز در تامین سرمایه کارا با دیده ظن و تردید نگریسته شد و به عنوان متغیری معرفی شد که اثرات مخربی بر روی اقتصاد و نیز رفاه اجتماعی خواهد داشت. این دوره از اواسط دهه 1930 آغاز شد و تا اواخر دهه 1940 یا اوایل دهه 1950 ادامه یافت. عقل معاش به عنوان یک تهدید بالقوه معرفی شد زیرا یکی از عوامل موثر بر تقاضا، یعنی مصرف، را حذف می‌کرد بدون آنکه به صورت سیستماتیک یا اتوماتیک سرمایه‌گذاری را افزایش دهد. چنین پدیده‌ای ممکن است منجر به تقاضای «ناکافی» شود و در نتیجه آن تولید و اشتغال به سطحی کمتر از ظرفیت اقتصاد نزول کند. چنین پیامد منفی را می‌توان به چند عامل مختلف از جمله چسبندگی دستمزدها، ترجیحات نقدینگی، ضرایب سرمایه ثابت در تولید و سرمایه‌گذاری وابسته دانست که به جای اینکه تحت تاثیر هزینه سرمایه قرار گیرد، توسط ارواح شیطانی کنترل می‌شد. 

ب- نظریه‌های ابتدایی کینزی‌ها در مورد عوامل تعیین‌کننده پس‌انداز
جالب، و تا حدی متناقض، است که بدانیم تمایلات کنونی و فعالیت‌های تحقیقاتی گسترده‌ای که تاکنون در مورد رفتار پس‌انداز انجام شده است مرهون نقش کلیدی است که اقتصاد کینزی برای تابع مصرف به عنوان یکی از عوامل تعیین‌کننده تقاضای کل تعریف کرده است. عامل تاثیرگذار دیگر در این مطالعات نیز به بحث پس‌انداز بیش از اندازه مربوط می‌شود که بر اساس آن افزایش پس‌انداز به میزانی بالاتر از ظرفیت اقتصاد منبع اصلی نوسانات ادواری و رکود بلندمدت تلقی می‌شود. دلیل عمده چنین مباحثی این بود که تلاش‌های اولیه برای مدل‌سازی پس‌اندازهای فردی و کل تا حد زیادی تحت تاثیر دیدگاه کینز در کتاب «نظریه عمومی» و بیش از همه تحت تاثیر «قانون بنیادی روانشناسی (به جای اقتصادی)» قرار داشتند. بر اساس این قانون روانشناسی، افزایش درآمد منجر به یک تغییر مثبت اما کوچک‌تر در مصرف خواهد شد. این نظریه در یک چارچوب کاملاً ایستا بیان شده بود که طبق آن پس‌انداز به عنوان یکی از کالاهایی در نظر گرفته شده بود که مصرف‌کنندگان می‌توانند درآمد خود را برای داشتن آن خرج کنند. بنابراین درآمد به عنوان مهم‌ترین عامل سیستماتیک تاثیرگذار هم بر روی پس‌انداز فردی و هم پس‌انداز کل در نظر گرفته شده بود. واضح است که در این مرحله اولیه، رویکرد غالب در بهترین حالت می‌تواند یک رویکرد صرفاً تجربی قلمداد شود؛ هیچ توضیحی وجود نداشت که چرا مصرف‌کننده باید تصمیم بگیرد درآمد خود را صرف پس‌انداز کند. احتمالاً منبع اصلی پس‌انداز تمایل ثروتمندان برای مالکیت منقول بوده است. 

ج- سه مطالعه تجربی برجسته
در نیمه دوم دهه1940 سه مطالعه مهم تجربی به مبارزه با این دیدگاه بسیار ساده که چون سمی مهلک به جان اقتصاد افتاده بود برخاستند. اولی، مقاله کوزنتس1 و چند نویسنده دیگر بود که شواهد واضحی ارائه می‌کردند از اینکه از اواسط قرن نوزدهم، به‌رغم افزایش شدید درآمد سرانه، نسبت پس‌انداز تغییر چندانی نکرده است. 
مطالعه دوم، کار مشترکی بود از برادی و فریدمن2 که تاثیر عمده‌ای بر مطالعات بعدی گذاشت و بر اساس آن نتایج کوزنتس با استفاده از شواهد به دست آمده از مطالعه بودجه تلفیق شد و نتیجه آن تبیین یک رابطه قوی بین نرخ پس‌انداز و درآمد خانواده بود. 
چندی بعد، تلفیقی از این یافته‌ها و تابع مصرف خطی توسط دوزنبری3 و مودیلیانی4 ارائه شد. «فرضیه درآمد نسبی» دوزنبری از نظر استفاده از طبقه درآمدی بالا تقلیدی بود از کار برادی و فریدمن. به همین ترتیب تابع مصرف «دوزنبری- مودیلیانی» تلاش کرد نوسانات ادواری نسبت پس‌انداز را با روند باثبات بلندمدت آن تطبیق دهد. 
به این منظور این دو فرض کردند که مصرف جاری نه‌تنها با استفاده از درآمد جاری بلکه توسط بالاترین سطح آن در دوره گذشته تعیین می‌شود، که نتیجه آن ایجاد یک موج بالارونده در تابع مصرف کوتاه‌مدت خواهد بود. 
مطالعه تاثیر‌گذار سوم، تحلیل تصویری مارگارت رید5 (که هیچ‌گاه منتشر نشد) بود که به یک نکته کاملاً متفاوت در مورد رابطه نسبت پس‌انداز و درآمد نسبی اشاره کرده بود، بدین مفهوم که مصرف به جای درآمد جاری توسط درآمد نرمال یا دائمی کنترل می‌شود. این موضوع الهام‌بخش دو نظریه مهم «چرخه زندگی» و نیز فرضیه معاصر «درآمد دائمی» میلتون فریدمن در سال 1957بود.

د- فرضیه چرخه زندگی
بین سال‌های 1952 و 1954ریچارد برومبرگ6 و من دو مقاله نوشتیم، اولی «تحلیل مطلوبیت و تابع مصرف: تفسیر یک مدل داده‌های مقطعی»7 بود و دومی «تحلیل مطلوبیت و تابع مصرف کل: تلاشی برای ادغام»8 بود که زمینه را برای فرضیه چرخه‌ زندگی پس‌انداز9(LCH) فراهم کرد. هدف ما این بود که نشان دهیم تمام قاعده‌های تجربی می‌توانند توضیحی باشند بر رفتار یک مصرف‌کننده عقلانی که هدفش حداکثر کردن مطلوبیت است و به طور بهینه منابع درآمدی خود را در طول زندگی خویش به مصرف اختصاص می‌دهند؛ این اختصاص بر‌اساس اصل بنیادی آیروینگ فیشر10 صورت می‌پذیرد. 

حداکثر‌سازی مطلوبیت و نقش منابع زندگی (درآمد دائمی)
فرضیه حداکثر‌سازی مطلوبیت (و بازارهای کامل) به تنهایی کاربرد بسیار زیادی در علم اقتصاد دارد -‌ منابعی که یک مصرف‌کننده نوعی به مصرف در هر سنی اختصاص می‌دهد، خود، به منابع فرد در طول زندگی‌اش بستگی دارد و به هیچ عنوان به درآمد جاری وی بستگی ندارد. این گزاره را در نظر بگیرید: «انتخاب یک مصرف‌کننده نوعی در طول زمان این خواهد بود که با یک نرخ با‌ثبات، که نزدیک به نرخ متوسط مصرف پیش‌بینی‌شده در طول زندگی‌اش است، مصرف خواهد کرد.» اگر فرضیه حداکثر‌سازی مطلوبیت را با این گزاره تلفیق کنیم، می‌توانیم رفتار پس‌انداز مصرف‌کننده را درک کنیم، بدین معنا که میزان پس‌انداز در کوتاه‌مدت، مانند یک سال، به اندازه تفاوت درآمد جاری و درآمد متوسط طول دوره زندگی نوسان خواهد داشت.

فرضیه چرخه زندگی- نسخه خلاصه‌شده
اگر بتوانیم تعداد سال‌های زندگی خانوارها را به طور دقیق مشخص کنیم، فرضیه چرخه زندگی می‌تواند به جای اینکه بر روی نوسانات ناپایدار درآمد از متوسط طول عمر زندگی تمرکز کند، نوسانات پس‌انداز را لحاظ می‌کند. این مدل ساده و خلاصه‌شده را می‌توان با نمودار معروف چرخه زندگی نشان داد. به دلیل اینکه محدوده کسب درآمد در پی محدوده بازنشستگی می‌آید، هموار کردن روند مصرف منجر به شکل‌گیری یک مسیر سنی از رفتار نگهداری ثروت می‌شود که اصطلاحاً زنگوله‌ای‌شکل است، شکلی که پیشتر نیز توسط هارود11 و تحت عنوان پس‌انداز زنگوله‌ای‌شکل مطرح شده بود. 

پی‌نوشت‌ها:
1- Kuznets (1946)
2- Brady and Friedman (1947)
3- Duesenberry (1949)
4- Modigliani (1949)
5- Margaret Reid
6- Richard Brumberg
7- Modigliani and Brumberg (1954)
8- Modigliani and Brumberg (1979)
9- Life Cycle Hypothesis of Saving
10- Irving Fisher (1930)
11- Harrod (1984)

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *