مروری بر مولفه‌های شناخت اقتصاد کینزی

keynese_orthodoxاقتصاد کینزی یک تئوری درباره هزینه‌های کل (که به آن تقاضای کل یا AD گفته می‌شود) و آثار آن بر تولید و تورم است. هر چند که این اصطلاح در طول سال‌ها به صورت درست و نادرست به موضوعات مختلف و متنوعی در اقتصاد اطلاق شده است، اما کینزگرایی شش پایه اصلی دارد که سه‌تای اول توضیح می‌دهند که اقتصاد چگونه کار می‌کند.
یک کینزی معتقد است که تقاضای کل در اقتصاد تحت تاثیر تصمیمات اقتصادی بخش‌های عمومی و خصوصی قرار دارد و گاهی اوقات به صورت نامنظم رفتار می‌کند. از معروف‌ترین سیاست‌های بخش عمومی می‌توان به سیاست‌های پولی و سیاست‌های مالی (مثل هزینه‌های دولت و مالیات‌ها) اشاره کرد. در دهه‌های گذشته، اقتصاددانان بحث‌های زیادی بر سر این موضوع داشتند که آیا سیاست‌های مالی موثرترند یا سیاست‌های پولی، کینزی‌ها معتقد به بی‌تاثیر بودن سیاست‌های پولی بودند و پول‌گرایان معتقد به بی‌تاثیری سیاست‌های مالی و امروزه دیگر این بحث به صورت عمومی مطرح نیست و تقریباً همه اقتصاددانان – چه کینزی و چه پول‌گرا- معتقدند که هم سیاست‌های مالی و هم سیاست‌های پولی بر تقاضای کل در اقتصاد تاثیر می‌گذارند. البته دسته کوچکی از اقتصاددانان نیز معتقد به خنثی بودن بدهی در اقتصاد هستند. به عقیده آنها استقراض دولت هیچ تاثیری بر تقاضای کل اقتصاد ندارد.
بر اساس تئوری کینزی، تغییرات در تقاضای کل اقتصاد – چه پیش‌بینی‌شده و چه پیش‌بینی‌نشده باشند- تاثیری سریع بر تولید واقعی اقتصاد و نرخ بیکاری دارد و تاثیر چندانی بر قیمت‌ها ندارد. مثلاً منحنی فیلیپس نشان می‌دهد هنگامی که بیکاری با سرعت کمی کاهش پیدا می‌کند، تورم به آهستگی افزایش پیدا می‌کند. کینزی‌ها معتقدند آن چیزی که در کوتاه‌مدت اتفاق می‌افتد، نمی‌تواند لزوماً توضیح‌دهنده آن چیزی باشد که در بلند‌مدت اتفاق می‌افتد، و همیشه به این جمله مشهور کینز استناد می‌کنند که «در بلند‌مدت همه ما مرده‌ایم.»
سیاست‌های پولی تنها در صورتی می‌توانند بر تولید و نرخ بیکاری تاثیرگذار باشند که برخی قیمت‌ها ثابت باشند و دستمزدهای اسمی نیز به سرعت خود را با شرایط جدید تطبیق ندهند وگرنه افزایش عرضه پول در اقتصاد باعث خواهد شد که همه قیمت‌ها خود را با افزایش عرضه پولی که اتفاق افتاده است، تطبیق دهند. به همین دلیل است که به صورت کلی مدل‌های کینزی سعی در توضیح قیمت‌ها و دستمزدهای نسبتاً ثابت دارند. منطقی جلوه دادن ثابت ماندن قیمت‌ها در اقتصاد یک مشکل تئوریک پیچیده است، چرا که بر اساس تئوری استاندارد اقتصاد کلان، در صورتی که قیمت‌های اسمی به یک نسبت تغییر کنند، عرضه و تقاضای واقعی تغییر خاصی نخواهد کرد. اما کینزی‌ها معتقدند به این خاطر که قیمت‌ها در اقتصاد تا حدودی ثابت هستند، تغییر در هر کدام از اجزای هزینه مثل مصرف، سرمایه‌گذاری یا هزینه‌های دولتی می‌تواند تولید‌های اقتصاد را تحت تاثیر قرار دهد. مثلاً اگر هزینه‌های دولت افزایش پیدا کنند و بقیه اجزا ثابت باشند، تولید اقتصاد افزایش پیدا می‌کند. مدل‌های کینزی از مفهومی به اسم ضریب تکاثر نیز استفاده می‌کنند، به این صورت که معتقدند تولید با ضریبی به نسبت آن چیزی که تغییر کرده است، تغییر می‌کند. مثلاً یک افزایش ۱۰ میلیون دلاری در مخارج دولت، باعث می‌شود که تولید اقتصاد ۱۵ میلیون دلار افزایش یابد (اگر ضریب تکاثر 1/5 باشد) یا باعث افزایشی پنج‌میلیون دلاری در تولید اقتصاد می‌شود (اگر ضریب تکاثر 0/5 باشد). بر‌خلاف اعتقادی که بسیاری دارند، تحلیل‌های کینزی نیازی ندارند که ضریب تکاثر از یک بیشتر باشد و برای آنکه مدل‌های کینزی کار کنند، تنها کافی است که ضریب تکاثر از صفر بیشتر باشد.
کینزی‌ها معتقدند قیمت‌ها و به ویژه دستمزدها با سرعت کمی به تغییرات در عرضه و تقاضا در اقتصاد واکنش نشان می‌دهند که باعث کمبودها و مازادهای دوره‌ای در بازار و به ویژه در بازار کار می‌شوند. حتی میلتون فریدمن نیز تایید کرده است که در هر وضعیت ممکن و حتی در اقتصادی که امروزه در ایالات متحده وجود دارد، انعطاف‌پذیری کمی در قیمت‌ها و دستمزدها وجود دارد. این جهت‌گیری از میلتون فریدمن یک جهت‌گیری کاملاً کینزی است. به طور کلی هیچ موضوعی به تنهایی از سه اصل بالا تبعیت نمی‌کند و بسیاری از اقتصاددانان که ممکن است خود را کینزی نیز ندانند این اصول را می‌پذیرند. آن چیزی که کینزی‌ها را با دیگر اقتصاددانان متفاوت می‌سازد، سه اعتقاد بعدی درباره سیاست‌های اقتصادی است.
کینزی‌ها عقیده ندارند که سطح معمولی از بیکاری می‌تواند عادی باشد، چرا که معتقدند از یک سو بیکاری از تقاضای کل اقتصاد تاثیر می‌پذیرد و از سوی دیگر معتقدند قیمت‌ها خود را به آرامی با شرایط جدیدی که به وجود آمده است وفق می‌دهند. در واقع کینزی‌ها معتقدند بیکاری به صورت معمول هم می‌تواند بسیار بالا و هم بسیار متغیر باشد، هر چند خود کینزی‌ها نیز می‌دانند که نشان دادن این وضعیت از نظر تئوریک بسیار کار پیچیده‌ای است. همین‌طور کینزی‌ها به شدت معتقدند دوره‌های رکود و بحران آفات اقتصاد هستند و اعتقادی به تئوری سیکل‌های تجاری ندارند که معتقد است دوره‌های رکود و بحران پاسخ بازار کارا به استفاده از موقعیت‌های غیر جذاب است.
بسیاری و نه همه کینزی‌ها معتقدند برای کم کردن اثر سیکل‌های تجاری باید سیاست‌های تثبیتی در اقتصاد پیش گرفته شود، چرا که از دید کینزی‌ها سیکل‌های تجاری مهم‌ترین مشکل در اقتصاد هستند. هرچند که حتی برخی کینزی‌های محافظه‌کار نیز در حال حاضر نسبت به کارایی سیاست‌های تثبیت شک‌هایی وارد کرده‌اند. البته این به آن معنا نیست که مدافعان اقتصاد کینزی معتقدند دولت باید هزینه‌ها، مالیات‌ها و عرضه پول خود را هر ماه تنظیم کند تا در اقتصاد شاهد اشتغال کامل باشیم، چرا که امروزه نه‌تنها کینزی‌ها که پیروان دیگر مکاتب نیز اعتقاد دارند دولت نمی‌تواند خود را به موقع با آن چیزی که باید، هماهنگ کند. این تاخیر به سه دلیل اتفاق می‌افتد، اول اینکه میان زمانی که نیاز به اجرای یک سیاست به وجود می‌آید تا زمانی که دولت نیاز به اجرای آن سیاست را حس کند، زمانی به هدر می‌رود. دوم اینکه میان زمانی که دولت نیاز به اجرای سیاست را حس کند تا زمانی که آن را اجرا کند نیز زمانی به هدر می‌رود. مثلاً در ایالات متحده از زمانی که سیاست پیشنهاد می‌شود تا زمانی که در کنگره روی آن بررسی‌های لازم انجام شود می‌تواند مدت زمانی طولانی به هدر رود. سوم اینکه میان زمانی که سیاست اجرا می‌شود تا زمانی که اثر خود را در اقتصاد نشان دهد نیز مدت زمانی فاصله وجود دارد که ممکن است حتی ماه‌ها نیز به طول بینجامد. البته هنوز نیز بسیاری از کینزی‌ها معتقدند هدف‌گذاری در سطحی معقول می‌تواند روندی کاملاً منطقی باشد. مثلاً یک اقتصاددان که اطلاعات زیادی نیز از تاخیرها و مشکلات اجرای سیاست‌ها ندارد به سادگی این موضوع را درک می‌کند که هنگامی که نرخ بیکاری در سطحی بسیار بالا قرار دارد، باید سیاست‌های پولی انبساطی در اقتصاد اجرا شوند.
واپسین و آشکارترین مورد نیز این است که تعداد کمی از کینزی‌ها معتقدند ابتدا باید با تورم مبارزه کرد و سپس به سراغ بیکاری رفت. آنها این نتیجه را بر اساس این مشاهده بیان می‌دارند که هزینه‌های تورم پایین، کم هستند. البته باید در نظر داشت که تعداد بسیار زیادی کینزی ضد‌تورم نیز وجود دارد. لازم به ذکر است دیدگاه اقتصاددانان درباره میزان اهمیت تورم و بیکاری تاثیر مستقیمی بر سیاست‌هایی که پیشنهاد می‌کنند، دارد و کینزی‌ها به همین دلیل بیش از غیر‌کینزی‌ها به سیاست‌های انبساطی تمایل دارند. اعتقاد کینزی‌ها بر نقش مستقیم دولت برای تثبیت اقتصاد بر اساس نظر ارزشی آنها و نیز اعتقاد به دو مورد است، یکی اینکه معتقدند نوسانات اقتصاد کلان به شدت بر رفاه جامعه تاثیر می‌گذارد و دوم اینکه دولت به اندازه کافی قابل اعتماد و توانا هست که بتواند بازار آزاد را تقویت کند.

 

نوشته: آلن بلانیدر

ترجمه: علی درویشان

منبع: http://www.econlib.org/library/Enc/KeynesianEconomics.html

برگرفته از تجارت فردا

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *