امروزه همه ما از دست مدیران نالایق گله و شکایت داریم. اما وقتی خودمان به پست سازمانی مدیریت می رسیم ،انجام آنچه یاد گرفته ایم را فراموش می کنیم و ریشۀ همه مسائل را به کارکنان مان نسبت می دهیم.
بخشی از وظیفۀ مدیر این است که کارکنان نامناسب را اداره نماید اما کارکنان اجباری ندارند تا یک رئیس بد را جمع و جور کنند. بنا براین از کجا باید بدانیم که آیا ما خودمان از همان دسته مدیران نالایق هستیم یا نه؟ در اینجا به پنچ نشانۀ یک مدیر ناتوان اشاره می شود:
کارکنان به ما دروغ می گویند: به نظر می رسد که این موضوع به کارکنان مربوط بشود اما پرسش این است که چرا آنها مجبور به دروغ گوئی می شوند؟ آیا رئیس درخواستهای نا معقول دارد؟ آیا کارکنان را بخاطر اشتباهات شان شدیداً مورد مؤاخذه قرار می دهد؟ در مورد مرخصی دادن به کارکنان، از آنها زیاد سئوال و جواب می کند؟ تمامی این ریزه کاری ها منجر به یک شرایط فرهنگ سازمانی می گردد که کارکنان برای خلاصی از آنها به دروغ گوئی متوسل می شوند. فرهنگ شفافیت و درک متقابل به یک ارتباط صادقانه بین کارکنان و مدیران می انجامد.
چشم هیچ مدیر دیگری پشت سر کارکنان ما نباشد: تنها یک مدیر خوب می تواند کارکنان خوب پرورش بدهد. دیگر مدیران خواستار کارکنان خوب هستند، حاضر و آماده. اگر مشغول پرورش کارکنان خوب هستید، دیگر مدیران برای همکاری با کارکنان تان ابراز علاقه خواهند کرد. اگربجای حفظ و ارتقاء وفاداری کارکنان خوب مان، زمان بیشتری را صرف خلاص شدن از شر کارکنان نا مناسب بکنیم، آنگاه می توان نتیجه گیری کرد که اشکال از خودمان است.
همیشه کارهای مان بدون برنامه و غیر قابل پیش بینی باشد: کسب وکار می تواند گاهی غیر قابل پیش بینی باشد بخصوص فعالیت در شرایط بی ثبات این گونه است. اما تکلیف مشتریان چیست؟ آنها غالباً نیازهای واقعی خود را مطرح نمی کنند. از طرفی این واقعیت که کارها غیر قابل پیش بینی است از اساس بی پایه است. هر اتفاقی قبل از وقوع با علامت و نشانه هائی همراه است که وقتی افراد به هر دلیل از آن علائم بی خبر هستند، آن اتفاق را ناگهانی می انگارند. ما به عنوان مدیر وظیفه داریم تا پی آمدهای ناشی از ناتوانی خود در اشراف به اطلاعات مرتبط با کسب و کارمان را به بهانۀ “اتفاقات غیر قابل پیش بینی” به کارکنان و مشتریان منتقل نکنیم. بیشتر این شرایط فوری، قابل پیش بینی هستند و تداوم چنین عملکردی در سازمان به این مفهوم است که مدیر در انجام وظائف خود کوتاهی می کند.
همیشه می پرسیم “مطابق با قوانین و ضوابطً چه می توان کرد” بجای اینکه بپرسیم “بهتر است چکار کنم”؟: بله تردید نکنید که همه باید به ضوابط و قوانین احترام بگذاریم و به آن عمل کنیم اما اینکه مطابق با ضوابط می توانیم برنامۀ تعطیلات یکی از کارکنان را به هم بزنیم یا او را تا دیر وقت در محل کار نگاه بداریم، به این معنی نیست که خوب است این کار را بکنیم. یا مثلاً اگر می توانیم کسی را بدون دلیل اخراج کنیم به این مفهوم نیست که همیشه این رویه را انجام دهیم.
دزدی اعتبار کارکنان : برخی از مدیران دوست دارند همه موفقیتهای گروه را به پای خودشان بنویسند. باید توجه داشت که پی آمدهای این رویّه در زمانی که کارکنان ستاره، شرکت را ترک می کنند به خودمان بر می گردد زیرا دیگران (رئیس ما، یا حتی مشتریان ما) توقع دارند که همان کارها را انجام دهیم. این روش حتی موجب ناراحتی دیگر کارکنان نیز می شود. از مدیران انتظار می رود تا افرادشان را مدیریت کنند. مقام های بالاتر سازمان انتظار دارند تا مدیران قادر به استخدام، اخراج، پرورش، آموزش، و راهنمائی کارکنان باشند.
البته این فهرست با همین پنج نکته تمام نمی شود، اما بهتر است نیم نگاهی به رفتارمان در سازمان بیندازیم و اگر مشمول برخی موارد بالا می شویم آن رفتار غلط را تصحیح کنیم. وقتی رفتار غلطی را در خودمان اصلاح کردیم از بازخوردهای عالی کارکنان به وجد خواهیم آمد. این کار را به زمان دیگری موکول نکنیم. وقتش همین الان است.
منبع: Moneywatch | برگرفته: وبلاگ محمد سالاری
Hits: 1