اهمیت استراتژی داشتن
ngo strategyاستراتژی سازمانی، یک تصویر بزرگ از نهاد و آینده آن و راه رسیدن به آن چشم انداز است. یعنی آنچه هستیم و آنچه می خواهیم به آن برسیم و اینکه چگونه می خواهیم به آن برسیم. بدون داشتن این نقشه، سازمان بی هدف حرکت خواهد کرد و تنها به عوامل محیطی پاسخ خواهد داد و احتمال شکست سازمان یا نهاد بسیار بالا خواهد رفت. سازمان های غیردولتی که استراتژی ندارند، توانایی انجام کارها و رشد و خلاقیت شان را از دست می دهند و تمایل می یابند که تنها از معیارهای حاکمیتی پیروی کنند و هیچ تلاشی در جهت تغییر نمی کنند یا به عبارت بهتر نمی توانند بکنند.

هر سازمان یا نهادی معمولاً راهها یا نمونه های مختلفی برای فعالیت های خود در پیش رو دارد و می خواهد مناسب ترین آنها را برای هدایت عملیات انتخاب نماید. این الگوها و شیوه ها را گزینه های استراتژیک یا شاخصهای راهبردی سازمانی می گویند که مدیران و برنامه ریزان سازمان / نهاد باید به تجزیه و تحلیل و ارزیابی آنها پرداخته و در نهایت یکی را به منزله استراتژی نهاد برگزینند.

تعریف استراتژی
استراتژی را حداقل می توان از دو دیدگاه تعریف کرد: از نقطه نظر اینکه نهاد یا انجمن قصد انجام چه کاری را دارد و همچنین از نقطه نظر اینکه نهاد سرانجام چه کاری را انجام می دهد؛ اعم از اینکه اقدامات اصولاً مورد نظر است یا خیر. از نقطه نظر اول، استراتژی برنامه ای جامع برای تعریف اهداف یک نهاد و دستیابی به آنهاست و از نقطه نظر دیدگاه دوم، استراتژی الگوی پاسخ های نهاد به محیط خود در طول زمان است.
به نظر می رسد که عبارت زیر برای تعریف استراتژی تا حدود زیادی راهگشا باشد:
“استراتژی شامل اهداف و سیاست های بلند مدت و پایه ای است و مجموعه ی از فعالیت های وسیع و مرتبط، برایی رسیدن به آن اهداف است. اهداف پایه ای و فعالیت های وسیع، بر اساس نقاط قوت و ضعف سازمان یا نهاد در رابطه با فرصت ها و تهدیدهای بیرونی، تنظیم می شود.”
بعد از مشخص شدن هدف، باید با توجه به محیط درون نهاد، نقاط ضعف و قوت را پیدا کرد و همچنین با در نظر گرفتن فرصت ها و تهدیدهایی که در محیط بیرون وجود دارد، یک برنامه ریزی استراتژیک انجام داد.
یک تن از استرتژیست های بزرگ جهان بنام گوشال، مطرح می کند که “استراتژی نهاد عبارت است از الگوی تصمیمات نهاد که بیانگر و مشخص کننده هدفها و مقاصد نهاد و منشأ سیاست های اصلی و برنامه های آن نهاد برای نیل به این اهداف است و این الگو همچنین دامنه و نوع فعالیت های نهاد و نیز شیوه سازماندهی منابع اقتصادی و انسانی آن را در راستای دستیابی به مقاصد آن و تأمین خواسته های مشترکین، کارکنان، مستفدین و گروه های ذینفع تعریف می نماید.
نکته مهم این است که نهاد ها برای پاسخگویی به محیط، استراتژی های متفاوتی طراحی و اجرا می کنند. در خصوص انواع استراتژی نیز دسته بندی های مختلفی وجود دارد، اما به طور کلی می توان استراتژی ها را در دو سطح دسته بندی کرد:
در سطح اول، استراتژی های کلان قرار دارند که آنها را در دسته های ذیل میتوان دسته بندی کرد:
استراتژی تهاجمی یا آینده نگر(Prospector/ Prospective)
استراتژی تدافعی یا دفاعی (Defender/Defensive)
استراتژی تحلیلگر یا تحلیلی (Analyzer/Analytical)
استراتژی انفعالی یا واکنشی (Reactor/Reactant)
استراتژی رهبری در هزینه (Overall Cost Leadership)
استراتژی تمایز (Differentiation)
استراتژی تمرکز (Focus)
استراتژی های ثبات (Stability Strategies)
توسعه (Expansion Strategies)

