پیش‌بینی‌های مالتوس درباره گرسنگی محقق شد؟

thomas-robert-malthusپس از گذشت 176 سال از مرگ رابرت مالتوس که در لباس کشیشی به مسائل اقتصاد و رشد جمعیت علاقه‌مند شد و نظریه بدبینانه‌اش را مطرح کرد، هر گاه درباره رشد جمعیت و رشد مواد غذایی و عدم‌تعادل این دو پدیده بحث می‌شود، مالتوس به یاد می‌آید.

این اندیشمند که با دیوید هیوم، آدام اسمیت و ریکاردو هم‌دوره و دوست بود، به خاطر نظریه جمعیت خود تا ابد مشهور می‌ماند.روستو، نویسنده کتاب نظریه‌پردازان رشد اقتصادی، پس از شرح دیدگاه و زمانه هیوم و اسمیت، نگاهی به مهم‌ترین دوره زندگی او پرداخته است که می‌خوانید:

پیوندهای دوستانه نزدیک بین هیوم و اسمیت، مالتوس و ریکاردو از نمونه‌های آخرین به جای مانده درباره اقتصاددانان حرفه‌ای است. هیوم و اسمیت برای اولین بار در سال 1739 با یکدیگر ملاقات کردند، ولیکن دوستی آنها برمی‌گردد به سال‌های اولیه دهه 1750 و تا سال 1776 یعنی سال مرگ هیوم ادامه داشت. این دو با یکدیگر نامه مبادله می‌کردند، وظیفه‌ای که اسمیت به خوبی به آن پایبند بود. کارهای منتشر شده این دو اقتصاددان نشان می‌دهند که آنها همیشه با نظرات و عقاید یکدیگر موافق نبودند، به استثنای نامه کاملا دوستانه و موافق هیوم در تاریخ اول آوریل سال 1776 که وی در این نامه رضایت و خشنودی خود را از چاپ و انتشار کتاب ثروت ملل ابراز می‌کند، هر چند که وی عدم‌موافقت خود را با نظرات اسمیت در مورد نظریه اجاره (انتقادهای هیوم در این باب محدود است) وی اعلام می‌دارد، به هر حال هیچ مجموعه مشخصی در مورد مکاتبات این دو درباره مسائل اقتصادی وجود ندارد. در مورد دوستی بسیار نزدیک مالتوس و ریکاردو مسائل تا اندازه‌ای متفاوت است. در حدود نود و دو نامه از ریکاردو به مالتوس و هفتاد و پنج نامه از مالتوس به ریکاردو در دست است. تاریخ نگارش این نامه‌ها برمی‌گردد به سال‌های 1823-1811، به عبارت دیگر اولین نامه بعد از ملاقات این دو (در تاریخ ژوئن 1811) مبادله شد و تا زمان مرگ ریکاردو ادامه داشت.

مکاتبات بین این دو حدودا 30 درصد کل مکاتبات ریکاردو در مورد مسائل اقتصادی و سیاسی را که در دست است، شامل می‌شود. در واقع کتاب اصول اقتصاد سیاسی که در سال 1820 منتشر شد تا حد زیادی، پاسخی است به کتاب اصول اقتصاد سیاسی و مالیات ریکاردو که در سال 1817 منتشر شده بود. به هر حال در طی کتاب ریکاردو نیز می‌توان غالبا یادداشت‌ها و حواشی در انتقاد به مالتوس را مشاهده کرد.

هرچند هیوم و اسمیت معاصر یکدیگر بودند و قبل از ریکاردو و مالتوس زندگی می‌کردند، ولیکن کمک‌های زیادی به تکامل افکار اقتصادی نمودند، این دو توانستند بدنه مستحکم و کاملا به هم پیوسته‌ای از نظریات و مسائل اقتصادی را ارائه کنند، به طوری که می‌توان از آنها به عنوان چهره‌های کلیدی اولین نسل اقتصاددانان مدرن یاد کرد. ممکن است گفته شود که هیوم نظراتش بدیع و متعلق به خودش بود، ولیکن ادعای اسمیت در همین زمینه (اینکه نظراتش بدیع و منحصرا متعلق به خودش است) چندان نادرست نمی‌باشد، به‌ویژه با توجه به کتاب ثروت ملل وی که نه تنها نفوذ غیرقابل انکار و گسترده‌ای در میان معاصران او داشت، بلکه به دلیل نظم و جامعیت آن. یقینا، مالتوس و ریکاردو عمده‌ترین چهره‌های نسل دوم اقتصاددانان مدرن هستند. از آنها به عنوان بخشی از سنت نیازی نیست که مجددا فروض فلسفی و روانشناختی را که هیوم و اسمیت موضوعات و قضایای اقتصادی خود را بر پایه آنها بنا کرده بودند، آزمون کرد. در کتاب اصول اقتصاد سیاسی و مالیات ریکاردو با ابراز احترام و ستایش نسبت به اسمیت و دیگر پیشگامان، ابراز می‌دارد که آنها به درستی «اصول اجاره» و به‌طور کلی‌تر قوانین تعیین‌کننده توزیع را تعریف نکردند، در نهایت وی تلاش می‌کند که نظریه کامل‌تر و دقیق‌تری که پیش‌فرض‌های اصلی آن درباره موقعیت انسان در جامعه که وی به آن اعتبار ویژه‌ای می‌دهد، ارائه کند.

به هر حال، مالتوس با تمام ویژگی‌های خاص او مورد جالبی برای مطالعه است. کار او در مورد جمعیت و نمونه‌هایی که وی در زمینه مساله فقر که عمیقا او را به ارزیابی نیازهای حیاتی و اولیه بشر واداشته بود، ارائه می‌دهد، جالب توجه است. بالاخره تجزیه و تحلیل‌های عملی و تجربی‌تری که وی از دینامیسم رشد جمعیت ارائه می‌دهد، وی را وامی‌دارد که به مطالعه و تفحص منظم درباره متغیرهای غیراقتصادی بپردازد. به هر حال در نتیجه وجود جنگ، فشارهای شدید جمعیت در افزایش عرضه مواد غذایی بعد از سال 1812 تا حدی تخفیف یافت و به دنبال آن مالتوس بر طیف وسیعی از مسائل تمرکز پیدا کرد. کتاب اقتصاد سیاسی (سال 1820) او با بحثی درباره ماهیت و محدودیت‌های شیوه‌های علمی در بالا بردن ظرفیت تولید طبیعت آغاز می‌شود. مالتوس نیز همانند ریکاردو بعد از ادای احترام نسبت به اسمیت، نشان می‌دهد که برخی از قضایای اسمیت نیاز به اصلاح و پالایش دارد و زمانی که وی به بررسی کتاب دوم: درباره پیشرفت ثروت اسمیت می‌پردازد، در دو صفحه به طور خلاصه اهمیت عوامل نهادی، اخلاقی و مذهبی را مورد تایید قرار می‌دهد و سپس در ادامه بر روی متغیرهایی کار می‌کند که «مستقیما در حیطه اقتصاد سیاسی» قرار دارند. در واقع، وی اولین استاد اقتصاد سیاسی در دانشکده کمپانی هند شرقی در هیلی بوری بود. با نگرشی در کارهای مالتوس و ریکاردو برداشتی ظریف‌تر و دقیق‌تر از چارچوب فکری هیوم و اسمیت را در قالبی روشنفکرانه‌تر که با دقت افکار اقتصاددانان عمده معاصرشان را بررسی می‌کند، مشاهده می‌کنیم.

می‌دانیم حتی با جزئیات کامل، مالتوس و ریکاردو به طور قابل‌ملاحظه‌ای در برخی مقولات نظری و تجربی با یکدیگر اختلاف‌نظر دارند.

