یکی از مکاتبی که در جریان اصلی علم اقتصاد قرار نمیگیرد، تفکر نهادگراها است؛ تفکری که تقریبا در آغاز سده بیست توسط تورستن وبلن پیریزی شد.
شاید انگیزه اصلی پایهریزی این مکتب را بتوان در همان خطوطی جستوجو کرد که در قرن نوزده، سوسیالیسم را تغذیه میکرد، یعنی شکاف طبقاتی، دستمزد ناچیز نیروی کار، شرایط سخت کاری و… . اینها عواملی بود که به اعتقاد بسیاری برآمده از تفکر اقتصاد آزاد کلاسیکی بود که هر گونه مداخله دولت در بازار را رد میکرد و در برابر این اندیشه سوسیالیستها قد علم کردند و بعد از آنها نهادیون در مقیاسی کوچکترسر برافراشتند.
اصول نهادگرایی
نهادگراها برای تئوریهای خود چند فرض و اصل را بيان ميكنند که در برابر اصول اقتصاد کلاسیک قرار ميگيرند. نخست؛ از نظر این نحله، اقتصاد را باید مجموعه و سازماني در نظر گرفت که تمامی عناصرش با هم در ارتباطاند. بنابراین برای داشتن تصویري کلی از اقتصاد نمیتوان تصمیمات یک عنصر را به طور مجزا تحلیل کرد. دوم؛ آداب و سنن، رسوم، هنجارها و … به عنوان نهادهای جامعه، نقشی اساسی در اقتصاد دارند و بدون در نظر گرفتن آنها نمیتوان تحلیلی صحیح از وضعیت اقتصادی جامعه ارائه داد. سوم؛ نهادگراها بر خلاف اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک که معتقد به همراهی منافع فردی و منافع جمعی از طریق بازار هستند، بر تضاد منافع تاکید دارند. چهارم؛ پيروان مكتب نهادگرايي از توزیع عادلانه ثروت فارغ از اسلوب بازار طرفداری میکنند و از آنجا که به تضاد منافع اعتقاد دارند، میانگارند که شکستخوردگان تضاد باید به نوعی از درآمد و ثروت بیشتری برخوردار شوند. فراتر از اینها، مکتب نهادگرایی میانگارد که اقتصاد کلاسیک نمیتواند پویاییهای اقتصاد را ببیند و در نتیجه تحلیلهایش را بر مبناي مدلهای ایستا بنا ميكند و با اين همه، در پي آن است كه این تحلیلهای ایستا را برای جوامع مختلف و در زمانهای نامحدود به کار برد.
این اصول متفاوت از اقتصاد کلاسیک، راه را برای رسیدن به این قاعده در ميان نهادگراها باز میکند که بازار قادر به تحقق اقتصاد مطلوب نيست. در واقع وقتی تضاد منافع در بازار وجود دارد، به یک تنظیمکننده منافع نياز داريم. از آنجا كه بايد به شکستخوردگان تضاد كمك کرد، به نهادی فراتر از بازار نیاز داريم. این تنظیمکننده و نهاد فراتر، همانا دولت است. در حقیقت اگرچه نهادگرایی بر خلاف سوسیالیسم، آلترناتیو دیگر اقتصاد کلاسیک، به روشني از دخالت دولت سخن نمیگوید، اما اصول این مکتب نتيجهاي غیر از این را به دست نميدهند.
فراتر از این، چنان که وبلن در کتاب «طبقه مرفه» خود نشان میدهد، اعطاي آزادی کامل به افراد جامعه، آنگونه که در اقتصاد کلاسیک مطرح است، نهایتا نهادها و آداب و رسوم را به جایی میکشاند که از نگاه وبلن میتواند به اقتصادی «غیرمولد» بينجامد، زیرا طبقه مرفه، رفع احتیاجات خود را به سمتی میبرد که در آن «مصرف نمایشی» در جامعه رایج میشود و به اين ترتيب، به تولید غیرمولد که نياز جامعه نیست، دامن ميزند.
از سوی دیگر وبلن فکر میکند که میان نیاز به تولید کالا که هدف اولیه یک بنگاه تولیدی است و کسب سود، تضادی وجود دارد و در دوره سرمایهداری، بنگاهها به سمت دومی میروند. بنابراین میان نیاز به تولید کالا و انگیزه سودآوری، میان خواستههای جامعه و نیازهای طبقه مرفه، میان تولید مولد و مصرف کالاهای نمایشی، تضاد وجود دارد. راهحل این تضادها چیست؟ راهحلي كه وبلن براي اين مشكل به دست ميدهد، بسیار شبیه به راهحل سوسیالیستها است: یکی انقلاب مالکیت به مفهوم جدایی مدیریت از مالكيت، تا از این طریق بتوان بین تولید کالاهای مورد احتیاج و سودآوری تفکیک قائل شد و دیگری انقلاب مهندسان که از نظر وبلن بیش از کارفرمایان و کارگران به دنبال تامين منافع جامعه هستند. از دیگر بنيانگذاران نهادگرایی میتوان به راجر کامونز اشاره کرد. او نیز با طرفداری از ترکیب شاخههای مختلف علوم انسانی چون اقتصاد، جامعهشناسی، تاریخ و… اعتقاد دارد که برای اصلاح اجتماعی، دولت باید دخالت كند و در جهت رفع تضاد گروههای مختلف اجتماعی گام بردارد. دیگر نهادگرایان نیز کم و بیش از این اسلوب پیروی میکنند.
نقدهای وارد بر نهادگرایی
تاكيد اقتصاد کلاسیک بر محوریت فرد، هرگز به این معنا نیست که اقتصاددانان این نحله، قادر به مشاهده وضعیت جامعه انسانی و نقش نهادها در آن نیستند. بحث این است که برای تحلیل پدیدههای اقتصادی به مدلسازی نياز داريم و در این مدلسازی باید بر فروضی تکیه کنيم که به نحوی کارآتر بتواند واقعیت اقتصادی را تشریح کند. همین عدم پایبندی به فروضی که بتواند واقعیت پیچیده را ساده کند، موجب شده كه تحلیل نهادگرایان با اتکا بر کلمات، خود اغلب چنان پیچیده و متناقض باشد که نتوان از آن به نتیجهاي شفاف، آن چنان که در مکاتب دیگر اقتصادی شاهد هستیم، دست یافت. گذشته از آن، این نتایج بر خلاف آن چه كه خود نهادگرایان میخواهند، بر مبنای استدلال استنتاجی نیست و خصلت فراگیر ندارد، زیرا نهادها و آداب و رسوم در کشورها متفاوت است و در نتیجه تضادهای اجتماعی میتواند به شکلهای دیگر بروز کند یا حتی ممكن است این تضادها به گونهای که در جهان سرمایهداری وجود دارد، نباشد.
چنین تحلیلی اصولا فرض عقلایی بودن انسان را کماهمیت میداند. حذف این فرض جهانشمول باعث شده كه دست نهادگرایان از تحلیل عام و توصیههای سیاستی خالی باشد. باز بر این نكته تاکید میشود که این به آن معنا نیست که اقتصاد کلاسیک قائل به اثرگذاري عوامل مختلف بر تصمیمگیریهای انسان نیست، بلكه مساله این است که عقلانی بودن به معنای بیشینهسازی منفعت، فرضي بدیهی است که فراتر از عوامل دیگر بر تصمیمگیری انسان اثر میگذارد و در نتیجه، اقتصاد جریان رایج را قادر به ارائه تحلیلهایي فراگیرتر و پیشنهادهایی سیاستی برای جوامع مختلف میکند.
شاید بتوان گفت که اقتصاد کلاسیک بیش از همه بر تشابهات تکیه دارد و از آنسو نهادیون، تضادها را برجسته میبینند. با این وجود به نظر میرسد كه استدلال نهادگرایان برای اصلاح از طریق رفع تضادها از سوی دولت، فاقد پشتوانه نظری کافی است، زیرا آنچه كه تضاد به نظر میرسد، اتفاقا موتوری برای حرکت اقتصاد از طریق بازار آزاد است. به عنوان مثال معلوم نیست که چرا ادعا ميشود كه میان کسب سود و وظیفه تولید کالاهای مورد نیاز جامعه از سوي بنگاهها تضاد وجود دارد. بنگاهها برای سود بیشتر بیتردید نیاز به تولید بیشتر کالا دارند و تولید بیشتر به معنای افزایش اشتغال نیروی کار و سرمایه است. از سوی دیگر معلوم نیست كه چرا تولید و سرمایهگذاری برای ساخت بخشی از کالاها که نام مصرف نمایشی را بر دوش دارند، باعث ناکارآمدی اقتصاد میشود؟ نگراني از اينكه تولید این نوع کالاها از سوی بنگاهها به علت توجه به سود، در نهایت موجب ميشود که آنان از تولید کافی کالاهای مورد نیاز جامعه دست بردارند، نشان از عدم درک بازار دارد، زیرا این تفکر نمیتواند مکانیسم قیمتی بازار و تعدیل در تولید را درک کند، به اين معنا که اگر بنگاهها به تولید کالاهای نمایشی روی آورند، قیمت آنها کاهش مييابد و در نتیجه سود کمتر ميشود. بالعکس، افزایش قیمت کالاهای دیگر در نتیجه کمبود، باعث افزايش سود بنگاهها شده و آنها را به سوی تولید این کالاها میکشاند.
بنابراین نكته آشكار اين است که نهادگرایان با وجود پافشاری بر نکاتی که در نگاه اول درست مینماید، از فروضی عدول کردهاند که آنان را در تحلیل و خردهگیری بر تفکر بازار، همراه با انبانی از اشتباهات ملموس میکند.
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0