entrepreneurship literatureکارآفرین فردی است که در کنار تقبل خطرات و ریسک یک تجارت یا سرمایه، آن ریسک را تضمین می‌کند. کارآفرین عامل تغییر بوده و بیان‌کننده روند کشف راهکارهای جدید ترکیب منابع است و زمانی کارآفرینی سودآور است که ارزش بازاری ایجادشده توسط این ترکیب جدید منابع بیشتر از ارزش بازاری آنها به صورت تفکیک‌شده یا در یک ترکیب دیگر باشد. کارآفرین عاملی است که منابع مورد نیاز برای تولید یک جفت شلوار جین را که می‌تواند در بازار به قیمت 30 دلار به فروش برسد از این حوزه خارج کند و در عوض این منابع را برای تولید کوله‌پشتی‌های جین که به قیمت 50 دلار در بازار به فروش می‌رسد به کار گرفته و در نتیجه سودی از طریق افزایش ارزش تولید‌شده توسط منابع ایجاد می‌کند. این مقایسه به این دلیل امکان‌پذیر است که در بازارهای رقابتی منابع، هزینه کارآفرینی تولید توسط مبالغ مورد نیاز برای خرید منابع ضروری در مقایسه با سایر گزینه‌های کاربردی آنها محاسبه می‌شود، این قیمت‌ها با ارزشی که این منابع می‌توانند در بهترین گزینه کاربردی دیگرشان ایجاد کنند، برابر خواهد شد. از آنجایی که قیمت خرید منابع این هزینه فرصت را محاسبه می‌کند – ارزش استفاده‌های دیگری که از آن محروم شده‌ایم – لذا کارآفرینان سود‌ده این مقدار را به وسیله افزایشی که در ارزش تولید‌شده توسط منابع تحت کنترل‌شان ایجاد می‌کنند، انعکاس می‌دهند. زمانی که کارآفرینان ارزش تولیدشده توسط منابع تحت کنترل‌شان را کاهش می‌دهند، ضرر می‌کنند؛ به این معنا که آن منابع می‌توانست ارزش بیشتری را در حوزه دیگری تولید کند. زیان بیانگر این مفهوم است که یک کارآفرین کوله‌پشتی‌های جین 50 دلاری را به شلوارهای جین30 دلاری تبدیل کرده باشد. این مبحث خطا در تشخیص، به عنوان بخشی از آموزش کارآفرینی، یا کشف و فرآیند بهره‌برداری کارآمد از بازارها به حساب می‌آید. سیستم سود و زیان سرمایه‌داری به دسته‌بندی سریع‌تر بسیاری از ترکیب‌های جدید کشف‌شده توسط کارآفرینان کمک می‌کند. یک اقتصاد پویای در حال رشد به روند کارایی‌ای متکی است که در آن، ایده‌های جدید به سرعت کشف‌شده، مورد استفاده قرار گرفته و در دسته‌های موفقیت یا شکست قرار می‌گیرند. در کنار اهمیت شناسایی موفقیت مطمئن شوید که شکست‌ها به سرعت فرونشانده می‌شوند و منابع آزاد‌شده با مورد استفاده ضعیف به حوزه‌های دیگر انتقال داده می‌شوند. این جنبه مثبت شکست در کسب‌و‌کار است. کارآفرینان موفق سهم اقتصادی تک‌تک افراد جامعه را افزایش می‌دهند.

