فصل اول کتاب «پول یا زندگی شما»: تله مالی: نقشه راه قدیمی پول
اگر کسی یک تفنگ روی سر شما گذاشته و بپرسد پولت یا جونت؟ چه میگویید؟
در این حال حتماً تمام پول خود را به او میدهید چون جان بسیار باارزشتر است….
اما آیا واقعاً اینطور است؟
حتی اگر عاشق شغل خود باشید بهسختی میتوانید بپذیرید که زندگی شغلی شما کامل است. چند نفر را میشناسید که در پایان روز سرحالتر از ابتدای روز باشند؟ زندگی روزمره بسیاری از ما در این چرخه میگذرد:
بیداری، صبحانه، کار، رئیس، همکار، برگشت به خانه، شام، تلویزیون، خواب
شغل همهچیز ما شده است. تمام ابعاد زندگی، زمان استراحت، گذران با خانواده، زمان خواب همهچیز را در برگرفته و شخصیت ماست. اگر کسی بپرسد که چکار میکنید میگویید من فقط یک……
آیا شرمنده هستید؟ آیا دروغ میگویید؟ آیا موقعیتی که وجود ندارد برای خود خلق میکنید مثلاً مدیر … در صورتی آنجا چنین پستی وجود ندارد؟
آیا این زندگانی است یا مردگانی؟
این مردگانی هزینههای زیادی دارد، از استرسهای شغلی گرفته تا نگذاشتن وقت برای همسر و فرزندان تا انواع عوارض جانبی که شغل بر شما تحمیل میکند.
کار بیشتر، درامد بیشتر و زندگی مالی بهتر
شاید این تنشها تحمل میشود تا با کسب درامد بیشتر، کیفیت زندگی افزایش یابد اما شواهد چیز دیگری را نشان میدهد. پسانداز افراد روزبهروز کاهشیافته و جای آن را قرض و بدهی و وام گرفته است. اطراف خود را با انواع لوازم و وسایل پرکردهایم و کماکان به دنبال چیزهای جدید هستیم ولی صادقانه، آیا اینها برای ما شادی خریدهاند؟ آیا کیفیت زندگی خانوادگی، اجتماعی و یا شغلی ما را افزایش دادهاند؟
و البته این بدهی و اقساط روزبهروز ما را اسیر شغلی کردهاند که دوست نداریم و البته نمیتوان استعفا داد یا از آن دست کشید.
اما آخر هفتهها و تعطیلات را خوش میگذرانم
آخر هفتهها زمان خانواده است، اما وقت کوتاه است و برنامهای برای آن ندارید، باید برای خرید به فروشگاه بروید و هنگام پرداخت متوجه میشوید که این حجم خرید قبلاً ۱۰۰ هزار تومان بود و اکنون به ۱۵۰ هزار تومان رسیده است. ولی چکار میتوان کرد؟
وارد منزل که میشوید خانم غر میزند که همزن کار نمیکند و باید غذاساز بگیری. البته هفته دیگر تولد همسرتان است و برای سورپرایز کردن او، غذاساز را هم به انبوه وسایل آشپزخانه اضافه میکنید.
حوصله توپبازی با بچهها در پارک سر کوچه را ندارید و آنها را به شهربازی میبرید. کارت شهربازی را برای آنها شارژ میکنی تا از سر تو دستبردارند و بتوانی سر از موبایل جدیدی که گرفتهای درآوری.
اما شادی، جای شادی کجاست؟
اگر این زحمت روزانه برای ما شادی میآورد، اگر خرید وسایل جدید بیش از شادی لحظهای و گذرا چیز دیگری به ما میداد، شاید بهراحتی سختی کار زیاد را به جان میخریدیم ولی آیا واقعاً این اتفاق میافتد؟
نویسندگان کتاب این سؤال را از شرکتکنندگان در سمینار خود بارها و بارها پرسیدهاند که خود را بر اساس شادی از یک تا ۵ ردهبندی کنید که یک یعنی بدبختی تمام و پنج بهترین وضع ممکن است. میانگین پاسخها بین ۲.۲ تا ۲.۸ بوده و حتی به سه هم نرسیده است. این موضوع مستقل از درامد بوده و برای افرادی با ۲۰۰۰ دلار تا شش هزار دلار درامد در ماه صدق میکند.
جدول زیر را ببینید و خود را ارزیابی کنید. ببینید که در هر ستون چه واژههایی شرححال شماست؟
اما بالاخره اگر کار نکنیم چکار کنیم؟ چطور درآمد داشته باشیم؟
پیش از آن اجازه دهید یک سؤال بنیادی را مطرح کنیم:
آیا بیشتر بهتر است؟
بگذارید کمی در این مطلب دقیق شویم.