مالتوس هم‌دوره دیوید ریکاردو بود و با او درباره مسائل اقتصادی مشورت می‌کرد و دیدگاه‌هایش را از طریق نوشتن نامه مطرح می‌کرد. اقتصاد سیاسی از نظر مالتوس پدیده پیچیده‌ای است که نباید آن را سهل و ساده فرض کرد.

نکته فوق‌العاده و تعجب‌آور آن است که مالتوس با آرامش کامل بخشی از نسخه دست‌نویس کتاب خود را برای ریکاردو در محل سکونتش واقع در گیت کومب پارک خواند، این در حالی بود که در این نسخه وی مستقیما به انتقادهای ریکاردو در مورد نظراتش پاسخ می‌گفت: «بدون آنکه در نظر داشته باشد جنجال علمی در مورد این کار برپا کند.» آنها به شدت در عقاید خود پافشاری می‌کردند، ولیکن به نظر می‌رسد که این دو آن قدر به یکدیگر در دنبال کردن حقیقت اعتماد داشتند و آن قدر افکار و باورهایشان با مسائل عمده پیشرفت بشریت که قصد حل و رفع آنها را داشتند، قرین بود که احترام متقابل آنها به یکدیگر در طی زمان نه تنها تنزل پیدا نکرد، بلکه احتمالا عمیق‌تر نیز شد.

دستاوردهای این دو در این زمینه بی‌همتا و منحصربه‌فرد نبود، هر چند که رواج کمتری در جهان عقاید داشت. به هر حال، این نکته را هم اضافه کنیم که به‌رغم تعلق خاطر و احترام متقابل و نیز نامه‌نگاری‌های پرشمار و زیاد بین آنها، مکاتباتشان تقریبا ارتباط دو انسان کر و لال را تداعی می‌کند که هر یک به کار خود مشغول هستند. این حقیقتی غیرقابل‌انکار است، زیرا اصلی‌ترین مسائلی که در ارتباط بین مالتوس و ریکاردو وجود داشت، تقریبا به طور یقین، همان مسائلی است که نهایتا در باورها و افکار هر یک از آنها ریشه دارد، این نکته‌ای است که کینز نیز به آن پی برده بود.

در نهایت هر دوی آنها با سیاست‌های عمومی ارتباط داشتند. در اینجا توصیفی به یاد ماندنی از شومپیتر در مورد چگونگی برخورد ریکاردو با مسائل اقتصادی ذکر می‌شود:

علاقه ریکاردو در مطالب مستقیم و عملی کاملا مشخص نهفته بود. برای اینکه به این هدف تحقق بخشد، نظام جامع و کلی را به بخش‌هایی تقسیم می‌کرد و سپس تا حد امکان نتایج را در یک مجموعه گردهم می‌آورد و در نهایت آنها را به همان صورتی که گردآوری کرده بود، حفظ می‌کرد و به صورت یک «داده» در نظر می‌گرفت. سپس وی فروض ساده‌کننده متعددی را یکی پس از دیگری در نظر می‌گرفت، به طوری که بتواند در نهایت هر چیزی را با این فروض جوابگو باشد، وی تنها با تعداد کمی از متغیرهای جمعی که این فروض را می‌ساختند، مواجه می‌شد. سپس روابط یک‌طرفه ساده‌ای ایجاد می‌کرد؛ به طوری که در پایان به نتایج مورد قبول و مطلوب تقریبا تکراری می‌رسید و آنها را به موارد دیگر تعمیم می‌داد. برای مثال، یکی از نظریات ریکاردویی بسیار مشهور آن است که سود به قیمت گندم «بستگی دارد». در این حالت تحت فروض ضمنی و در تحت شرایط خاصی که در نظر می‌گیرد، به طوری که قضایای در نظر گرفته شده قابل‌فهم باشند، این ادعا نه تنها حالت واقعی پیدا می‌کند، بلکه غیرقابل‌انکار و جامع نیز می‌باشد. در این شرایط سود نمی‌تواند احتمالا به عامل دیگری بستگی داشته باشد، زیرا هر عامل دیگر «داده» در نظر گرفته شده است؛ بنابراین هدف و مسیر کاملا روشن است. این ایده و سنت استفاده از نتایج به منظور حل مشکلات عملی را ما سنت شریرانه ریکاردویی می‌نامیم.بهترین توصیف از نحوه برخورد غیردقیق در عین حال پیچیده‌تر مالتوس با مسائل اقتصاد سیاسی از جانب شخص او است که براساس آن وی یا کسانی که با فشار و زور سعی می‌کنند مسائل را با دیدی ساده‌اندیشانه بررسی کنند و در عین حال به همه موارد تعمیم دهند (مشخصا منظور وی ریکاردو است) و با کسانی که مایل هستند قضایای موردنظر خود را با استفاده از تجربیات گذشته و به قیمت پذیرش و قبول «محدودیت‌ها و استثنائات» در محک آزمایش قرار دهند (مشخصا منظور وی شخص خود اوست) مخالف است.

