David-Humeنقش اقتصاددانان و متفکران در کسب‌و‌کار و معیشت شهروندان به لحاظ تاریخی چگونه تحلیل می‌شود؟ برخی ممکن است هیچ نقشی برای آنها قائل نباشند و یادآوری کنند چرخ اقتصاد جامعه‌ها، حتی بدون اندیشه‌های اقتصاددانان می‌چرخد.

گروه دیگری اما باور دارند اندیشه‌های اقتصادی مردان بزرگ و اندیشمند در پویش زمان، آثار و پیامدهای خود را ابتدا بر ذهن و عمل نخبگان نشان داده و به تدریج به عرصه سیاست‌گذاری می‌رسد و شهروندان را متاثر می‌کند.طرفدار هر کدام از دیدگاه‌های یادشده که باشیم، اما خواندن زندگی و زمانه اقتصاددانان و اندیشمندان بزرگ جذاب است.

دیوید هیوم (1776-1711)
دیوید هیوم شدیدا مدعی آن است که اولین اقتصاددان مدرن است. به هر حال، همان طور که تمامی مفسران قبول دارند، کارهای وی به عنوان یک فیلسوف، روانشناس و مورخ به نحوی است که سعی دارد همانند هاله‌ای بر کارهای اقتصادی وی به عنوان یک اقتصاددان سایه بیفکند.

مستقیما از مباحثی که هیوم در کتابش بسط داده است، می‌توان به ادعای وی در این زمینه که اقتصاددان نیست و احتراز وی از قرار دادن تجزیه و تحلیل مسائل اقتصادی در قالب گسترده مسائل اجتماعی و انسانی پی برد. نظرات وی در مورد اقتصاد و سیاست‌های اقتصادی، حتی بیش از آدام اسمیت، در ارزیابی وسیع‌تر شرایط انسانی و پویایی تاریخ تبلور یافته است.

وی به عنوان یک روانشناس مشاهده کرد که «این اصول طبیعت انسان است که ممکن است گفته شود متضاد می‌باشد، اما به هر حال آنچه که مربوط به بشر می‌شود شامل کوهی از تضادها است.»

انسان اقتصادی موردنظر هیوم، صرفا یک فرد ساده حداکثر کننده سود یا مطلوبیت نسبی نیست. در تجزیه و تحلیل انگیزه‌های فعالیت اقتصادی کارآ (به عنوان علت اصلی کار)، وی حرص و طمع و نیز تمایل به کسب پاداش را مطرح نمی‌کند، بلکه در عوض وی تمایل به لذت، فعالیت و سرزندگی را معرفی می‌کند. در به تصویر کشیدن تجسم خود از رفتار چند بعدی بشر، هیوم از تفاوت‌های موجود در رجحان‌های فردی صحبت می‌کند، ولیکن در کل اشاره می‌کند که بزرگ‌ترین نشاط در ایجاد توازن میان انگیزه‌ها و محرک‌های متفاوت بشر است که تحت‌تاثیر قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی نسبی می‌باشد، به‌طوری که هر چه میزان استفاده از یک شکل خاص رضایت‌خاطر بیشتر شود، وی ارزش کمتری برای واحدهای اضافی آن رضایت‌خاطر قائل می‌شود. در همین رابطه وی از مفهوم نزولی بودن مطلوبیت نهایی نسبی در مورد درآمد به طور اخص و توزیع درآمد به طور اعم استفاده می‌کند: «در صورت امکان هر فرد باید از طعم ثمره کار خود بچشد و این کار از طریق در اختیار داشتن کلیه ضروریات و وسائل آسایش زندگی امکان‌پذیر است. بی‌تردید یک چنین کیفیتی با طبیعت بشر بیشترین مناسبت و سنخیت را دارد و از شادی اغنیا به مراتب کمتر از آنچه که بر شادی فقرا می‌افزاید، کم می‌کند.»

مفاهیم اصلی که هیوم در طول سال‌های 1739 تا 1776 تنظیم کرد، مطمئنا خیلی زودتر از این زمان شکل گرفته بودند؛ بنابراین وی به دوران هیجان و جنبش بزرگ تعلق دارد که به دنبال انقلاب شکوهمند سال 1688 و برای اسکاتلند به دنبال اعمال قانون اتحاد سال 1707 به‌وجود آمده بود. به عبارت دیگر دورانی که مردم کاملا نسبت به تغییرات انقلابی دو قرن اخیر که اقتصاد جهانی را به دنبال انجام سفرهای اکتشافی و در پی آن انقلاب تجاری، در بر گرفته بود، آگاهی داشتند. در این شرایط برای قضاوت‌های مقایسه‌ای و تطبیقی به اندازه کافی دانش وجود داشت که بتوان در مورد سرزمین‌های استعماری و تحت‌سلطه چین، هندوستان و آمریکا در آن زمان و نیز در مورد میراث‌های تاریخی به ارث رسیده از یونان، رم و مصر باستان این داوری‌ها را جمع‌بندی کرده و به صورت نوشته‌های مدون تنظیم کرد.

در تامل و تعمق فرآیندهایی که از طریق انقلاب تجاری ایجاد شده بودند، هیوم همانند دیگر متفکران معاصر خود به شدت مخالف سیاست‌های جاری در مورد تمرکز در زیر لوای پیروی از مکتب سوداگری بود. رساله‌های کاملا مختصر و کوتاه وی در زمینه اقتصاد که در صد و هفت صفحه گردآوری شده است، حاوی دستورالعمل‌ها و انتقادهای تند و حادی در این باب است (این رساله‌ها به استثنای رساله هیوم درباره پرشمار بودن جمعیت ملل باستانی است که مشتمل بر هفتاد و پنج صفحه می‌باشد و در این صفحات نیز اشاراتی در مورد این سیاست‌ها شده است.) تفاسیر وی به کمک اهداف عملی و تجربی شکل گرفته‌اند و کاملا براساس تاکید و توازنشان متفاوت می‌بودند اگر قرار بر این بود که او یک رساله کامل در اقتصاد بنویسد (که ممکن بود وی اقدام به چنین کاری بکند اگر رساله طبیعت انسان او که در ایام جوانی نوشته شده بود، در دید وی با چنین شکست دراماتیکی همراه نبود.) در پایان، مفاهیم اقتصادی به وضوح و روشنی کامل ظاهر می‌شوند. این مفاهیم یک نظریه رشد پویای پیوسته و متصل قابل‌قبول را شکل می‌دادند، به هر حال هر چند مسائل مربوط به مباحث سیاستگذاری مانند سرمایه‌گذاری غیرکافی به‌نظر نمی‌رسد، لیکن مسائل کلیدی و اصلی پیرامون بحث در مورد سوداگری مانند اهمیت اقتصادی موازنه تجاری به طور کامل و به تفصیل تشریح شده‌اند.

انگلستان در اوج صادرات غلات

مباحث مطرح‌شده از سوی هیوم به روشنی امور اقتصادی موجود را در دومین ربع قرن هجدهم در بر می‌گیرد. به‌طور کلی اقتصاد بریتانیا در این دوره که افکار هیوم (و همین طور آدام اسمیت) در آن شکوفا شد، دارای ویژگی‌های خاصی است که در زیر آمده است:

  • دوره زمانی 1738 – 1713 با توجه به معیارهای قرن هیجدهم دوران صلح‌آمیزی بود. بعد از اعمال نفوذ بزرگ به دنبال جنگ جانشینی اسپانیا (1713-1701) یک دوره صلح‌آمیز ایجاد شد، به هر حال دشمنی‌هایی در پی جنگ جنکینزایر (1739) و جنگ جانشینی اتریش (1748-1740) به‌وجود آمد، هر چند که جنگ جانشینی اتریش هرگز به وسعت جنگ‌های قبلی که در اوایل همین قرن یا در سال‌های بعدی مانند جنگ‌های 1763-1756، 1783-1775 و 1815-1793 رخ داد، نبود. به عنوان واقعیتی ملموس در زندگی، هیوم نیاز به دولتی که قادر باشد جریان منابع را به سرعت از شرایط صلح خارج سازد و به شرایط جنگی تبدیل کند، درک کرده بود. به هر حال وی معتقد بود این هدف به بهترین شکل آنها تنها زمانی حادث می‌شود که مازادی بیشتر از حداقل نیازهای جامعه در زمان صلح ایجاد شود، به جای اینکه در زمان جنگ مالیات بیشتری اخذ شود و به صورت احتکار شمش‌های طلا عمل شود.
  • به استثنای برداشت بد محصولات کشاورزی در سال‌های 1729-1728، بریتانیا در طول زندگی خلاق هیوم یک کشور صادرکننده خالص گندم و آرد بود.