بیشتر بهتر است عبارتی است که تمام حرکات ما را کنترل میکند. بهروز کردن و خریدن هر چیزی که مدل جدیدتر و یا پیشرفتهتر آن به بازار آمده است اما اگر بیشتر بهتر است پس هیچچیز کافی نیست.
زندگی فعلی ما بهصورت کلی در زمینهٔ پول حرکت میکند. از رسیدن به آرزوها تا فرار از ترسها، از کاهش درد و رنج تا رفتن بهجایی بهتر، همهچیز را درزمینهٔ پول میبینیم و خریدن، فعلی است که بیشتر از هر چیز صرف میکنیم. حتی میخواهیم شادی و امید را هم خریده و در سبد خود بگذاریم اما بهاینترتیب تبدیل به یک مصرفکننده شدهایم. مصرفکننده نه از منظر دوگانه تولید و مصرف بلکه از نگاه اینکه همهچیز را میخواهیم و حلال همه مشکلات را هم پول میدانیم.
ترس، حرص، احساس گناه و البته مقایسه با یک زندگی آرمانی، ابزارهای در دست بازاریابهای حرفهای هستند که ما را به مصرف هر چه بیشتر سوق میدهند.
در آغاز تولد نیازهای اولیهٔ ما رفع میشود، غذا، سرپناه و پوشاک. مثل یک معجزه دستی از بیرون میآید و خواستههای ما را پاسخ میدهد. کافی است گریه کنیم. ذهن ما تمام اینها را ثبت میکند، دنبال چیزی از بیرون باش تا نیازهای تو برطرف شود.
بزرگتر میشویم، دوچرخه میخریم، به شهربازی میرویم، عیدی میگیریم، رابطهای بین شادی و پول در ذهن ما شکل میگیرد. حس فوقالعادهٔ خرید دوچرخهٔ رؤیاهایتان را به یاد بیاورید.
پس از چندی صاحب درآمد میشویم، لوازم خانه، اتومبیل، سرویس طلا، مبلمان قسطی در صف خرید قرار میگیرند. پول در حال برطرف کردن نیازهای ماست و ما از پول بیشتر لذت میبریم. پای لوازم لوکس به زندگیمان باز میشود.
زندگی ما با کار بیشتر و پول بیشتر عجین میشود.
نشانههایی پدیدار میشوند. چرا مثل سابق از خرج کردن پول هیجانزده نمیشویم؟ چرا اینقدر نگران از دست دادن داراییهایمان شدهایم؟ چرا جای ما در کنار خانواده خالی است؟ و روزی این پرسش در ذهن ما نقش میبندد: آیا من خوشبختم؟
در ویلای شیک خود نشستهایم و رضایت ما از زندگی به کمترین میزان خود رسیده است. حسرت روزهای دانشجویی را میخوریم که با جیب خالی در پارک قدم میزدیم و فقط شادبودیم، حسرت مسافرتهای دستهجمعی با مینی بوسهای ابوطیاره؛ و نمیفهمیم که فرمول…. پول= شادی…. دیگر کار که نمیکند هیچ، علیه ما شمشیر کشیده است.
اکنون باید از خودمان بپرسیم، از دست من چهکاری برمیآید؟
نمودار کامیابی
ما در هیچ دورهای از زندگی آموزشی در مورد پول نمیبینیم. تنها هنگام رشد به دیگران نگریسته و کارهای آنها را تقلید میکنیم و به این فکر میکنیم که پول میتواند زندگی بهتری را برای ما رقم بزند. پول میتواند برای ما شادی بیاورد.
در منحنی کامیابی یک نقطهٔ بیشینه داریم. در این نقطه تمامی نیازها، تمامی اولیهها و چندتایی لوازم لوکس داریم. پول خرج کردن برای ما شادی زیادی به همراه میآورد. مفهوم دیگر این نقطه، واژهٔ جادویی کافی است. کافی کلمه سحرآمیزی است که مقدار و اندازهای ندارد ولی اگر آن را تشخیص ندهیم- آنهم بهموقع – بهاحتمالزیاد در سراشیبی سقوط این منحنی قرار میگیریم. زمانی که کشف کنیم که چه میزان برای ما کافی است، منحنی کامیابی برای همیشه به رشد فزاینده خود ادامه میدهد. بله با خرج کردن پول به رشد خود ادامه میدهد.
حالا باید از خودمان بپرسیم آیا بیشتر بهتر است؟ اگر آری پس هر چه که دارم کافی نیست. بیایید به این جمله خوب فکر کنیم.
کافی نقطه اساسی در منحنی کامیابی است
کافی نقطه اوج است. البته از آن بالاتر هم میتوان رفت که در فصلهای پیش رو خواهید خواند اما اینجایی است که ترسی وجود ندارد. شکرگزار تمام مواهبی هستید که پول وارد زندگی شما کرده و هیچچیز اضافی وجود ندارد؛ و بههمریختگی وارد زندگی شما نشده است.
بههمریختگی (clutter) عامل گذار از نقطه عطف و شروع به سقوط در سراشیبی است و از ایده بیشتر بهتر است مشتق میشود. کلاتر هر چیزی است که جایی در زندگی شما اشغال کرده و خدمتی را هم به شما ارائه نمیکند.
امروزه طراحی فروشگاههای بزرگ بهگونهای است که شمارا به خرید هر چه بیشتر چیزهایی که لازم ندارید سوق میدهند و قفسههای با برچسب تخفیف تبدیل به نقاط «به من نگاه کن» (gazing us pins) شدهاند. این برچسبها و چیدمان حرفهای فروشگاهها تبدیل به عامل اصلی بههمریختگی و خرید لوازم اضافه در زندگی ما شدهاند.
اما پس از نوشتن مطالبی در مورد شادی و کامیابی در زندگی، اجازه دهید گامهای عملی را شروع کنیم.
گام اول آشتی با گذشته
این گام کشف این نکته است که در عمر خود چقدر پول درآوردهاید؟ چقدر بدهی دارید و چه داراییهایی به زندگی شما افزودهشده است.
شاید این گام با توجه به میزان تورم زیاد در ایران شدنی و مفید نباشد اما با انجام آن به دستاوردهای زیر میرسید:
- فضای مهآلود را روشن کرده و متوجه میشوید که درامد شما در طی زمان چقدر بوده است.
- توانایی شما در کسب درامد و میزان افزایش سالیانه حقوق را روشن میکند.
- شمارا به نقطه اول با ذهنیت باز و صفر برمیگرداند تا برای مسائل مالی خود برنامهریزی کنید.
نه شرمندگی و نه سرزنش
یکی از مسائل مهمی که باید در این دوره با آن روبرو شوید این است که جایی برای سرزنش وجود ندارد. برای همه ما بارها پیشآمده که دورهم بنشینیم و از فرصتهای ازدسترفته بگوییم. حتماً شما هم تابهحال هزاران بار در این بحثها شرکت داشتهاید ولی در این دوره از آن خبری نیست. هیچ سرزنشی وجود ندارد و باید دست به عمل بزنید و عادتها و درنتیجه رفتارهای خود را تغییر دهید.
در این دوره و مواجهشدن با مسائل مالی احتمالاً بسیار پیش خواهد آمد که خودمان یا دیگران را سرزنش کنیم ولی باید مواظب بود که این کار را نکرده و تنها کار درست را انجام دهید.
درآمد
اگر کارمند هستید، اگر درامد خود را جایی ثبت کردهاید، اگر حساب بانکی مشخصی دارید، به آنها، به فیشهای حقوقی و با صرف وقت به حافظه خود رجوع کرده و کل درامد خود در سالهای گذشته را حساب کنید. از حقوق گرفته تا سودهای بانکی تا کارهایی که بهصورت پروژهای انجام دادهاید.
پسازآن لازم است بدانید که پس از کسب این درآمد در طی سالها چه چیزی برای نشان دادن دارید؟ چه داراییهایی برای شما باقیمانده است؟ چه داراییها و چه بدهکاریهایی دارید؟
قیمت کنونی تمام داراییهایتان از خانه، اتومبیل، لوازم خانه و داخل انبار و هر چیزی که برای نشان دادن دارید را حساب کنید و ببینید که در این مدت چقدر دارایی جمعآوری کردهاید.
چقدر توانستهاید درآمد خود را در سال تغییر دهید؟ تابهحال چند بار سرمایهگذاری کردهاید؟ چقدر توانستهاید بهصورت مستمر به یک برنامه پسانداز وفادار باقی بمانید؟
از سوی دیگر تمام بدهیها، تمام وامها و تمام قرضهای خود را هم لیست کنید.
در پایان شما میبایست که ترازنامه مالی تهیه کنید که در دوران زندگی کاری، چقدر درامد داشته، چقدر آن به دارایی تبدیلشده و هماکنون چقدر بدهی دارید. ممکن است در پایان انجام این کار با یک «آها؟» بزرگ روبرو شوید. آیا من اینقدر درامد داشتهام؟ آیا اینقدر دارایی دارم؟ چقدر لیست طلبکاران من بزرگ است؟
نکته: لازم نیست حتماً این مرحله را بهصورت کامل انجام داده و بعد به مرحله بعد بروید. میتوانید آن را در طی دوره تکمیل کنید.
این گام اول از نه گام برنامه رسیدن به استقلال مالی است. هرگونه سؤالی برای شما پیشآمده در بخش نظرات مطرح کرده و فراموش نکنید که موفقیت شما بیش از هر چیزی به رفتار و عملکردتان بستگی دارد نه به اطلاعاتی که جمعآوری کردهاید.
پسدست به کارشده و منتظر گامهای بعدی باشید.
Hits: 8