براي تعريف مديريت دانش، بايد چندين واژه را تعريف کرد. مثلاً، دادهها منبعي حياتي هستند که با بهرهبرداري صحيح ميتوان آنها را به اطلاعات معنيدار تبديل کرد.اطلاعات را ميتوان به دانش و دانش را به حکمت تبديل کرد. درواقع:
مجموعه دادهها، اطلاعات را تشکيل نميدهد
مجموعه دانش، حکمت را تشکيل نميدهد
مجموعه حکمت، حقيقت را شکل نميدهد
اطلاعات، دانش و حکمت، فراتر از مجموعههاي يادشده بوده و به نوعي، کل آنها از همافزايي اجزاي آنها تشکيل ميشود نه از جمع جبري اجزا.
دادهها، نقاطي بيمعني درفضا و زمان هستند که هيچگونه اشارهاي به فضا و زمان ندارند. آنها شبيه حرف يا کلمهاي خارج از زمينه گفت وگو هستند. منظور از خارج از زمينه، اين است که دادهها هيچگونه رابطهاي با هيچ چيزي ندارند.
مجموعهاي از دادهها، اطلاعات را نميسازد زيرا در اين مجموعه، دادهها با يکديگر هيچگونه رابطهاي ندارند. براي اينکه بتوان از مجموعه دادهها؛ اطلاعات را نتيجه گرفت، بايد رابطه بين دادههاي مختلف را درک کرد. در واقع، اطلاعات گرچه از درک رابطه موجود بين اجزاي مختلف دادهها حاصل ميشود، اما نميتواند آنها را به نحوي توصيف کند که نحوه تغيير دادهها را به مرور زمان تشخيص دهد. اطلاعات، ماهيتي ايستا و خطي دارند. منظور از “رابطه” الگويي فراتر از رابطه است. اين الگو، درواقع رابطه روابط است، زيرا دربرگيرنده سازگاري و جامعيت روابط بوده و بر قابليت تکرار و پيشبيني اشاره دارد. الگو بهطور بالقوه ميتواند دانش را نشان دهد. دانش، زماني شکل ميگيرد که فرد بتواند الگوها و معناي آنها را درک کند. الگو، به زمينه اطلاعات وابسته نيست ولي خود زمينهسازي ميکند.1 الگويي که نمايانگر دانش باشد، سطح بالايي از اطمينان و پيشبيني را فراهم ميآورد و به ندرت ماهيت ايستايي دارد.
حکمت، زماني شکل ميگيرد که فرد با اصول سازنده الگوها، آشنا باشد. اين اصول، سراسري و کاملاً مستقل از زمينه هستند. پس، بهطور خلاصه ميتوان گفت:
– اطلاعات، به توصيف، تعريف يا ديدگاه (چه، چه کسي، چه هنگام، کجا) وابستهاند.
– دانش، دربرگيرنده راهبرد، عمل، متد يا شيوه (چگونگي) است.
– حکمت، شامل بينش، اصول و اخلاق (چرايي) است.
توجه کنيد که دادهها، اطلاعات، دانش و حکمت، زنجيرهاي مشخص را تشکيل ميدهند.
دادهها گرچه موجوديتي گسستهاند، اما روند تبديل اطلاعات به دانش و حکمت، بهطور گسسته روي نميدهند.
الگوها را ميتوان با متصل کردن اطلاعات جديد به الگوهايي که قبلاً درک شدهاند، توسعه داد.
اکنون نوبت به تعريف مديريت دانش رسيده است. مديريت دانش، مجموعه فرايندهايي است که خلق، نشر و کاربري دانش را کنترل ميکنند. براساس اين تعريف، مديريت دانش دربرگيرنده مباحثي گسترده است و نقشي بسيار موثر در همگامي با عصر اطلاعات دارد.