بیل گیتس
بیل گیتس به عنوان دانشجوی کارشناسی دانشگاه هاروارد پایه و اساس اولین میکرو کامپیوترها را توسعه داد، این زمانی بود که او به بنیان نهادن مایکروسافت در سال 1975 میلادی کمک شایانی کرد. در طول سال‌های 1980 میلادی شرکت IBM قراردادهایی با گیتس در جهت ارائه سیستم عامل برای کامپیوترهای خود منعقد کرد؛ سیستمی که امروزه به عنوان MS.DOS شناخته می‌شود. گیتس نرم‌افزار را از یک شرکت دیگر تهیه کرد، در واقع او شلوار جین30 دلاری را به یک ستانده چند بیلیون‌دلاری تبدیل کرد. مایکروسافت آفیس و سیستم عامل ویندوز هم‌اکنون در حدود 90 درصد از کامپیوترهای سراسر دنیا اجرا می‌شوند. گیتس توانست توانایی ما را برای تولید محصول (درآمد) گسترش دهد، این کار از طریق ساختن نرم‌افزاری بود که بهره‌وری بشر را افزایش داد و در نتیجه یک استاندارد بالاتر برای سطح عمومی معیشت بشر فراهم آمد.

سام والتون
سام والتون، موسسWal-Marts بود، کارآفرین دیگری که توانست میلیون‌ها زندگی را در روند مثبت آن متاثر کند. نوآوری او در توزیع انبار و کنترل موجودی به Wal-Marts اجازه رشد داد تا در کمتر از 30 سال از یک مغازه در آرکانزاس به یک فروشگاه زنجیره‌ای ملی تبدیل شود. خریداران از قیمت‌های پایین و فضای مناسبی که Wal-Marts والتون برای آنها مهیا کرده بود، بهره می‌بردند. در کنار سایر کارآفرینانی مانند تد ترنر (سی‌ان‌ان)، هنری فورد (اتومبیل فورد)، ری کراک (مک‌دونالد) و فرد اسمیت (FedEx)، والتون به شکل قابل توجهی معیشت انسان‌ها در سراسر دنیا را ارتقا داد.
لغت کارآفرینی از ادبیات لغات فرانسوی قرن 13 و به معنی انجام گرفتن کاری یا اتفاق افتادن آن برگرفته شده است. در قرن 16 این لغت برای اشاره به شخصی که مسوولیت یک مشارکت تجاری را بر عهده گرفته است، استفاده می‌شد. اولین کاربرد آکادمیک این کلمه توسط یک اقتصاددان حدوداً در سال 1730 میلادی و از طرف ریچارد کانتیلون صورت گرفت که تمایل به تحمل ریسک مالی یک سرمایه‌گذاری کسب‌و‌کار را به عنوان ویژگی یک کارآفرین شناسایی کرد. در اوایل سال‌های 1800 میلادی، دو اقتصاددان با نام ژان باتیست‌ سی و جان استوارت میل به محبوبیت بیشتر کاربرد آکادمیک اصطلاح کارآفرینی کمک کردند. سی بر نقش کارآفرینان در ایجاد ارزش از طریق خارج کردن منابع از حوزه‌های کم‌بازده و وارد کردن آنها به حوزه‌های پربازده تاکید کرد. میل در کتاب خود که در سال 1848 چاپ شد و اصول اقتصاد سیاسی نام داشت از اصطلاح کارآفرینی برای معرفی شخصی که به طور همزمان ریسک و مدیریت یک کسب‌و‌کار را بر عهده می‌گیرد، استفاده کرد. در این روش میل در مقایسه با کانتیلون تمایز بیشتری را میان کارآفرین و سایر صاحبان کسب‌و‌کار (از جمله سهامداران یک شرکت) قائل می‌شود، در دید او کارآفرین به عنوان کسی است که ریسک مالی را تقبل می‌کند اما در فعالیت روزانه فعالیت و مدیریتی در شرکت ندارد. دو اقتصاددان برجسته قرن بیستم، شومپیتر و کایرزنر، خالص‌سازی بیشتری در درک آکادمیک کارآفرینی ایجاد می‌کنند. شومپیتر بر نقش کارآفرین به عنوان فردی که تغییرات در اقتصاد را از طریق معرفی کالاهای جدید یا راهکارهای جدید تولید پیاده می‌کند، تاکید دارد. در رویکرد شومپیتر کارآفرین یک نیروی در‌هم‌گسیخته در اقتصاد است. او بر روند سودمند از تخریب خلاق تاکید می‌کند، روندی که در آن معرفی محصولات جدید به منسوخ شدن یا شکست بقیه منجر خواهد شد. معرفی لوح‌های فشرده و منسوخ شدن انواع قدیمی آن تنها یکی از بسیار نمونه تخریب خلاق است. اتومبیل، برق، هواپیما و رایانه‌های شخصی دیگر نمونه‌های این تغییر هستند. در مقابل نظر شومپیتر، کایرزنر بر روی کارآفرینی به عنوان یک فرآیند کشف متمرکز شده است. کارآفرین کایرزنر فردی است که فرصت‌های سودآوری را که قبلاً مورد توجه قرار نگرفته بود، کشف می‌کند. کشف کارآفرین فرآیندی را آغاز می‌کند که در آن فرصت‌های سود تازه معرفی می‌شوند، این فرصت‌ها تا زمانی وجود دارند که رقابت در بازار آنها را از میان ببرد. بر‌خلاف نیروی مخرب شومپیتر کارآفرین کایرزنر یک نیروی متعادل است. یک نمونه از چنین کارآفرینی می‌تواند شخصی باشد در یک شهر دانشگاهی که پی برده افزایش در ثبت نام دانشگاه فرصت سود را در بازسازی خانه‌ها و تبدیل آنها به آپارتمان‌های اجاره‌ای ایجاد کرده است. اقتصاددانان مدرسه اقتصادی استرالیا اقتصاد را بیشتر تصفیه‌شده و توسعه ایده‌های شومپیتر و کایرزنر می‌دانند. به گفته شومپیتر کارآفرین تمایل دارد و قادر است که یک ایده یا اختراع جدید را به یک نوآوری موفق تبدیل کند. کارآفرین آنچه را که شومپیتر آن ‌را تخریب فعال می‌نامد به کار می‌گیرد تا جایی که تمام یا بخشی از استفاده‌های نامطلوب را به وسیله ایجاد تولیدات و راهکارهای کسب‌و‌کار جدید در عرصه بازارها و صنایع جابه‌جا کند. بنابراین تخریب خلاق عمدتاً مسوول پویایی صنعت و رشد اقتصادی بلندمدت است. این نظریه که کارآفرینی منجر به رشد اقتصادی می‌شود به عنوان یک تفسیر در نظریه رشد درون‌زا باقی مانده و به شدت در اقتصاد دانشگاهی مورد بحث است. توضیحات ادعا‌شده توسط کایرزنر نشان می‌دهد نوآوری ممکن است یک بهبود تدریجی‌تر ایجاد کند. به عقیده فرانک نایت و پیتر دراکر کارآفرینی تقبل ریسک است. رفتار کارآفرین انعکاس‌دهنده نوعی از تمایل شخصی به قرار دادن موقعیت و امنیت مالی در یک مسیر و تقبل ریسک به عنوان یک ایده و همچنین هزینه کردن میزان زیادی از زمان، به خوبی یک سرمایه بر پایه یک مشارکت با عدم قطعیت است. 
نایت سه نوع نااطمینانی را طبقه‌بندی کرده است:
– ریسکی که از نظر آماری قابل اندازه‌گیری است (مانند بیرون کشیدن یک توپ قرمز از یک ظرف شیشه‌ای حاوی پنج توپ قرمز و پنج توپ سفید).
– ابهام، آنچه به سختی از نظر آماری اندازه‌گیری می‌شود (مانند احتمال بیرون کشیدن توپ قرمز از ظرف شیشه‌ای حاوی پنج توپ قرمز و تعداد نامشخص توپ سفید).
– عدم تخمین درست یا عدم تخمین نایتین که تخمین یا پیش‌بینی آماری آن غیرممکن است (مانند احتمال بیرون کشیدن توپ قرمز از ظرف شیشه‌ای حاوی تعداد نامشخص توپ قرمز و تعدادی توپ‌های رنگی دیگر). 

منابع:
1- http://www.econlib.org
2- http://en.wikipedia.org

 

برگرفته

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *