آن سوي پنجره
در بيمارستاني ، دو مرد بيمار در يك اتاق بستري بودند . يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز…
خلاقیت در کار
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو…
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش…
مشتری خود را بشناسيد
يكي از نمايندگان فروش شركت كوكاكولا، مايوس و نا اميد از خاورميانه بازگشت. دوستي از وي پرسيد: «چرا در كشورهاي…
کاش یکی مرا از تنهایی و تنهایی را از من نجات دهد
من «ادوارد ادیش» هستم که برای شما می‌نویسم، یکی از بزرگترین تاجران آمریکایی با سرمایه‌ای هنگفت و حساب بانکی که…
جمله طلایی
سالها بود که تلاش زیادی می کردم ولی به آنچه می خواستم نمی رسیدم. رویا هایم همیشه دست نیافتنی بود.…
رشد کن و قد بکش
روزی تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم را، دوستانم را، زندگي ام را! به جنگلی رفتم…
فریب نقطه اوج دیگران را نخور!
بین جوانان دهکده شیوانا مسابقه وزنه برداری در گرو های سنی مختلف برگزار شده بود. طبیعی است که از مدرسه…
تو همانی که می اندیشی
کوه بلندی بود که لانه عقابی باچهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به…