امروزه، سازمانها و شرکتها با چهار مفهوم زير سر و کار دارند:
– ماموريت: آنچه که سعي دارند انجام دهند
– رقابت: نحوه رسيدن به بخشهاي رقابتي
– کارايي: نحوه تحويل نتايج
– تغيير: نحوه مقابله با تغييرات
مديريت دانش، راهکاري براي توانمندسازي و بهبود سازمانها و شرکتها در انجام چهار مفهوم ياد شده است. بهبياني ديگر، مديريت دانش، رويکرد نظاممند خلق، دريافت، سازماندهي، دستيابي و استفاده از دانش و آموختهها در سازمانهاست و به بهبود تصميمگيري، انعطافپذيري بيشتر، افزايش سود، کاهش بارکاري، افزايش بهرهوري، ايجاد فرصتهاي جديد کسب و کار، کاهش هزينه، سهم بازار بيشتر و بهبود انگيزه کارکنان کمک ميکند. از مديريت دانش ميتوان در مورد تمامي فعاليتهاي مختلف (عادي، منطقي، پيچيده و غير منتظره) استفاده کرد.
نکات مهم در موفقيت بهرهگيري از مديريت دانش
به منظور موفقيت فرايند مديريت دانش، توجه به موارد زير ضروري است:
1. قابليت اتصال: فناوري، به تنهايي براي موفقيت رويکرد مديريت دانش کافي نيست، اما ميتواند زير ساختي مناسب براي به اشتراکگذاري دانش و نيز فعالسازي مهم باشد. دسترسي تمامي بخشهاي سازمان به معمار مديريت دانش، برنامههاي مبتني بر وب، ديوايسهاي سيار و ابزار دادهکاوي2 پيشتازهاي پشتيبان زيرساخت مديريت دانش به شمار ميآيند. فناوري نوين، رفتارهاي جديد دانش را فعال ميسازد.
2. محتوا: سازمان، ابتدا بايد مميزي دانش را انجام دهد تا نقاط دروني و بيروني تاثيرگذار بر دانش را شناسايي کند. نيروهاي دروني و بيروني تاثيرگذار بر دانش، اشکال مختلفي دارند. مانند: دانش مشتري يا ظهور رسانههاي جديد.
3. اجتماع: مديريت دانش موفق، وابسته به اجتماع عملکردها يا گروهي از افرادي است که با سازمان همکاري دارند. اين افراد، درمراحل مختلف، نظير: آمادهسازي، راهاندازي، انجام عمليات و کسب نتيجه نهايي، با يکديگر تعامل دارند.
4.فرهنگ: پشتيباني و حمايت مديريت ارشد، همسويي عقايد، اعتماد و انگيزش، اجزاي اصلي فرهنگ مديريت دانش بوده و توجه مستمر به آنها، امري ضروري است. به بياني ديگر، بايد به اطلاعاتي که از همکاران خود دريافت ميکنيد، اعتماد داشته باشيد و اطلاعاتي که همکار ديگر از شما دريافت ميکند، با توجه به اعتمادي که به کار شما دارد، ارزشمند خواهد بود. اگر اين روند استمرار يابد، موفقيت مديريت دانش حتمي خواهد بود.
5.تعاون: جريانهاي کاري سازمانهاي دانشمدار، وابستگي بسياري به هم دارند. اين تعاون، رمز موفقيت مديريت دانش است، زيرا ميتواند موانعي نظير تفاوتهاي فرهنگي را ازميان بردارد و افراد سازمان را در مسير تحقق اهداف، هدايت کند.
6.سرمايهگذاري: سرمايهگذاري در زمينه مديريت دانش به منظور تسريع بهرهگيري از نوآوريها و افزايش دانش افراد سازمان، عاملي بسيار مهم است.
درپايان، بايد گفت درک سيستماتيک و توجه به نکات ياد شده، به سازمانها کمک ميکند تا مميزي دانش را انجام داده و راهبرد مديريت دانش اثربخش را با موفقيت پيادهسازي کنند.
Hits: 0