گای یکی از اعضای بخش بازاریابی شرکت رالتسون کرین، از اینکه او را مسوول پروژه جدید شرکت نکردهاند، ناراضی است. به هر حال تجربیات او می تواند کمک بزرگی برای انجام این پروژه باشد.
به همین دلیل گای نزد مسوول پروژه یعنی چاریل رفت و به او پیشنهاد کمک داد. اما چاریل چندان استقبالی از این پیشنهاد نکرد، گویی کمک گای را تهدیدی برای موقعیت خود به عنوان مدیر پروژه میداند. سوال انتهایی این بود: آیا گای باید خود را درگیر پروژه کند؟ در زیر پاسخ کارشناسان را میخوانیم:
اگر شما میخواهید وارد پروژه شوید باید روی کنجکاوی، اشتیاق و تجربهتان تاکید کنید؛ نه روی اینکه شما همه جوابها را دارید.
گای بیتردید باید خودش را درگیر پروژه کند. مشکل او این است که این کار را از روش نادرستی میخواهد انجام دهد. او باید به چاریل میقبولاند که برای او یک دارایی گرانبها است. اگر شما تمایل به درگیر شدن در موارد اینچنینی دارید باید روی کنجکاوی، اشتیاق به دانستن بیشتر و تجربه تان مانور بدهید؛ نه روی این موضوع که شما همه پاسخها را دارید. معمولا حرفتان را با جملهای مانند «من در این موضوع عالی هستم و تو عالی نیستی» شروع نمیکنید. به جای آن میگویید: نه من دوست دارم کمک کنم و اگر کمکی لازم داشتید، روی من حساب کنید. رفتار گای اگرچه با نیت خوبی بود، چاریل را در وضعیت دفاعی قرار داد.
هر روز سازمانهای بیشتری متوجه این موضوع میشوند که باید برای به دست آوردن یک درک کامل از محیط روی موضوعات متنوعی حساب کنند، ولی برای اینکه یک تیم چندکاره خوب کار کند، یک نفر باید مسوول شود و در این مورد خاص مستقل از انگیزه روت روی چاریل حساب کرده است. روت واقعا نمیداند که گای چه اطلاعاتی دارد. او نمیتواند در مورد دانش درونی همه کارکنانش اطلاعات داشته باشد. او برای حل کردن این موضوع روی چاریل حساب میکند. موفقترین تیمهای پروژهای، اعضای بااستعداد بسیاری دارند. افرادی مانند گای که از تواناییهای خودشان آگاهند و برای انجام کارها داوطلب میشوند. اگر چاریل میخواهد یک تیم قوی داشته باشد، باید افراد با استعدادهای لازم را شناسایی کند و از آنها لیستی بسازد.
گای برای اینکه خودش در کارش موفق باشد، باید تواناییهای خودش را شناسایی کند و بر اساس آنها جلو برود. به اینترتیب که خودش را در موقعیتهایی قرار بدهد که دانش او مورد نیاز باشد، موقعیتهایی که به او انرژی میدهند و او در مورد آنها نوعی کنجکاوی ذاتی دارد. تجربه او در مورد کار مشابه در شغل قبلیاش مهم هستند؛ ولی نه به اندازه اشتیاق او برای درگیر شدن در پروژهای که او حس میکند میتواند به پیشبرد آن کمک کند و خودش هم از آن چیز یاد بگیرد. هدف دیگر گای در این مورد باید این باشد که به چشم بیاید و به دیگران کمک کند که برنده شوند و به نظر او هر دوی این کارها را کرده است. برای اینکه او موفق شود، یک نفر باید متوجه این موضوع شود که او دانش ارزشمندی برای ارائه کردن دارد. ایمیل او نشان گر این دانش است و کاملا مشخص است که این ایمیل با هدف کمک کردن به چریل و سازمان در راستای برنده بودن نوشته شده است. اگر پروژه خوب پیش برود، او میتواند به این موضوع اشاره کند که چاریل ایدههای او را برداشت و فرار کرد. در مقابل اگر پروژه شکست بخورد، او میتواند به روت یا هر فرد دیگری بگوید که «من نمیخواهم به چاریل توهین کنم یا کارهای او را ارزیابی کنم، ولی من به محض اینکه در مورد این پروژه شنیدم، دوست داشتم در آن همکاری کنم و حتی چیزهایی هم روی کاغذ نوشتم. این پروژه ای است که من مایل به همکاری کردن در آن هستم و این هم نمونهای از میزان علاقه من به همکاری کردن در پروژههای اینچنینی است.» دنیا برای افراد درگیر در تجارت خیلی سریع میگذرد. شما باید زمان بگذارید و کمکهایی که به سازمان میکنید را به آن نشان دهید. کمکهایی که نمایانگر واضح تواناییهای شما هستند.مسلما گای هرگز نمیتواند چاریل را قانع کند که آن ایمیل با هدف استفاده شدن به عنوان مدرک علیه او طراحی نشده است، ولی او مسوول احساس چاریل در این مورد نیست.یکی از بزرگترین انگیزهای ما برای انجام هر کاری، به دست آوردن پرستیژ (مقام، پول و احترام) است و ما هرگز نمیتوانیم این اشتیاق را کنار بگذاریم. حتی در مورد افرادی که اهداف نوعدوستانه را دنبال میکنند، اگر دقیق بررسی کنیم، به تمایل شناخته شدن میرسیم، بنابراین شاید گای فکر کند که او بهترین کار را برای سازمان انجام میدهد، ولی در واقع او به دنبال راهی برای شناخته شدن به عنوان یک دارایی ارزشمند است. مسلما او نمیخواهد در زمانی که منابع کم میشوند اولین نفری باشد که از تیم کنار گذاشته میشود.فارغ از انگیزه گای، به نظر نمیرسد که چاریل زیاد از کمک او استقبال کند؛ اگرچه پروژه با مشکل مواجه شود شاید این کار را بکند، ولی همچنان گای باید کار درست را انجام دهد. این موردکاوی در مورد اخلاقیات نیست، در مورد رویکردهای متفاوت به تولید محصول جدید است، ولی همان طور که نتایج مورد انرون نشان میدهند، شما در صورتی که «سرتان تنها به کار خودتان باشد» و «کار دیگران را انجام ندهید» دنبال مشکل میگردید. تنها گفتن اینکه «من تنها مامور بودم و معذور» دیگر جواب نمیدهد و شما را برای یک دوره بیست ساله روانه زندان میکند.
برگردان: سریما نازاریان
منبع: HBR
Hits: 0