در سطح دوم، استراتژی های فرعی قرار دارند که در راستای استراتژی های کلان می توان از آنها استفاده کرد که آنها را به پنج گروه میتوان تقسیم کرد:
استراتژی های ادغام (Integration)
استراتژی های متمرکز (Intensive)
استراتژی های تنوع (Diversification)
استراتژی های دفاعی (Defensive)
استراتژی ترکیب (Leveraged bugout) و خرید استقراضی (Denison & Mishra)

برنامه ریزی استراتژیک
با مشخص شدن این تعریف باید در برنامه ریزی استراتژیک سه رکن اساسی را در نظر گرفت:
1. چشم انداز(vision): یعنی نهاد از قبل برنامه ریزی کند که بداند به کجا می خواهد برود.
2. منابع (resources): باید آنچه را که در دست داریم به خوبی بشناسیم وبا توجه به آن، واقع بینانه برنامه ریزی کنیم.
3. محیط (environment): محیط بیرون شامل عوامل بیرونی از جمله ساختار اقتصادی جامعه، تکنولوژی، قوانین و مقررات دولتی، ویژگی های جمعیت شناختی (دموگرافیک)، ارزش های اجتماعی و شیوه زندگی است.
استراتژی یک رویکرد و برنامه سرتاسری است. بنابراین برنامه ریزی استراتژیک یک برنامه سرتاسری است که مدیریت خوب فرآیندها را تسهیل می کند. برنامه ریزی استراتژیک شما را از فعالیت های روزانه نهاد یا پروژه تان بیرون می کشد و به شما یک تصویر بزرگ و کلی از آنچه دارید انجام می دهید و آنجا که می خواهید بروید، نشان می دهد.یکی از مشکلات عمده NGO ها همین عدم وجود نگاه از بالااست. آن ها همیشه درگیر کارهای روزمره خود هستند و هیچ گاه فرصت نمی کنند که درباره آینده بیندیشند یا حتی زمان حالشان را بررسی کنند. البته در این مورد، در ادامه یادداشت بیشتر توضیح داده می شود.
برنامه ریزی استراتژیک برای شما روشن می کند که به چه چیزی می خواهید برسید و چگونه به آن دست پیدا خواهید کرد. برنامه ریزی استراتژیک به شما کمک می کند که به سوالات زیر پاسخ دهید:
– چه کسی هستید؟
– چه توانایی هایی دارید و چه کارهایی می توانید انجام دهید؟
– به چه مشکلاتی می خواهید بپردازید؟
– چه تفاوتی را می خواهید ایجاد کنید؟
– به چه مسائل بحرانی باید پاسخ دهید؟
– منابعتان را به کجا باید اختصاص بدهید؟ اولویت هایتان باید چه چیزهایی باشند؟
بعد از پاسخ دادن به این سوالات ابتدایی، می توان به مرحله بعد رفت. یعنی جایی که باید به سوالات مهم تری پرداخت:
– هدف اولیه چه چیزی باید باشد؟
– چگونه باید خودمان را سازماندهی کنیم تا به این اهداف برسیم؟
– چه کسی، چه کاری را چه زمانی خواهد کرد؟
– چه وقت باید برنامه ریزی استراتژیک را انجام داد؟

چه کسانی باید برنامه ریزی استراتژیک را انجام دهند؟
مسلما برای سازمان هایی نظیر سازمان یا نهادهای غیردولتی که رویکرد اجتماعی دارند، کسی از بیرون نهاد نمی تواند برایشان استراتژی بنویسد. البته برای هیچ سازمانی نمی توان از بیرون این کار را انجام داد، خواه شرکت تجاری و خواه NGO. تنها می توان مشاوره هایی برای ارتقای کیفیت کاری به مدیران آن نهاد داد. از طرفی این دیدگاه نیز رایج است که کسانی که درون نهاد در حال انجام کارهای اجرایی یا روزمره هستند، نمی توانند محیط بیرونی را در نظر بگیرند و از بالا به نهاد نگاه کنند. پس با این وصف چه کسی می تواند برنامه ریزی کند؟
برای کسانی که درگیر کارهای درون نهاد هستند، بسیار راحت است که محیط بیرونی را در نظر نگیرند و تصویر بزرگ را فراموش کنند و تنها مسائل را از دیدگاه خود ببینند؛ ولی در عین حال تنها کسانی هم که می توانند برای نهاد برنامه ریزی کنند، همان نیروهای داخلی آن هستند. کسی در بیرون وجود ندارد که در این مورد این کار را انجام دهد.
پس باید مدیران ارشد نهاد بتوانند خود را کمی از بند کارهای روزمره برهانند و به فکر ارزیابی حال و راه آینده باشند. شاید این مطلب بسیار بدیهی باشد؛ ولی عملاً شاهد هستیم که یکی از شایع ترین مشکلات NGOها در کشور همین است و بهانه نهادها هم کمبود وقت برای این قبیل کارها است.

قدم اولیه استراتژی در سازمان های غیردولتی: تبیین اهداف
گفته می شود که یکی از اساسی ترین کارهایی که می توان برای سازماندهی یک NGO انجام داد، شفاف سازی ماموریت های (mission) آن است. نباید فراموش کرد که ماموریت باید وضعیت زمان حال شما و کارهایی را که می کنید، توصیف کند و عبارت ماموریت، داستان سازمان را در قالب یک شعار سی ثانیه ای بیان می کند. اما نباید در تبیین این ماموریت ها اشتباه کرد.
معمولاً دو مشکل اساسی در تبیین اهداف و ماموریت ها برای نهاد های غیردولتی وجود دارد. یکی عدم درک مفهوم هدف نهاد است و دیگری عدم هم راستایی اهداف و چشم اندازها.

جمع بندی
داشتن نقشه راه، یعنی دانستن وضعیت حال و هدف گذاری برای آینده و دانستن راه رسیدن به آن آینده مشخصا از ملزومات اولیه هر سازمانی است. تبیین این نقشه راه از طریق برنامه ریزی استراتژیک سازمان یا نهاد میسر است. البته باید این برنامه ریزی به طور موازی با فعالیت نهاد و به دست نیروهای خود آن انجام گیرد. اما آنچه که به واقع در NGOها شاهد هستیم، نبود یک استراتژی مشخص است. شاید مشکل در عدم فهم مفهوم دقیق استراتژی سازمانی باشد. البته برنامه ریزی استراتژیک یک چیز غیرقابل تغییر و ثابت نیست. به شما شاخصهای می دهد که با آن کار کنید. برای همین مهم است که اولاً فرآیند برنامه ریزی استراتژیک تان را بر اساس درک تان از محیط بیرونی بگذارید و ثانیاً از کاری که قبلاً انجام داده اید یا انجام می دهید برای افزایش درک تان از محیط بیرونی، توانایی هایتان و نقاط ضعف و قوتتان، استفاده کنید. چرا که درک شما از محیط بیرونی به طور پیوسته تغییر می کند، چون محیط بیرونی نیز همواره در حال تغییر میباشد.

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *