ماموریت غیرممکن توماس پیکتی در بازتوزیع ثروت
این اتفاقی است که هر دانشگاه آکادمیکی میتواند آرزویش را داشته باشد. هفته گذشته توماس پیکتی، اقتصاددان 42ساله مدرسه اقتصاد پاریس، در برنامه TV US توفانی به پا کرد و توسط مجله نیویورک به عنوان «ستاره راک اقتصاددان» مورد تحسین قرار گرفت. و همه اینها به خاطر کتاب جدید اوست؛ مطالعهای 700 صفحهای با عنوان «سرمایه در قرن بیست و یکم». پل کروگمن، ستوننویس نیویورکتایمز و عضو انجمن اقتصاددانان، کتاب پیکتی را به عنوان اثری باشکوه توصیف کرده است. مارتین ولف در فایننشالتایمز، این اثر را فوقالعاده مهم خوانده و خود پیکتی نیز در برنامه دیگری سیاستهای اقتصادی بریتانیا را مورد حمله قرار داده است.
کتاب پیکتی در حقیقت از آخرین کتابهای منتشرشده پرفروش بعد از بحران مالی سرمایهداری است که انتقادات شدیدی را در عرصه عمومی به سرمایهداری وارد میکند. در این کتاب اولین چیزی که مورد بررسی قرار میگیرد این سوال است که چرا جوامع برابرتر تقریباً همیشه بهتر عمل میکنند. به عبارتی تاکید این کتاب بر سوسیالدموکراسی به سبک سوئد است در مقابل وضعیتی که بر کشورهای تابع سرمایهداری حاکم است. در حالی که جوزف استیگلیتز در دانشگاه کلمبیا با کتاب خود در سال 2012 تحت عنوان «هزینه نابرابری» کمتر برجسته شد، اما کتاب توماس پیکتی به لیست پرفروشهای نیویورکتایمز رسید. این موضوع در بخش شرقی اقیانوس اطلس نیز مورد توجه قرار گرفت: اقتصاددان کمبریج، هاجون چانگ، به بیثباتی سیستم سرمایهداری تحت عنوان «23 چیزی که آنها در سرمایهداری به شما نمیگویند» (2011)، با مطرح کردن پیشبینیهای اخیرش به یک حباب جدید اقتصادی اشاره میکند. محبوبیت توماس پیکتی، این اقتصاددان چپگرا، وابسته به بحران مالی بوده است: خشم عمومی گسترده نسبت به بانکداران که عامل این بحران بودهاند (که در جنبش اشغال والاستریت تبعات آن را شاهد بودیم و هماکنون نیز نشانههای کمی از فروکش شدن این خشم دیده میشود). در این بین، آنچه برای محافظهکاران مهم است، این است که خشم مردم از بانکداران به نوعی کاهش یافته و متوجه سیستم اقتصادی است. اما مثلاً تنها اقلیت کوچکی از بریتانیاییها در نظرسنجیها میگویند که بهبود اوضاع را احساس کردهاند. در حالی که عده زیادی نابرابری در سطح بالا را احساس میکنند (و حتی بهصرف مشکلات اقتصادی یا بیکاری بسنده نمیکنند). این یک نگرانی کلیدی برای محافظهکاران است. مثلاً در حالی که بانکهای توزیعکننده غذا در حال افزایش است، اما در لندن همچنان ثروتمندانی زندگی میکنند که در چنان وضعیت مساعدی به سر میبرند که به نظر نمیرسد حتی بحران اقتصادی را احساس کرده باشند. یکی از نقاط قوت کتاب پیکتی، عمق و قدرت تحلیلهای تاریخیاش و همچنین تغییراتی است که در اوضاع جهان در حال وقوع هستند. همه این موارد، توجه به نگرانیهای او را ضروری میکند. جهانی شدن و پیشرفتهای فناوری، توزیع درآمد را گستردهتر کرده و شکاف بین ثروتمندترین طبقات و حتی طبقات متوسط را بسیار کمتر از فقیرترین طبقات، بیشتر کرده است. از سوی دیگر، تکنولوژی و سایر دستاوردهای پیشرفت فناوری و انقلاب IT نیز تبدیل به ابزاری در دست شرکتهای بزرگ شده است.
در همین حال، حباب رو به رشد دارایی موجب ثروتمندتر شدن ثروتمندان شده است. فیصل اسلام، دبیر اقتصادی کانال4 خبری میگوید: «قسمت اعظم کشور هرگز قادر نخواهند بود در لندن صاحب دارایی باشند.» و اینها همه در زمانی مطرح شده است که در دوران افول جبههگیریها علیه بدترین افراطیگراییهای سرمایهداری در قرن بیستم به سر میبریم (مثلاً برخی از جبههگیریها در قرن بیستم، منجر به ایجاد قوانین و مقررات، اتحادیههای کارگری و دولت رفاه شدند). در نتیجه هماکنون آنچه لیبرالهای کاراییمحور میگویند: «اگر خوب فکر کنید و سخت کار کنید، نتیجه از آن شماست»، دیگر نخنما به نظر میرسد.
فیصل اسلام اضافه میکند: «اقتصاد بازار آزاد، قبل از بحران، مناظره سیاسی را نهتنها به سمت بحث در مورد رشدِ بیشتر، که حتی به سمت بحث در مورد رسیدن به جامعه عادلانهتر نیز برده بود. توجه به ثروت (و نه درآمد سالانه) باعث میشود این موضوع ناعادلانه به نظر برسد و بیشتر شبیه این است که اقتصاددانان بازار آزاد تنها میخواهند به دفاع از وضعیت موجود بپردازند.» اما، سوالی که مطرح میشود، این است که در حالی که به نظر میرسد اقتصاددانان چپگرا دست بالا را دارند، آیا آنها میتوانند سیاستها را تغییر دهند؟ دولت محافظهکار بریتانیا سیاستهای خود را بدون تغییر و بر اساس بازار آزاد اجرا کرده است. سال گذشته جرج آزبورن، نرخ بالای مالیات بر درآمد را از 50 درصد به 45 درصد کاهش داد. بوریس جانسون و دیگر محافظهکاران نیز خواستار ادامه این روند کاهشی تا سرحد 40 درصد هستند. اما در اوایل سال جاری دیوید کامرون پیشنهاد کرد محافظهکاران در انتخابات بعدی متعهد به بالا بردن مالیات بر ارث به یک میلیون پوند شوند.
کتاب پیکتی، نظر دیوید میلیبند و تیمش را به خود جلب کرده است. چرا که با تاکید حزب کارگر بر نابرابری و محرومیت طبقه متوسط از امکانات، همسو است و حزب کارگر وعده داده نرخ مالیات را دوباره تا 50 درصد بالا خواهد برد. البته پیکتی اقداماتی افراطیتر از این را میخواهد. نسخهای که او برای سیاست مالیاتی میپیچد، نرخ مالیات 80 درصد بر ثروت است و نه بر درآمد. و مالیات بر ارث ضربه بزرگی بر ثروتمندان خواهد بود. اما اقتصاددانان چپگرا در این نظر تنها نیستند، بلکه گروهی از محافظهکاران آمریکا هم بر مالیات بر ثروت به جای مالیات بر درآمد، تاکید میکنند. با این حال در فرانسه که رئیسجمهور سوسیالیست، فرانسوا اولاند، روی کار است، اقدامات افراطیتری انجام شده است. با توجه به مفهوم تحرک سرمایه، امروز اعمال چنین اقداماتی، تنها در یک کشور، میتواند برای آن کشور مشکلساز باشد. پیکتی خواستار وضع مالیاتی جهانی است، اما به علت مناقشات سیاسی و نیز نیاز به اصلاح سیستم بانکی، انتظار زیادی است که چنین امری به وقوع بپیوندد.
داگلاس مکویلیامز، مدیر اجرایی در مرکز اقتصاد و تحقیقات کسبوکار، هشدار میدهد که: «طرحهای ساده مانند افزایش مالیات میتواند مشکل را بدتر کند. یکی به دلیل آسیب اقتصادی ناشی از پرداخت مالیات و دیگری به دلیل اتلاف منابع توسط دولتمردان». شاید پیشبینیهای پیکتی بیش از حد بدبینانه باشد. آنچه پیکتی نشان میدهد، یک نمایش آخرالزمانی از آینده است که ما تنها میتوانیم آرزو کنیم اشتباه باشد. کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» توسط انتشارات هاروارد منتشرشده است.
منتخبی از نکات کلیدی پیکتی
رشد: ایده اصلی پیکتی این است که در یک اقتصاد که در آن نرخ بازگشت سرمایه بیشتر از نرخ رشد اقتصاد است، به طور طبیعی ثروتمندان ثروتمندتر خواهند شد و اقتصاد به اقتصادی نابرابر تبدیل میشود و او معتقد است این گرایش طبیعی سرمایهداری در طول زمان است.
ثروت: در چنین اقتصادی، ثروت در دست ثروتمندان تجمع مییابد و با گذشت سالها، آنها موقعیت خود را ارتقا میدهند. ثروتمندان فرزندان خود را بهتر آموزش میدهند، خانهها و مشاغل بهتری دارند و حتی ارث بیشتری هم میبرند. به همین دلیل است که باید از ثروت مالیات گرفت.
نابرابری: این وضعیت، جوامعی مانند جامعه ما را به وجود میآورد؛ جایی که 10 درصد از جمعیت 50 درصد از ثروت را دارند، و یک درصدِ بالایی، بیش از 25 درصد آن را. پیکتی اعتقاد دارد سرمایهداری به صورت سیستماتیک وضعیت نابرابری را تشدید میکند و این چیزی است که در یک سیستم دموکراسی قابل تحمل نیست.
منبع:
http://www.standard.co.uk
Hits: 0