«دنياي فقير و محروم در ميان اقتصاددانان، زباني رساتر، دورانديشتر و بصيرتر از آمارتياسن ندارد. نوشتههاي انقلابي او، با نشان دادن اين مساله که کيفيت زندگي ما نبايد صرفا بر اساس درآمد و ثروت، بلکه بايد بر اساس ميزان برخورداري ما از آزادي اندازهگيري شود، انقلابي نظري و نيز عملي در نگاه عمومي به مقوله توسعه به وجود آورده است.
سازمان ملل متحد در برنامههاي توسعهاي خود، از خرد، انديشه و نظرات مفيد پروفسور آمارتيا سن به طور گسترده بهره برده است.» کوفي عنان (دبير کل سابق سازمان ملل متحد)
«آمارتیا کومار سن» از جمله اقتصاددانانی به حساب میآید که به داشتن نگاه انساني به علم اقتصاد مشهور شده است. تئوریها و نظریههای اقتصادی که در بسیاری از موارد بر پایه محاسبات و قوانین خشک و مکانیکی به تحلیل شرایط جامعه و پیشبینی رویدادهای اقتصادی میپرداختند، این بار با ظهور دیدگاههای متفکری از شرق، پیوندی دوباره با انسان و واقعیتهای رفتاری وی برقرار میکنند. متفکری که تلاش میکند تا نگاهی انسانی به علمی داشته باشد که مبنای شکلگیری آن رفتار و انتخابهای انسان است.
این اقتصاددان هندی با مشارکت در نظریههای توسعه انسانی و اقتصاد رفاه نیز کوششهایی که در تبیین هرچه روشنتر مباحث فقر، نابرابری و قحطی انجام داد، جایزه نوبل اقتصادی سال 1998 را از آن خود کرد.
این استاد فلسفه و اقتصاد دانشگاه هاروارد یکی از اقتصاددانان پیشرو در سه دهه گذشته در زمینههای اقتصاد رفاه، نظریه انتخاب اجتماعی، رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی بوده است. دامنه فعالیتهای علمی آمارتیا سن از رابطه میان اخلاق و اقتصاد، روششناسی علم اقتصاد و ماهیت رفاه تا نظریه سرمایه و رشد، انتخاب تکنولوژی، گرسنگی و تبعیض را شامل میشود.
اگرچه «سن» به عنوان یک اقتصاددان شهرت یافته است، ولي او يکي از نظريهپردازان مهم مباحث اجتماعي نیز به شمار ميرود. برای مثال نظريه انتخاب اجتماعي سن، مبنايي براي فیلسوفان سیاسی شمرده میشود. همچنین علاوه بر انديشههاي اقتصادي، دیدگاههای وی تاثیر بسزایی در حوزههاي فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسي به جای گذاشته است.
یکی از مهمترین دیدگاههای سن، تاکید بر اهمیت ظرفیت انسانی توسعه است. بههمین دلیل، او در بحث توسعه بهجای اینکه به تلاش برای تولید بیشتر در جهت حداکثر کردن مطلوبیت تاکید کند، بر قابلیتهای ذاتی افراد و نحوه نمود آنها تاکید دارد.
آنچه شهرت آمارتیاسن را جهانی ساخته و نام او را زبانزد دانشپژوهان علوم اجتماعی و اقتصادی نموده، کتاب «توسعه به مثابه آزادی» (Development as freedom) است. این کتاب، بسیار مورد توجه محافل علمی و مجامع بینالمللی قرار گرفته به طوری که برای مثال «کنت آرو» برنده سابق جایزه نوبل در رشته اقتصاد میگوید: «آمارتیاسن در این کتاب به طور زیبا و جامعی این ایده را که فرآیند توسعه اقتصادی ماهیتا با افزایش آزادی، نسبت مستقیم دارد، بسط داده است. او با مثالهای تاریخی، شواهد تجربی و تحلیل قوی و محکم نشان میدهد که چگونه درک وسیع و جامع از توسعه، نه تنها مخالف آزادی نیست، بلکه مشخصا به افزایش آن کمک میکند.»
یکی از دغدغههای اصلی آمارتیا سن، ریشهكنی فقر در جامعه است. زندگی در جامعه فقیر هند، نه تنها او، بلکه شاید هر اندیشمند اخلاقمداری را وامیداشت تا برای محو فقر و بیعدالتی بكوشد. وی تبیین میكند كه چرا با وجود روند فزاینده و بیسابقه رونق اقتصادی و وفور منابع، هنوز میلیونها نفر در سراسر جهان در فقر مطلق به سر میبرند.
سن به گونه قانعكنندهای میگوید كه «آزادی»، هدف نهایی همه ترتیبات اقتصادی و اجتماعی و در عین حال كارآترین ابزار تحقق رفاه اجتماعی است. نهادهای اجتماعی نظیر بازار، احزاب سیاسی، مجالس قانونگذاری، دستگاه قضایی و رسانهها نیز، از طریق نقشآفرینی خود در ارتقای آزادی فردی، در فرآیند توسعه نقش مهمی دارند. وی با طرح این پرسش که چه ارتباطی بین رفاه اقتصادی جمعی و توانایی فردی ما برای زندگی دلخواه وجود دارد، از عالمان اقتصادی میخواهد كه مبنای اجتماعی، آزادی و رفاه فرد را مورد مطالعه قرار دهند.
دیدگاه آمارتیاسن در مورد توسعه:
توسعه؛ عصاره همه آزادیها
همانطور که اشاره شد، یکی از مهمترین آثار آمارتیاسن، کتاب «توسعه بهمثابه آزادی» است. آمارتیا سن در این کتاب، توسعه را به منزله گسترش آزادیهای واقعی که مردم از آن بهره میبرند، در نظر گرفته است. توسعه مستلزم حذف منابع اصلی مخالف آزادی است. بعضی از این منابع: فقر و استبداد، فرصتهای اقتصادی اندک و محرومیت اجتماعی نظامیافته، غفلت از ایجاد تسهیلات عمومی و عدم تسامح یا مداخله بیش از حد دولتهای سرکوبگر را شامل میشوند.
در ابتدا، توسعهیافتگی اقتصادی به معنای رشد شاخصهای كلان ملی یعنی تولید ناخالص ملی، درآمد ملی و نظایر آن بود. از اواخر دهه 1960 توزیع درآمدها و عدالت اجتماعی نیز به عنوان شاخصهای توسعهیافتگی مطرح شد. از سال 1990 آمارتیاسن بحث «توسعه انسانی» را مطرح كرد. هماکنون «شاخص توسعه انسانی» (Human Development Index)، که گزارش مربوط به محاسبه و ارزیابی آن در تک تک کشورهای جهان همهساله از سوی سازمان ملل متحد منتشر میشود، مؤلفههایی نظیر میانگین طول عمر افراد، میزان باسوادی و میزان دسترسی شهروندان به خدمات بهداشت و درمان را نیز شامل میشود.
رویكرد توسعه به مثابه آزادی كه توسط آمارتیاسن به عنوان یك رویكرد سیستمی مطرح شده، رویكردی نوین در مباحث توسعه است و با تاكید بر نقش فاعلی انسان به عنوان هدف و ابزار توسعه، میتواند پاسخگوی نیاز كشورها به یك رویكرد مناسب برای طراحی استراتژیهای جامع توسعه باشد. این رویكرد در عین جامعیت در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مسیر حركت در فرآیند توسعه را در سایه خلق امكانات آزادی برای انسانها در حوزههای فوق میداند و معتقد است هدف توسعه نیز چیزی جز دستیابی به انواع آزادیها (شامل برخورداری از امكانات و تسهیلات اقتصادی، فرصتهای اجتماعی، آزادیهای سیاسی و نظایر آن) نباید باشد.
به عبارت دیگر «توسعه» عصاره انواع آزادیها بوده و هدف اصلی توسعه، حذف ناآزادیها (Unfreedom) و افزایش دامنه انتخاب انسانها است. توسعه برخورداری از زندگی دلخواه با توجه به هویت فرهنگی هر جامعه است.
مفهوم آزادی در این دیدگاه، تنها به آزادیهای سیاسی و آزادی بیان و مانند آن خلاصه نمیشود و آزادی در فعالیتهای اقتصادی و امكان دسترسی به منابع، برخورداری از زندگی و مواهب آن، امكان استفاده از فرصتهای اجتماعی همچون آموزش، شغل و نیز تضمین امنیت و آینده شغلی و اقتصادی را نیز در بر میگیرد. در چارچوب این رویكرد، انسان اگر با هرگونه محرومیت و محدودیت روبهرو شود، به نوعی دچار فقدان آزادی و سلب آزادی خواهد شد و لذا زمینه رشد و تولید قابلیت در او به عنوان فاعل توسعه از بین خواهد رفت. در این دیدگاه حتی وجود شرایطی که بخشی از شهروندان را در معرض سوانح طبیعی و قحطی و مانند آن قرار دهد، از آنجا كه انسان را دچار محرومیتهای اقتصادی میسازند، نوعی ناآزادی محسوب میشوند.
تفاوت بارز این رویكرد با دیدگاههای رایج در تئوریهای اقتصادی آن است كه تئوریهای پیشین تاكید عمده و محوری بر رشد اقتصادی داشتهاند و اگر در آنها موضوعاتی چون توزیع درآمد، آموزش و توسعه انسانی مورد تاكید قرار گرفته است، به واسطه نقش ابزاری اینها در فرآیند توسعه اقتصادی بوده است. در حالی كه رویكرد آزادی محور، اقتصاد و مسائل مربوط به آن را یكی از محورهای پنجگانه آزادی میداند.
در این رویكرد توجه به عزت و كرامت انسانی و رفع هرگونه محرومیت و محدودیت كه عزت انسانی را مخدوش كند از محوریت خاصی برخوردار است. بنابراین در این چارچوب، فقر، نابرابری و عدم دسترسی به فرصتهای اجتماعی به قیمت رشد اقتصادی تحمیل نمیشود. نگاه این رویكرد به توسعه، نگاهی دوستانه، انسانی و مبتنی بر اخلاق است.
در دیدگاه آمارتیاسن كلمه كلیدی Unfreedom (نا آزادی) به این معنا است كه توسعه هنگامی محقق میشود كه «نبود آزادی» از بین برود، چه آزادی در تبادل افكار و چه آزادی در مبادله كالا. در حقیقت در این دیدگاه، انسانها هم ابزار توسعه هستند و هم هدف توسعه.
اقتصاددان اخلاقگرا
یکی از پدیدههای جدید در حوزه عقاید اقتصادی و سیر تحولات آن بهویژه در دهه 1990 و اوایل دهه اول قرن 21، ظهور حوزههایی آکادمیک مانند گرایشهای «اخلاق و اقتصاد»، «دین و اقتصاد» و مانند آن است. آمارتیا سن یکی از اقتصاددانانی است که در مقوله اخلاق نقش اساسی داشته است. سن عمیقا معتقد است که فاصله ایجاد شده میان اقتصاد سنتی و اخلاق، باعث نارسایی در اقتصاد سنتی شده است.
به عقیده او رفتارهای واقعی بسیاری از انسانها تحت تاثیر ملاحظات اخلاقی است؛ بنابراین، اقتصاد و مدلسازیهای اقتصادی، میتواند از پیوند با اخلاق سود ببرد. او یکی از موانع بر سر راه پیوند اقتصاد و اخلاق را، قبول پیشفرض «عقلانیت ابزاری» میداند که براساس آن، رفتار انسانها صرفا ناشی از جستوجوی «نفع شخصی» است.
به اعتقاد سن، اقتصاد دارای دو منشأ است؛ که هر دو نیز با سیاست هر چند به طرق نسبتا متفاوت ارتباط داشتهاند. یکی از دو منشأ، به اخلاق نظر داشته و دیگری را میتوان مرتبط با اقتصاد مهندسی نامید.
به این ترتیب با در نظر گرفتن ماهیت اقتصاد، شگفتآور نیست که هم منشأ اخلاقی اقتصاد و هم منشأ مهندسیاش دارای اهمیت و ارزش باشند. مسائل عمیقی که نگرشی اخلاقی به انگیزه و دستاورد اجتماعی مطرح میکند، باید جایگاه مهمی در اقتصاد مدرن داشته باشد، در عین حال که رویکرد مهندسی نیز سهم بسزایی در اقتصاد دارد. بهاعتقاد سن اقتصاد مدرن و مدلسازیهای مربوط به آن، بهخاطر فاصلهای که میان آن و اخلاق بهوجود آمده، تضعیف شده است.
از نظر سن، این هر دو جنبه باید مورد توجه باشد، ولی در طول زمان جنبه «اخلاق» به فراموشی سپرده شده است. به گفته وی حداقل دو موضوع محوری در پیوند اخلاق با اقتصاد وجود دارد: یکی پیوند اخلاق با انگیزه است؛ چراکه اصولا الزامات اخلاقی نمیتوانند در رفتار واقعی انسانها، پیامد و اثری بههمراه نداشته باشند. دوم، مساله دیدگاه مطلوب و سعادت نهایی در اقتصاد است. بهنظر او سعادت نهایی و مطلوب نمیتواند صرفا مبتنی بر کارآیی باشد و حتما بعد اخلاقی را نیز در بر دارد.
گروهی از اقتصاددانان در راستای دیدگاههای سن بر این نکته اذعان دارند که خلاء مبانی اخلاقی در آموزههای علم اقتصاد، به شدت خودنمایی میکند و ظهور جریانات آکادمیک نوپایی نظیر «اقتصاد فقر» که به طور ویژه بر تجزیه و تحلیل فقر متمرکز است نیز، گواهی بر صدق این ادعا است.
دیدگاه سن در مورد عقلانیت اقتصادی:
نظریه انتخاب جمعی
«تئوری انتخاب جمعی» سن که یکی از عوامل موثر در اعطای جایزه نوبل به وی بود، در حقیقت نوعی اعتراض نسبت به بیتفاوتی علم اقتصاد به بخشی از واقعیات محسوب میشد. او در این تئوری ابراز تعجب میکند که چگونه ممکن است در علم اقتصاد به راحتی از رفتار فردی سخن بگوییم که هیچ پیشزمینهای از او نداریم. گویی هیچ اهمیتی ندارد که او فقیر، ثروتمند، مرد یا زن باشد. چگونه میتوان در مورد ترجیحات آنها از غذا یا کالا یا هزینههای نظامی سخن به میان آورد؟ علاوه بر آن، در اینگونه تحلیلها اصول جامعه هیچ نقشی ندارد. جامعه تنها جمع یک به یک افراد است و غیر از این هیچ اهمیتی در تصمیمات ندارد.
آمارتیا سن به شدت در برابر این ایدهها میایستد. او در سال 1995در مقالهای این چنین مینویسد: «علم اقتصاد نقش تعاملات اجتماعی در گسترش ارزشها و نیز ارتباط میان شکلگیری ارزشها و اتخاذ تصمیمات را نادیده گرفته است.»
تئوری سن در این زمینه نتایج فراوانی دارد. سن با صلابت اعلام میکند که بیتوجهی به خصوصیات فردی و نیز عدم توجه به جامعه و ارزشها، فقر و بیعدالتی را به همراه میآورد. او از توزیع به شدت ناعادلانه ثروت در دنیا انتقاد میکند.
نکته بسیار مهم دیگری که در علم اقتصاد از تیغ انتقادات آمارتیاسن در امان نمیماند، مباحث اقتصاد کلان است. وی که عمیقا به تحلیلهای اجتماعی اعتقاد دارد، تاکید میکند که رویکرد قالب امروزین در حوزه «اقتصاد کلان»، به معنای راستین کلمه به تحلیلهای اجتماعی نمیپردازد، بلکه صرفا به تعمیم همان مدلهای اقتصاد خرد اهتمام میورزد. بنابراین وی دو ایراد اساسی وارد بر تحلیلهای مبتنی بر اقتصاد خرد، یعنی کلیگرایی و نیز فردگرایی را بر تحلیلهای اقتصاد کلان نیز وارد میداند. به عبارت دیگر تحلیلهای کلان به جای آنکه به انعکاس واقعیتهای بیرونی اهتمام ورزد، انتزاعیات ذهنی را مبنای کار خود قرار داده است و به این ترتیب با غفلت از روابط، ساختارها و فرآیندهای اجتماعی، راه را به خطا رفته است.
یک مثال ساده درباره تفاوت ماهوی اقتصاد اجتماعی (کلان) با تئوریهای اقتصاد خرد، بحث دموکراسی در جامعه است. در دموکراسی هر فرد نظری راجع به یک موضوع خاص دارد. اما آنچه در نهایت در جامعه به وقوع میپیوندد لزوما نظر همان فرد یا مجموعهای از افراد نیست، بلکه پدیدهای که در واقع رخ میدهد نظری است که با یکسری قواعد خاص در جامعه به تایید رسیده است. بنابراین تمسک به نظر برخی افراد و جمع جبری نظرات آنها هرگز نمیتواند نماینده واقعیت برآیند نظر جامعه باشد.
سن هم چنین تعریف رایج کنونی آنچه را که در علم اقتصاد با عنوان «اصل عقلانیت» مورد اشاره قرار میگیرد، مورد انتقاد قرار میدهد و عقلانیت را تنها با توجه به شرایط جامعه، ارزشها و سنتها قابل تعریف میداند. در حال حاضر فرض موسوم به «رفتار عقلایی»، نقش مهمی در تحلیلهای اقتصاد مدرن ایفا میکند. بر اساس تعاریف علم اقتصاد، رفتار عقلانی از یک طرف به معنای سازگاری درونی گزینشهای هر فرد است و از طرف دیگر به معنی تلاش هر فرد در راستای حداکثر کردن نفع شخصی. به عقیده سن هر دو این تعابیر از «رفتار عقلایی»، نامناسب است. بهطور مثال چه دلیلی وجود دارد که عقلانی بودن منحصرا تعقیب منافع شخصی به معنای حذف تمامی دیگر اهداف باشد؟ از نظر سن، این استدلال که هر چیز جز حداکثر کردن نفع شخصی بایستی غیرعقلانی فرض شود، کاملا شگفتانگیز است.
مروری بر جدیدترین کتاب سن:
اندیشه عدالت
يکي دیگر از دغدغههای اصلی آمارتیاسن، بحث «عدالت» بوده و هنوز هم هست. وی نگرش متفاوتی از عدالت را مطرح ساخته است. وی عدالت را به مفهوم «قابلیتهای اساسی» پیوند داد؛ به این معنی که عدالت را باید در قابلیتها و ظرفیتهای تک تک مردم دنبال کرد. يعني اگر کاري کنیم که مردم بتوانند شرایطی کمابیش مساوی برای ارائه قابلیتهاي مختلف خود داشته باشند، به عدالت نزديک شدهايم.
وی در تازهترین اثر خود تحت عنوان «اندیشه (انگاره) عدالت» (The Idea of Justice) به یکی از بنیادیترین و در عین حال دشوارترین مفاهیم فلسفه سیاسی و اخلاق یعنی عدالت، پرداخته است. وی در این اثر، به نقد «نظریه عدالت» «جان رالز» پرداخته و بدیلی برای آن ارائه میكند.
سن در توضیح خود از مفهوم نظریه عدالت، تلاش میکند این مساله را روشن کند که چگونه میتوان به مسائلی که عدالت را افزایش میدهند و بیعدالتی را از میان برمیدارند پرداخت، نه اینکه مسائل مربوط به ماهیت عدالت کامل را حل و فصل کرد. درست در همین نقطه است که او تفاوت آشکار بین نگاه و تحلیل خود را با مهمترین نظریههای عدالت در فلسفه اخلاقی و سیاسی معاصر بهویژه دیدگاه جان رالز مورد تاکید قرار میدهد.
جان رالز که یکی از بزرگترین فیلسوفان اجتماعی قرن بیستم به شمار میرود، نظریه عدالت خود را بر مبنای نهادهای اجتماعی تبیین میكند و بر كامل بودن و سازگاری آنها برای رسیدن به عدالت تاكید دارد.
در همین چارچوب، سن تفاوت جدی بین تاکید محوری بر « نهادهای مبتنی بر عدالت کامل» _ آنچنانکه در دیدگاه رالز مطرح است_ و دیدگاه خود که ویژگیهای رفتاری را به عنوان یک عنصر مهم در نظر میگیرد، مورد توجه قرار میدهد.
در حقیقت سن علاوه بر پذیرش اهمیت نهادهای اجتماعی، وضعیت بالفعل زندگی مردم را مبنای عدالت قرار میدهد. او بر این اساس، نظریه قابلیت را مطرح میکند، با این رویكرد كه هر فردی به تناسب قابلیتهایش از مزایایی برخوردار میشود، با این شرط كه امكان بروز استعدادهای افراد در جامعه موجود باشد.
به باور وی اگر بنای عدالت را بر نهادهای اجتماعی قرار دهیم، وضعیت بالفعل زندگی مردم تحتالشعاع قرار میگیرد. او جامعه شوروی سابق را مصداقی برای مدعایش ذكر و تاكید میكند كه تمام توجهات این كشور بر نهادهای اجتماعی معطوف بود و به همین علت، حقوق افراد این جامعه نادیده گرفته شد.
جالب اینکه او برای تبیین نظریهاش از مصداقهای شرقی مانند اسطورههای ایرانی و هندی و همچنین گفتار اندیشمندان شرقی نظیر ابوریحان بیرونی كمك میگیرد. در واقع سن، در تبیین نظریهاش به جوامع شرقی نیز نظر داشته است؛ در حالی كه اندیشمندان غربی مانند رالز، تنها جوامع غربی را ملاك نظریاتشان قرار دادهاند.
سن معتقد است جوامع شرقی در توجه به حقوق افراد، پیشرو بودهاند؛ اما استعمار غربیان بر این جوامع، سبب شد تا مشكلات حقوق بشر و چالشهای دموكراسی در آنها بروز كند.
کتاب «اندیشه عدالت» را هم به اعتبار موضوع مهم و نیز ارائه رهیافتی بدیع و چالشگر نسبت به نظریههای غالب عدالت در دنیای معاصر باید اثری جدی، مهم و تاثیرگزار قلمداد کرد.
با توجه به ویژگیهای منحصر به فرد آمارتیاسن که از او به عنوان یکی از برجستهترین و تاثیرگذارترین روشنفکران عرصه عمومی جهان نام برده میشود، میتوان گفت رهیافت و نظریه ابتکاری او به عنوان یک نظریه جدی در حوزه عدالت مطرح شده و تاثیری درخور بر جای خواهد نهاد. منشا غیرغربی سن و تاثیرپذیری جدی او از اندیشه هندی_شرقی و ارائه سنتز خلاق از سنت روشنگری اروپايی و سنت اندیشه هندی_ شرقی، «اندیشه عدالت» او را به ویژه برای روشنفکران و اندیشمندان جوامع غیراروپایی از جمله ایرانیان جذابتر خواهد نمود.
آمارتياسن کيست؟
مروري بر سوابق پژوهشي و آکادميک
«آمارتيا کومار سن» که نوبل اقتصاد سال 1998 را به دليل پژوهشهاي ارزشمند خود در حوزه اقتصاد فقر و اقتصاد توسعه دريافت كرد، در سال 1933 در روستايي در کشور هند متولد شد. البته روستاي محل تولد وي، هماکنون و پس از استقلال بنگلادش، در خاک اين کشور قرار دارد. پدرش استاد شيمي در دانشگاه داکا بود. سن در دوران کودکي قحطي بزرگ سال 1943 را تجربه کرد. به ادعاي او، وقوع اين قحطي اثري بزرگ در زندگي او داشت و بارقه آن منجر به علاقه وي به «اقتصاد فقر» و «اقتصاد توسعه» شد.
او در مقطع کارشناسي در دانشگاه رياست جمهوري کلکته، همزمان با تحصيل در رشته اقتصاد، به مطالعات اخلاقي و فلسفي نيز ميپرداخت. در سال 1953 موفق به دريافت مدرک کارشناسي شد و سپس مدرک کارشناسي ارشد و دکتراي خود را از دانشگاه کمبريج دريافت کرد.
وي در کمبريج، اقتصاد را همراه با اقتصاددانان شاخصي همچون «پير سرافا» (Piero Sraffa: 1897- 1893) و «جون رابينسون» (Joan Robinson: 1983- 1903) مطالعه کرد. پس از فارغالتحصيلي از کمبريج در سال 1959، ابتدا به تدريس در دانشگاه جاداپور (Jadaupur) در هند مشغول شد. پس از مدتي براي تدريس به کمبريج رفت و سپس مجددا به هند بازگشت و در دانشگاه دهلي نو به تدريس اقتصاد پرداخت. سن در سال 1971 به انگلستان بازگشت و به تدريس در مدرسه اقتصادي لندن (LSE) مبادرت ورزيد.
در سال 1977 به دانشگاه آکسفورد رفت و پس از سه سال به جايگاه استادي اقتصاد سياسي (جايگاهي که قبل از او در اختيار اقتصادداناني چون اجورث (Francis Edgeworth: 1926-1845) و هيکس (John Richard Hicks: 1989-1804) بود، نائل شد. در سال 1987 به آمريکا رفت و به درجه استادي در اقتصاد و فلسفه در دانشگاه هاروارد رسيد. سن يک بار ديگر به دانشگاه ترينيتي کمبريج بازگشت؛ اما اين بار با عنوان رياست در آنجا به فعاليت مشغول شد.
وي جوايز و افتخارات زيادي از محافل آکادميک و تحقيقاتي دنيا کسب کرده است که برخي از آنها عبارتند از: عضويت افتخاري در آکادمي آمريکايي هنر و علوم، رياست انجمنهاي مطالعات توسعه (1982)، انجمن بينالمللي اقتصادي (1989-1986)، انجمن اقتصادي هند (1989) و انجمن اقتصادي آمريکا (1994). برنده جايزه Mahalanobis (1976)، جايزه يک عمر دستاورد از دولت هند، اولين رييس افتخاري در Oxfam و سرانجام اعطاي جايزه نوبل اقتصاد در سال 1998 بهدليل پژوهشهاي ارزشمندش در حوزه اقتصاد فقر و اقتصاد توسعه.
باز نشر از دنیای اقتصاد
Hits: 0