عوامل موثر بر تعداد بهینه فرزندان
چند دههای است که اقتصاددانان بهطور جدی به دنبال بررسی رفتار خانواده و نحوه تصمیمگیری این نهاد هستند. این مساله از آنجایی اهمیت پیدا میکند که رفتار والدین به عنوان اعضای اصلی خانواده به شدت در موفقیت کوچکترین واحد اجتماعی هر جامعه اثرگذار است و همانطور که مشخص است نحوه این تصمیمگیری بر رشد جمعیت یک کشور، انتقال ثروت از نسلی به نسل دیگر، انباشت سرمایه انسانی و از همه مهمتر سیاستگذاری کلان موثر خواهد بود. از آنجا که سبک زندگی در گذشته بسیار با زمان حال متفاوت بود، فرزند زیاد که حکم نیروی کار را داشت، یک مزیت محسوب میشد؛ چرا که بهطور مستقیم درآمد و ثروت خانواده را افزایش میداد. اما به مرور زمان که کارها شکل تخصصیتری به خود گرفت، نقش آموزش و تحصیلات در افزایش درآمد بیش از پیش آشکار شد. به همین دلیل کیفیت آموزشی فرزندان، که سرمایه انسانی یک خانواده محسوب میشوند، اهمیت بسیاری پیدا کرد. از همین رو خانوادههایی که پرجمعیت بودند، معمولاً فرصت و امکان کمتری برای فراهم آوردن امکانات آموزشی مناسب و برابر برای همه فرزندان داشتند. در اینجا بود که مساله تعداد بهینه فرزندان در خانوادهها مطرح شد. در دهههای گذشته تلاشهای بسیاری به منظور شناسایی و مدلسازی عوامل موثر در تصمیمگیری والدین برای فرزندآوری صورت گرفته است. به عبارت دیگر سعی شده مدلی برای توضیح بدهبستانی که خانوادهها در کمیت و کیفیت فرزندان با آن روبهرو هستند، ارائه شود. تا پیش از این مدلهای اقتصادی کمتر به مساله نحوه عملکرد فرزندان با در نظر گرفتن تعداد اعضای خانواده پرداخته بودند. حال باید دید عواملی چون ترتیب تولد، میزان زمان اختصاصیافته به هر یک از فرزندان و نیز کیفیت آموزشی آنها تا چه حد بر میزان دستاوردهای اعضای خانواده در آینده اثر میگذارد.
مدل تعداد بهینه فرزندان
یکی از مهمترین نوآوریهای نظری مهم در بررسی رفتار خانواده، معرفی تابع تولید فعالیتهای خانگی است. در بحث تصمیمات زاد و ولد خانوادهها در واقع مطلبوبیتشان را با در نظر گرفتن قیودی چون کیفیت فرزندان، محدودیت بودجه و زمان، حداکثر میکنند. بدهبستان میان کیفیت و کمیت فرزندان به این دلیل مطرح است که منابع و زمانی که والدین به منظور فرزندآوری در اختیار دارند، به مرور کمتر و کمتر میشود. چنین ملاحظاتی در موضوع اقتصاد خانواده برای اولین بار در اواسط دهه 70 از سوی بکر و تامز و در سالهای بعد توسط توبمان و برمن مطرح شد. تمامی این مقالات با وجود تفاوتهایی که داشتند به آشکارتر شدن نقش توزیع درآمد و بهروزی خانواده کمک شایانی کرد. هرچند موضوع اصلی بر محوریت تخصیص منابع زمانی محدود خانوادهها قرار داشت، ولی درحقیقت تابع هدف خانوادهها به گونهای تعریف شد که آنها به دنبال بیشینهسازی دستاوردها و موفقیتهای فرزندانشان در زمینه تحصیلی با در نظر داشتن قید زمان بودند. این مساله به سه صورت کلی در نظر گرفته شد، که در ادامه به بررسی هر کدام میپردازیم.
1- لحاظ کردن عوامل پویای تخصیص زمان
ملاحظات ضمنی نحوه تصمیمگیری والدین تاثیر زیادی بر ویژگیها و تفسیر مدل رفتاری خانواده میگذارد، که یکی از آنها متغیرهای مربوط به تخصیص زمان است؛ بدین معنی که فرض میشود والدین تخصیص را در هر زمان بر اساس تعداد فرزندانی که قرار است داشته باشند، انجام میدهند. از آنجا که هر فرزند که متولد میشود، با چشمانداز متفاوتی از تعداد اعضای خانواده روبهروست و نیز میزان هزینه و وقتی که والدین در سالهای پیش از مدرسه و حین تحصیل صرف میکنند، متفاوت است بنابراین چنین فرضی ضروری به نظر میرسد.
2- بررسی ذات ناهمسان زمان
تخصیص زمانی در مورد ناهمسان بودن مفهوم زمان، برای هر یک از فرزندان بیان میدارد که والدین بیشینهسازی را با استفاده از دو نوع نهاده صورت میدهند: زمان عمومی و زمان خصوصی. زمان خصوصی در اینجا همانند یک کالای عمومی در نظر گرفته میشود و همان زمانی است که والدین بدون توجه به تعداد فرزندان برای همه آنها صرف میکنند. در اینجا نیز همانند کالای عمومی ویژگی مصرف مشترک وجود دارد. به عبارت دیگر همه فرزندان بهطور مشترک و همزمان میتوانند از حضور والدین بهره ببرند و استفاده یکی مانع استفاده دیگری نمیشود. درحالی که زمان خصوصی، زمانی است که والدین برای آموزش فعالیتهای گروهی و ارتقای مهارتهای فردی تکتک فرزندان با توجه به استعدادهای هر کدام اختصاص میدهند. تشویق به تحصیل در گرایشی خاص، انتخاب شغل مورد علاقه و کمک به حل تکالیف بهطور خاص، مثالهایی از صرف زمان خصوصی برای فرزندان هستند. واضح است که زمان خصوصی در این تحلیل ارزش آموزشی بیشتری دارد و در عین حال گرانتر است؛ چرا که باید آن را از کل زمان در نظر گرفتهشده برای دیگر فرزندان کم کرد.
3- دیدگاههای جایگزین درباره انصاف در خانواده
این مورد، دیدگاههای بالقوه والدین نسبت به تفاوت دستاوردهای فرزندان در خانواده را توضیح میدهد، که خود در سه حالت قابل بررسی است.
– اگر والدین زمان را به صورت مساوی و به دور از تبعیض به همه فرزندان اختصاص دهند، زمان خصوصی بهطور مساوی در بین فرزندان تقسیم میشود و تعداد فرزندان نشانگر قیمت این زمان صرف شده خواهد بود. هنگامی که تعداد فرزندان بیشتر میشود، والدین زمان عمومی را جایگزین زمان خصوصی میکنند؛ چون صرف زمان خصوصی گرانتر خواهد بود. بدین ترتیب، موفقیت فرزندان در خانوادههای پرجمعیت کاهش مییابد.
– اگر والدین بیشینهسازی دستاوردهای خانواده را دنبال کنند و خود را به تخصیص برابر زمان، محدود نسازند، به تاکید بر تفاوت دستاوردها در هر یک از فرزندان تمایل خواهند داشت. البته مشروط به اینکه انتظارات و وقت صرفشده از سوی والدین با تواناییهای فرزند تطابق داشته باشد.
– اگر والدین به دنبال تخصیص زمان جبرانی باشند، یعنی حالتی که ترکیبی در دو مورد فوق مدنظر باشد، توزیع وقت خصوصی میان فرزندان تابع دو عامل خواهد بود: یکی بیشینهسازی متوسط دستاوردها که اختصاص وقت بیشتر به فرزند مستعدتر را میطلبد (اثر کارایی) و دیگری کمینهسازی واریانس یا اختلاف زمان صرفشده برای فرزندانی که به ترتیب، بیشترین و کمترین توانایی را دارند، چون زمان خصوصی بهای بالاتری دارد (اثر ثروت).
نتیجهگیری
هرچند موارد بالا تقسیمبندی خوبی را در مورد اهداف پیشروی خانوادهها انجام میدهد، اما جزییات دقیق به شکل تبعی تابع هدف خانواده بستگی دارد. با این حال معمولاً زمان خصوصی در اکثر اوقات به فرزندان با توانایی کمتر اختصاص داده میشود و موارد مربوط به بیشینهسازی دستاوردهای فرزندان کمتر مشاهده شده است. همچنین در شرایط برابر، میزان تعدیلات زمانی جبرانی در خانوادههای پرجمعیت کمتر بوده که امری طبیعی به نظر میرسد. در تمامی موارد، با افزایش تعداد فرزندان، موفقیت هر فرزند افت میکند. البته در مورد اول، یعنی صرف زمان بدون تبعیض، موفقیت هر فرزند، مستقل از توزیع موفقیت دیگر فرزندان خانواده خواهد بود. در مورد دوم، که هدف خانواده بیشینهسازی دستاوردهاست، موفقیت یک فرزند به دلیل ایجاد جو رقابتی، با افزایش تواناییهای خودش و کاهش توانایی دیگر اعضای خانواده، بیشتر میشود. در مورد آخر هم که تلفیقی از دو حالت قبلی است، امکان دارد به فرزندی که باهوشتر و بااستعدادتر از سایرین است، در مقایسه با مورد دوم، توجه کمتری شود. در نهایت باید گفت تمرکز اصلی این مطلب بر تخصیص زمانی والدین به فرزندان قرار داشت، که مهمترین فرض آن هم توجه یکسان و متعادل والدین به تمامی فرزندان بود. به عبارت دیگر فرض شد که والدین هیچ توجه ویژهای به فرزند اول یا کودک تازه متولد شده نخواهند داشت. با این حال همانطور که گفته شد، حتی لحاظ این مورد هم موجب برابری موفقیتها و دستاوردهای اعضای مختلف خانواده نخواهد شد. یکی از دلایل این امر نحوه تحصیل فرزندان و نیز ترتیب تولد آنهاست که خواهناخواه میزان موفقیت را به دلیل افزایش اندازه خانواده تحت تاثیر قرار خواهد داد. دلیل دیگر فاصله سنی فرزندان با یکدیگر است، که البته در اینجا مجال پرداختن به آن نیست، ولی در صورت وارد شدن در تحلیل، میتواند به ارزیابی موفقیت اعضای خانواده یاریرسان باشد.
منبع:
TheTrade-offbetween ChildQuantityandQuality, EricA.Hanushek, TheJournalofPoliticalEconomy,Volue100,Issu e1(Feb.,1992) ,84-117.
Hits: 1