فیلیس دین اشاره دارد که در سال 1750 (نقطه اوج برای قرن هجدهم) میزان صادرات غلات انگلستان به میزان برآورده کردن یک چهارم حداقل نیازهای حیاتی کل جمعیت این کشور بود. تا اواسط قرن هیجدهم روند قیمت غلات سیر نزولی ملایمی داشت. به‌ویژه در دوره زمانی 1750-1720 یکی از دوره‌های ارزانی مواد غذایی بود و تمایز این دوره نسبت به دوره‌های زمانی ماقبل و بعد از آن کاملا مشخص است؛ بنابراین نباید تعجب‌آور باشد که کمی از اضطراب و دل‌نگرانی مالتوسی در هیوم وجود دارد و اینکه وی در گزارش پرشمار بودن جمعیت ملل باستان اینطور بحث می‌کند که فراوانی جمعیت به منزله وفور اقتصادی است که در شرایط حاکمیت یک دولت «عاقل، عادل، میانه‌ور» ایجاد می‌شود. همان طور که می‌دانیم جمعیت انگلستان در نیمه اول قرن هجدهم وضعیت نسبتا ثابتی داشت، تنها در سال‌های اولیه دهه 1740 جمعیت این کشور رشد محدودی داشت.

  • هم تولید فیزیکی و تجاری خارجی روند ملایمی داشتند، به هر حال جهت این روند به طور واضح صعودی بود. روند تجارت خارجی در حدود دو برابر روند تولید فیزیکی بود.

بهترین معیاری که در دسترس داریم نرخ رشد تولید سرانه است که نشان می‌دهد سالانه به میزانی کمتر از نیم درصد بهبود داشته است (این رقم برای دوره زمانی 1760-1740 معادل 7/0 درصد است.) از سوی دیگر، ناظران جریان امور اقتصادی بریتانیا کاملا بر این نکته واقف بودند که انگلستان نسبت به سایر کشورها، از سطح زندگی بالاتری برخوردار بود و اینکه در آن دوره زمانی تا پایان جنگ جانشینی اسپانیا، پیشرفت اقتصادی همه‌جانبه‌ای داشت.

  • تا سال 1760 تغییرات فنی نسبت به زمان‌های قبلی آرام و آهسته بود. بنابر ادعای اشتن «در دوره زمانی 1760-1700 بریتانیا شاهد هیچ گونه تحول بنیادی در شیوه تولید، ساختار صنعتی یا زندگی اجتماعی مردم نبود.» تحول مشخص تنها در سال‌های دهه 1760 در جریان نوآوری و اختراع آغاز شد یا در کلام امروزی آن «موجی از ابداع ابزارهای کوچک و بزرگ سراسر انگلستان را در بر گرفت.» به هر حال شتاب اصلی در ایجاد نوآوری‌های عمده تنها در سال‌های دهه 1780 شکل گرفت.بنابراین می‌توان تصور کرد که اقتصاد انگلستان در سال‌های بحرانی زندگی هیوم همان طور که من اعتقاد دارم در مرحله ماقبل جهش قرار داشت، به هر حال نه در آخرین فازهای مرحله ماقبل جهش که در سال‌های دهه 1760 در این کشور آغاز شد یا در مرحله جهش که در سال‌های دهه 1780 در این کشور شروع شد. تاکید هیوم (و اسمیت) بر تجارت خارجی با توجه به نقش آن در زمان زندگی وی به مثابه یک نیروی عظیم بالنده و پویا در اقتصاد بریتانیا قابل درک است.

 

برگرفته

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *