«میلتون فرید من» اقتصاددان برجسته و از بنیانگذاران مکتب پولی شیکاگو، برنده جایزه نوبل در اقتصاد در سال 1976بود. نام این اقتصاددان بزرگ که شاید قبل از فوت او بیشتر برای استادان، کارشناسان، متخصصان و دانشجویان اقتصاد و اقتصاد سیاسی آشنا بود، ولی امروزه نامی آشنا شد و موضوع بحث در جلسات متفاوت.
شهرت «فریــد من» تا حــد زیادی در تقابل نظریـات او با اقتصاددان بزرگ و پایهگذار اقتصاد نئولیبرالیزم، جان میناردکینز است. اقتصاددانی که نظریاتش تقریباً از سال 1930 تا اوایل دهه 1970 یعنی به مدت چهار دهه بر جهان غیر کمونیست حاکم بود؛ دانشگاههاروارد را در تسلط خود داشت و پیــروان نظریات او بــزرگانــی چـون کنت گالبرایت، مشاور بر جسته اقتصادی کندی و جانسون روسای جمهوری سابق آمریکا و صاحب تألیفات فراوان بود.
جان میناردکینز که بحران 1930 را شاهد بود، به این نتیجه رسیده بود که بازار آزاد دارای نقایصی است و دولت در زمانی که بحرانهای سخت اقتصادی و بیکاری بشدت افزایش مییابد ـالبته در چارچوب اقتصاد سرمایــهداری ـ باید دخالت نماید. کینز میخواست دولت به گونهای دخالت نماید که جمع هزینههای دولت و سرمایه گذاری بخش خصوصی (هزینههای بخش خصوصی) ثابت بماند. به عبارت دیگر در زمان رکود و بحران، یعنی زمانی که بخش خصوصی نسبت به سرمایهگذاری بیتمایل میشود، دولت با افزایش هزینههااز عمیق شدن بحران جلوگیری نماید و با توجه به این موضوع که چسبندگی مزدها از قیمتهابیشتر است، موجب شود که اقتصاد به آهستگی از رکود خارج شود. اما هزینه بیشتر دولت به معنای کسر بودجه و تورم بود و کینز متوجه این موضوع بود، و احتمالاً تصور میشد با خارج شدن اقتصاد از رکود و افزایش در آمدهای دولت در مراحل بعدی کسر بودجه و تورم قابل کنترل باشد. کینز، این اقتصاددان شهیر میخواست اقتصاد سرمایهداری را از بیثباتی و بحران نجات دهد و البته تئوریهای او مبنای سیاستهای اقتصادی برای چهار دهه قرار گرفت.
اما تورمهای بدون سابقه در زمان صلح در دهه 1970 و پدیده تورم همراه با رکود را که جهان و بسیاری از کشورها در آن دهه تجربه میکردند فضا را برای نظریــات کینز تغییر داد و زمینــه را برای توجه بیشتر به نظریات فرید من و فردیک وانهایک و اقتصـاد دانان پولی که سیاستهای بسیار محافظه کارانه تری را در مورد عرضه پول ارائه مینمودند پدید آورد. آنها دخالت دولت را نا مطلوب و خواهان پول و قدرت خرید با ثبات بودند. این نظریات هر روز بیشتر تسلط خود را به اقتصاد جهان تحمیل میکردند و نهایتاً موجب شدند تا فرید من در 64 سالگی به جایزه نوبل دست یابد. چند سال بعد در ابتدای دهه هشتاد نظریات او بوسیله رونالد ریگان و مارگارت تاچر به آغوش کشیده شد و فرید من به عضویت هیـــات مشاوران سیاستهای اقتصادی ریگان در آمد.
کینز میخواست سرمایه داری را از بحران و فروپاشی نجات دهد، فرید من میکوشید اقتصاد سرمایه داری را از دست تورمهای سرکش همراه با رکود و دولتهای بزرگ برهاند.
این هر دو اقتصــاد دان بگونه ای در ارتقاء علم اقتصاد نقش مهمی دارند و بنظر میرسد زائیده شرایط دوران خود و البته امروزه وزنه به سمت نظریات فرید من است.
اما نظریههاهمواره در عالم اجراء با آنچه بنیان گذاران نظریههامیپندارند متفاوت است. مارکسیسم در دست استالین و دولت دیکتاتوری شوروی نهایتاً صدمه فراوان دید؛ نظریات کینز موجب تورمهای سرکش همراه با رکود شد و توجیهی برای دولتهای دخالت گر، و نظریات فرید من نیز احتمالاً سر نوشتی متفاوت نخواهد داشت. چنانکه شاید امروز شکست نئو محافظه کاران در سیاست داخلی در آمریکا ( برنده شدن بی سابقه دموکراتها در انتخابات ماه گذشته و بدست گرفتن هر دو مجلس آمریکا )، و شکست سیاست خارجی آنها ( جنگ عراق، خاورمیانه بزرگ و گزارش بیکر- همیلتون ) و افزایش بدهیهای آمریکا و کسر موازنه خارجی، بدون شک زمینه را برای نقد نظریات حاکم بر نئومحافظه کاران پدید خواهد آورد و نظریات اقتصادی آنها مستثنی نخواهد بود.
هم اکنون نیز حداقل دو برنده نوبل اقتصاد جوزف استیگلیتز ( سال 2001) و امارتیا سن ( سال 1998) بر نظریات فرید من و سیاستهای منتج از آن برای بعضی کشورهای جهــان ســوم و در زمان بحرانهایی مانند خشکسالی و قحطی ایراد وارد نموده اند و خواستار نقش لازم برای دولت شده اند، البته دولتی خوب. از طرف دیگر جناح راست حزب جمهوریخواه یا نئو محافظه کاران آمریکا، ریگان و بوش پسر که خود را پیروان نظریات فرید من میدانند دولت آمریکا را کوچک نکردند، آنها از مالیات سرمایه داران و شرکتهای بزرگ کاستند، هزینههای اجتماعی دولت را کنترل نمودند ولی به هزینههای نظامی افزودند و سازمانهای جدید امنیتی را تأسیس کردند و لذا دولت فدرال آمریکا هر روز در طول زمام داری آنها بدهکار تر شد. در سال 1981 اولین سال ریاست جمهوری ریگـان بدهیهای دولت بــرای اولین بار از رقـم یک تریلیون دالر گذشت و فقط در پنج سال اخیر بوش پسر حدود 5/2 تریلیون دالر به دولت آمریکا افزود و از مرز 8 تریلیون دالر گذشته است علاوه بر آن امروز آمریکا بطور متوسط با کسر موازنه پرداختهای خارجی حدود 60 میلیارد دالر در ماه رو برو است که تا کنون بی سابقه بوده است. آمریکا بار دیگر بنظر میرسد از نظر اقتصادی در شرایط سالهای اولیه 1970 قرار گرفته است و از نظر جهانی نیز شاید شرایط تا حدی قابل مقایسه باشد. در جنگ ویتنام در گیر بود و آمریکای لاتین خسته از سیاستهای آمریکا، به راهی دیگر رفت و امروز بار دیگر چاوز و اورتگا بر میگردند، و آمریکا در جنگ عراق در مانده است.
آیا این شرایط نظریات جدیدی در زمینه اقتصاد به جهان عرضه خواهد کرد؟ ممکن است. نویسنده هرگز به بقای ابدی نظریات اعتقاد نداشته است و ضمن اینکه اقتصاد را پیش از دیگر علوم انسانی و اجتماعی دقیق میداند ولی معتقد است این علم بسیار دورتر از آنچه علم ریاضیات و فیزیک میدانیم قرار دارد و زیبایی آن نیز به همین جهت است که بالاخره موضوع مطالعــه اش انسان و جوامع بشری و رفتار اقتصادی آنها است. باید به هوش بود و این بر اقتصاد دانان بر جسته ما است که نه با اغراق در ارج یک نظریه بلکه به جستجوی نظریههای نو و البته کامل تر و کارا تر را در ابتدای حرکت شناسایی کنند، توجه داشته باشیـم نظریـات فرید من در نیمه دوم سالهای 1960 و اوایل دهه 1970نیز مطرح بود ولی آنها که آن زمان دانشجوی اقتصاد بودند سنگینی تفوق کینز را حس میکردنـد و با غرور کتاب کینز را با خود حمل میکردند.
Hits: 0