تاریخ به این موضوع اشاره میکند که حتی عمیق ترین رکودهای اقتصادی هم میتواند بهوجود آورنده موقعیتهای بزرگی همراه با ثروت و ایدههای جدید برای شرکتها باشد.
آشفتگیهای مالی اخیر در سراسر بازارهای مالی دنیا و انتقال تاثیر بازار مالی به بخش حقیقی اقتصاد توجه شایانی را نسبت به بحران بزرگ «Great Depression» جلب کرده است. در این میان نکات جالب توجه زیادی وجود دارد، از نقاط مشترک این دو بحران مثل نواقص موجود در عملکرد بانکها یا بالا رفتن ناگهانی تعداد خانههایی که به دلیل عدم توانایی وام گیرندگان در بازپرداخت وام مسکن خود، از سوی بانکها به حراج گذاشته میشدند، گرفته تا تفاوتهای دو بحران مانند میزان سرعت و هماهنگی در واکنش بانکهای مرکزی و وزارت خانههای دارایی در سال 2008.
آیا عملکرد کسب و کارها در دهه سی میتواند درسهایی مفید برای مدیران اجرایی که ملزم به تعیین اولویتها در فضای همراه با عدم قطعیت و در حال تحول امروزی هستند، به همراه داشته باشد؟ برای سرمایهگذاریهایی که با هدف توسعه نوآوری شکل میگیرند، جواب ممکن است مثبت باشد. اغلب به مدیران اجرایی توصیه میشود که در زمان رکود همچنان به سرمایهگذاری ادامه دهند. با این حال تردید کردن در این توصیه به رفتار معکوس در مواقعی همانند بحران یا وضعیت کنونی که بیثباتی بازارهای مالی به اوج تاریخی خود میرسد، آسان است. آیا رفتار معمول مدیران اجرایی -احتیاط در عمل و تاخیر انداختن پروژههای سرمایهگذاری تا زمان حصول اطمینان از بازگشت سرمایه مطمئن- مسیر عاقلانه تری است؟
در طول دهه 1930 بسیاری از شرکتها در انجام نوآوری تردید داشتند. برای نمونه درخواستهای حق امتیاز را به عنوان شاخصی برای اندازهگیری میزان منابع اختصاص داده شده به نوآوری، در نظر بگیرید. نرخ رشد درخواستهای امتیاز در آمریکا توسط شرکتهای دارای آزمایشگاههای تحقیق و توسعه در طول دهه 1930 نسبت به دهه ماقبل خود به طور قابل ملاحظه ای پایین تر بوده است. در کل، مدیران اجرایی در رابطه با برنامههای سرمایهگذاری در زمینه پژوهش ترجیح میدادند تا صبر و تامل پیشه کنند و ببینند که چه پیش میآید.
از این گذشته در زمان بحران مالی درخواستهای حق امتیاز با چرخه اقتصادی که بسیار متغیر بوده، به مراتب نسبت به دهه 20 که شرایط اقتصادی رونق زیادی داشت، همگامی بیشتری داشتند. به عنوان مثال، از سال 1929 تا 1938 تولید ناخالص داخلی به مدت پنج سال افزایش و چهار سال کاهش یافته بود. درخواستهای حق امتیاز هم معمولا همین روند را دنبال کرده بودند، بدین معنا که تعداد درخواستهای حق امتیاز در سالهای رشد، تولید ناخالص داخلی افزایش و در سالهای رکود تولید ناخالص داخلی، کاهش یافت (به غیر از سالهای 1934 و 1935). از آنجایی که تاثیر وضعیت اقتصادی دهه 1930 بر روی شرکتها همانند تیغی دولبه عمل کرده بود، به نظر میرسد که این شرکتها دید خود را نسبت به بازده نوآوری با شرایط بازار تطبیق دادند.
با این همه تعدادی از کمپانیهای موفق در چنین سرمایهگذاریهایی تاخیر نکرده اند. یکی از آنها، کمپانی دوپون Du Pont بود. در ماه آوریل سال 1930 والاس کاروترز، یکی از پژوهشگران برجستهDu Pont ، کشف اولیه Neoprene (لاستیک مصنوعی) را به ثبت رساند. با این که ثبت قیمتها و فروش این شرکت به ترتیب 10 و 15 درصد کاهش داشت، کمپانی Du Pont در همان سال مخارج تحقیق و توسعه را بالا برد تا این تکنولوژی جدید به صورت تجاری پیشرفت کند. بازار متقاضی پژوهشگران علمیو قیمتهای پایین مواد اولیه به این شرکت کمک کرد تا بتواند هزینه سرمایهگذاری خود را تحت کنترل نگه دارد. شرکت DuPont، لاستیک مصنوعی (Neoprene) را در نوامبر 1931 معرفی و در سال 1937 به بازار عرضه کرد که به یکی از نوآوریهای بزرگ قرن بیستم مبدل شد. تمام اتومبیلها و هواپیماهای ساخته ایالات متحده تا سال 1939 دارای اجزای Neoprene بود. Du Pont همچنین در سال 1934 نایلون را کشف کرد و در سال 1938 پس از تحقیق و توسعه متمرکز و پیشرفت در تولیدات، آن را در بازار عرضه کرد. شرکت Du Pont تنها نمونه از این قبیل موارد نیست. بسیاری از شرکتهای تکنولوژی جدید از جمله Hewlett – Packard و Polaroid که به نوآوری پیشتاز قرن بیستم تبدیل شدند، در دهه 1930 به عنوان موسسان و پیشگامان در زمینه نوآوری پا به صحنه گذاشتند. شرکت رادیو آمریکا، شرکت فناوری پیشرفتهای که سهامش را در رکود بزرگ از دست داده بود، در سال 1934 هنگامیکه فعالیتهای خود را از رادیو به بازار نوپای تلویزیون ارتقا داد به سود بیشتری دست یافت. در کل شرکتهای آمریکا از سال 1929 تا 1936، سالانه دستکم 73 لابراتوار خانگی برای تحقیق و توسعه تاسیس کردند.
البته این مثالها به این معنی نیست که سرمایهگذاری بی پروا روی نوآوری برای تمام شرکتها طی دهه 1930 به شکل جهانی در دنیای امروز عاقلانه باشد. درخواست نامههای حق امتیاز برای پژوهش و تجربیات نوآوران موفق در طی آن سالها به این موضوع اشاره میکند که با وجود اینکه واکنش طبیعی نسبت به بیثباتی، به تاخیر انداختن نوآوری میباشد، برخی از کمپانیها حتی در حالت رکود اقتصادی عمیق نیز باید به نوآوری ادامه دهند (خصوصا در ارتباط با تکنولوژیهایی که از کشف تا تجاری شدن آنها، زمان میبرد). کمپانیهایی که در این سرمایهگذاریها وقفه میاندازند، هنگامیکه بیثباتی متوقف شود و اوضاع اقتصادی بهبود یابد، موقعیتهای رشد قابل ملاحظهای را از دست میدهند.
تجربیات سالهای دهه 1930 نشان دهنده موضوع وسیع تری میباشد که هر چند رکودهای عمیق اقتصادی مخرب هستند، میتوانند سبب پیشرفت هم بشوند. ژوزف شامپیتر یکی از اقتصاددانهای دوره بحران، به پیامدهای مثبتی که رکود به همراه داشته تاکید میکند؛ تخریب کمپانیهایی که در ایفای نقش کمکاری میکردند، ترخیص سرمایه از بخشهای در حال نابودی و انتقال آن به صنایع جدید، جنبش کیفیتهای برتر و سوق دادن کارمندان ماهر و با تجربه به سمت کارفرمایانی قاطع. برای شرکتهایی که دارای سرمایه و ایدههای جدید هستند تجربه نشان داده است که رکودها باعث ایجاد موقعیتهای بزرگ استراتژیکی میشود.
نوشته: نیلوفر صبوریان، الهام جوادی
منبع: مک کنزی
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0