به عقیده من، علت اصلی خطاها و اختلافات موجود که در حال حاضر در میان دانشمندان در مورد اقتصاد سیاسی وجود دارد، تلاش آنها در ساده‌نگری و در عین حال جامعیت دادن به نتایج‌شان است. در حالی که مخالفان آنها که تا حدی تجربی هستند سعی می‌کنند با استفاده از تجربیات نه چندان موفق و کاملا در ارتباط به نتایج موردنظرشان دست یابند، این نوع نویسندگان در جهت مخالف گروه اول قرار دارند، به طوری که به اندازه کافی سعی نمی‌کنند که برای آزمون نظریات خود از تجربیات موثق و جامع بهره جویند، به طوری که بتوان حقیقت و رضایت‌خاطر کافی از موضوع مورد تحقیق به دست آورد.

در مبحث اقتصاد سیاسی تمایل به ساده کردن مسائل موجب می‌شود که در بررسی برخی از موارد نوعی عدم‌تمایل در تایید عمل آنها ایجاد گردد، به طوری که علل بیشتری از آنچه که در ایجاد اثرات خاص به وجود می‌آید…مجددا همین تمایل به ساده کردن و بسط دادن نتایج به موارد مشابه خود موجب به‌وجود آمدن عدم‌تمایل می‌شود که امکان اصلاحات، محدودیت‌ها و استثنائات در مورد هر قانون یا قضیه نسبت به پذیرش عملکرد بیشتری از یک را مشکل می‌سازد…اولین مشغله هر فیلسوف آن است که دنبال چیزهایی باشند که واقعا وجود دارند… به‌ویژه در جایی که علل پیش‌بینی نشده احتمالا در فعالیت هستند و کارآیی و قوت علل شناخته‌شده در معرض تغییرات شگرف قرار دارند، در این حالت توجه دقیق و جامع به حقایق ضروری است. 

اختلاف فکری با ریکاردو

مالتوس هم‌دوره دیوید ریکاردو بود و با او درباره مسائل اقتصادی مشورت می‌کرد و دیدگاه‌هایش را از طریق نوشتن نامه مطرح می‌کرد. اقتصاد سیاسی از نظر مالتوس پدیده پیچیده‌ای است که نباید آن را سهل و ساده فرض کرد.

نکته فوق‌العاده و تعجب‌آور آن است که مالتوس با آرامش کامل بخشی از نسخه دست‌نویس کتاب خود را برای ریکاردو در محل سکونتش واقع در گیت کومب پارک خواند، این در حالی بود که در این نسخه وی مستقیما به انتقادهای ریکاردو در مورد نظراتش پاسخ می‌گفت: «بدون آنکه در نظر داشته باشد جنجال علمی در مورد این کار برپا کند.» آنها به شدت در عقاید خود پافشاری می‌کردند، ولیکن به نظر می‌رسد که این دو آن قدر به یکدیگر در دنبال کردن حقیقت اعتماد داشتند و آن قدر افکار و باورهایشان با مسائل عمده پیشرفت بشریت که قصد حل و رفع آنها را داشتند، قرین بود که احترام متقابل آنها به یکدیگر در طی زمان نه تنها تنزل پیدا نکرد، بلکه احتمالا عمیق‌تر نیز شد.

دستاوردهای این دو در این زمینه بی‌همتا و منحصربه‌فرد نبود، هر چند که رواج کمتری در جهان عقاید داشت. به هر حال، این نکته را هم اضافه کنیم که به‌رغم تعلق خاطر و احترام متقابل و نیز نامه‌نگاری‌های پرشمار و زیاد بین آنها، مکاتباتشان تقریبا ارتباط دو انسان کر و لال را تداعی می‌کند که هر یک به کار خود مشغول هستند. این حقیقتی غیرقابل‌انکار است، زیرا اصلی‌ترین مسائلی که در ارتباط بین مالتوس و ریکاردو وجود داشت، تقریبا به طور یقین، همان مسائلی است که نهایتا در باورها و افکار هر یک از آنها ریشه دارد، این نکته‌ای است که کینز نیز به آن پی برده بود.

در نهایت هر دوی آنها با سیاست‌های عمومی ارتباط داشتند. در اینجا توصیفی به یاد ماندنی از شومپیتر در مورد چگونگی برخورد ریکاردو با مسائل اقتصادی ذکر می‌شود:

علاقه ریکاردو در مطالب مستقیم و عملی کاملا مشخص نهفته بود. برای اینکه به این هدف تحقق بخشد، نظام جامع و کلی را به بخش‌هایی تقسیم می‌کرد و سپس تا حد امکان نتایج را در یک مجموعه گردهم می‌آورد و در نهایت آنها را به همان صورتی که گردآوری کرده بود، حفظ می‌کرد و به صورت یک «داده» در نظر می‌گرفت. سپس وی فروض ساده‌کننده متعددی را یکی پس از دیگری در نظر می‌گرفت، به طوری که بتواند در نهایت هر چیزی را با این فروض جوابگو باشد، وی تنها با تعداد کمی از متغیرهای جمعی که این فروض را می‌ساختند، مواجه می‌شد. سپس روابط یک‌طرفه ساده‌ای ایجاد می‌کرد؛ به طوری که در پایان به نتایج مورد قبول و مطلوب تقریبا تکراری می‌رسید و آنها را به موارد دیگر تعمیم می‌داد. برای مثال، یکی از نظریات ریکاردویی بسیار مشهور آن است که سود به قیمت گندم «بستگی دارد». در این حالت تحت فروض ضمنی و در تحت شرایط خاصی که در نظر می‌گیرد، به طوری که قضایای در نظر گرفته شده قابل‌فهم باشند، این ادعا نه تنها حالت واقعی پیدا می‌کند، بلکه غیرقابل‌انکار و جامع نیز می‌باشد. در این شرایط سود نمی‌تواند احتمالا به عامل دیگری بستگی داشته باشد، زیرا هر عامل دیگر «داده» در نظر گرفته شده است؛ بنابراین هدف و مسیر کاملا روشن است. این ایده و سنت استفاده از نتایج به منظور حل مشکلات عملی را ما سنت شریرانه ریکاردویی می‌نامیم.بهترین توصیف از نحوه برخورد غیردقیق در عین حال پیچیده‌تر مالتوس با مسائل اقتصاد سیاسی از جانب شخص او است که براساس آن وی یا کسانی که با فشار و زور سعی می‌کنند مسائل را با دیدی ساده‌اندیشانه بررسی کنند و در عین حال به همه موارد تعمیم دهند (مشخصا منظور وی ریکاردو است) و با کسانی که مایل هستند قضایای موردنظر خود را با استفاده از تجربیات گذشته و به قیمت پذیرش و قبول «محدودیت‌ها و استثنائات» در محک آزمایش قرار دهند (مشخصا منظور وی شخص خود اوست) مخالف است.

به عقیده من، علت اصلی خطاها و اختلافات موجود که در حال حاضر در میان دانشمندان در مورد اقتصاد سیاسی وجود دارد، تلاش آنها در ساده‌نگری و در عین حال جامعیت دادن به نتایج‌شان است. در حالی که مخالفان آنها که تا حدی تجربی هستند سعی می‌کنند با استفاده از تجربیات نه چندان موفق و کاملا در ارتباط به نتایج موردنظرشان دست یابند، این نوع نویسندگان در جهت مخالف گروه اول قرار دارند، به طوری که به اندازه کافی سعی نمی‌کنند که برای آزمون نظریات خود از تجربیات موثق و جامع بهره جویند، به طوری که بتوان حقیقت و رضایت‌خاطر کافی از موضوع مورد تحقیق به دست آورد.

در مبحث اقتصاد سیاسی تمایل به ساده کردن مسائل موجب می‌شود که در بررسی برخی از موارد نوعی عدم‌تمایل در تایید عمل آنها ایجاد گردد، به طوری که علل بیشتری از آنچه که در ایجاد اثرات خاص به وجود می‌آید…مجددا همین تمایل به ساده کردن و بسط دادن نتایج به موارد مشابه خود موجب به‌وجود آمدن عدم‌تمایل می‌شود که امکان اصلاحات، محدودیت‌ها و استثنائات در مورد هر قانون یا قضیه نسبت به پذیرش عملکرد بیشتری از یک را مشکل می‌سازد…اولین مشغله هر فیلسوف آن است که دنبال چیزهایی باشند که واقعا وجود دارند… به‌ویژه در جایی که علل پیش‌بینی نشده احتمالا در فعالیت هستند و کارآیی و قوت علل شناخته‌شده در معرض تغییرات شگرف قرار دارند، در این حالت توجه دقیق و جامع به حقایق ضروری است.

رشد قیمت گندم و نظریه مالتوس

توماس رابرت مالتوس از جمله اقتصاددانان «بدبین» به حساب می‌آید که معتقد بود رشد تولید به ویژه رشد محصولات و مواد غذایی نمی‌تواند پاسخگوی رشد جمعیت باشد، اما این اتفاق نیفتاد.

رشد قیمت گندم که به دلیل رشد تقاضا رخ داده بود، تولید این محصول را اقتصادی کرد و تولیدکنندگان دنبال نوسازی تکنولوژیک رفتند. این دو رویداد البته اثرات عمیقی بر اندیشه‌های مالتوس بر جای گذاشت و او در نوع نگاه خود به اقتصاد تجدیدنظر کرد.

توضیحات ریکاردو در مورد اهداف مورد بررسی آنها هر چند به هم مرتبط است، ولیکن منفک و جدا‌جدا است و بیشتر بر تفاوت بین نیروهای فعال در بلندمدت و عملکرد همین نیروها در کوتاه‌مدت (سرنخی که آلفرد مارشال بخش بزرگی از تجزیه و تحلیل‌های خود را بر مبنای آن پایه گذاشت) تمرکز یافته است.

کارهای مالتوس و ریکاردو و نه صرفا به دلیل اینکه دومین نسل از طراحان‌ نظریات اقتصادی بودند و نه صرفا به دلیل تفاوت‌های موجود در شیوه‌ها و افکارشان، بلکه به خاطر تغییرات زیادی که در اقتصاد بریتانیا صورت گرفته بود، به دلیل مشکلاتی که اقتصاد این کشور با آن مواجه بود و به دلیل چارچوب بین‌المللی که این اقتصاد در آن فعالیت می‌کرد، بدین صورت شکل گرفته بود. مالتوس و ریکاردو در دهه‌ای که به سال 1802 ختم می‌شد، 25 تا 30 ساله بودند، به عبارت دیگر برای مالتوس سال‌های 1796-1791 و برای ریکاردو سال‌های 1802-1797، سال‌های سنین 25 الی 30 سالگی بود. در هر صورت هر دوی آنها در این دوران شاهد پنج تغییر اساسی بودند، تغییراتی که آنقدر حساس نبودند که بتوان به دقت تمایزی جبهه‌های جنگ برای مسافرت به خارج از بریتانیا استفاده کرد تا نظریه جمعیت خود را آزمون کند. کشور بریتانیا با کشور فرانسه انقلابی در حال جنگ بود. انقلاب فرانسه و جنگ مذکور تاثیر زیادی در طرح‌ریزی نظارت مالتوس و ریکاردو داشت.

ثانیا، جمعیت کشورهای انگلستان و ولز که تقریبا در طول دوره زمانی 1740-1710 ثابت بود، در طول دوره زمانی 1780-1740 با نرخ رشدی معادل 58/0 در حال افزایش بود، ‌این نرخ رشد در طول بیست سال بعد یعنی تا سال 1800 شدت گرفت.

ثالثا، در طول سال‌های دهه 1790 قیمت گندم رشد فوق‌العاده‌ای داشت، این افزایش قیمت تقریبا از اواسط قرن هجدهم شروع شده بود و در طول سال‌های دهه مذکور شدت گرفت.

این نوسانات تاثیر عمیقی بر اجاره در کشاورزی، هزینه زندگی در مناطق شهری و دستمزدهای واقعی داشت که به شدت بر کارهای عملی مالتوس و ریکاردو تاثیر گذاشت.

تاثیر استفاده از ماشین‌آلات بر توزیع درآمد و اشتغال به تدریج اثر خود را بر افکار اقتصاددانان ظاهر کرد. از این مهم‌تر آنکه، نقطه اوج اولین چرخه تجاری نوین در سال 1792 ظاهر شد، به طوری که سهم سرمایه‌گذاری در بخش صنعت در کل انباشت سرمایه به نحو چشمگیری افزایش یافت. این نقطه اوج با رکود عمیق در سال‌های بعد همراه گردید که احتمالا اولین چرخه تجاری بود که با بیکاری صنعتی گسترده توام شد. به هر حال به‌رغم تحولات ناگهانی نوسانی و دوره‌ای به دلیل وقوع جنگ، این تناوب زمانی در پیدایش چرخه‌ها تا سال 1815 و حتی در سال‌های بعد آهنگ خود را حفظ کرد. بنابراین دیگر نمی‌توان همواره فرض کرد که اقتصاد در حالت اشتغال کامل است و مسائلی از قبیل مازاد عرضه، کمی مصرف و مازاد تولید نه تنها توسط مالتوس بلکه توسط بسیاری از اقتصاددانان معاصر وی مورد توجه قرار گرفتند.

نهایتا، تورم سال‌های جنگ (در نتیجه تورم استاندارد شمش طلا بعد از سال 1797 لغو شد) و شرایط ضد تورمی در سال‌های بعد از جنگ، بحث و گفت‌و‌گو درباره نظریه پولی، تعادل پولی بین‌المللی و نقش متغیرهای پولی و واقعی در تعیین و تعقیب نوسانات قیمت‌ها را در سرلوحه قرار داد. قضایایی که مورد بررسی قرار گرفت و همین طور موضعی که توسط اقتصاددانان مختلف در این زمینه اتخاذ شد بر جریان نظریات اقتصادی از آن زمان به بعد تا زمان حاضر تاثیر گذاشت. در واقع علل نوسانات قیمت‌ها در سال‌های جنگ و بعد از آن هنوز مورد بحث است.

تغییرات تحقق‌یافته در اقتصاد بریتانیا نقش کاملا موثری بر نظریه‌های رشد و مباحث مطرح در میان دومین نسل اقتصاددانان داشت؛ از آن جمله انتقال توجهات از مسائل اقتصادی قبل از سال 1815 به مسائل اقتصادی سال‌های بعد از سال 1815. مجددا به دلیل این تغییرات در چارچوب کلی اقتصاد بریتانیا بود که ما توجه خود را به دیدگاه‌های دو تن (مالتوس و ریکاردو) از چهره‌های شاخص دومین نسل اقتصاددانان معطوف می‌کنیم.

 

برگرفته

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *