وقتی بحث پرتنش میشود؛ استراتژی مبتنی بر دادههای واقعی اوضاع را بدتر میکند
«شما نمیدانید درباره چه چیزی صحبت میکنید!»
وقتی وسط یک بحث و مشاجره، این جمله را میشنویم؛ انگار یک آجر یک تنی به سرمان خورده است. برای لحظهای یخ زده و خشکمان میزند؛ بعد بدون اینکه متوجه باشیم دنبال جواب محکمی میگردیم و میخواهیم هر طور شده چیزی بگوییم.
اما مسئله اینجا است که به طور پیشفرض، سعی میکنیم برای پاسخگویی به دادهها و آمارهای حقیقی رجوع کنیم؛ چون اطمینان داریم طرف مقابل مجبور به پذیرش آنها خواهد شد. باید به شما بگوییم تقریبا هرگز این اتفاق نمیافتد. چرا؟
«جن دالتون»؛ بنیانگذار و مدیرعامل آژانس برندینگ BrandMirror مستقر در ویرجینیا، در کتاب «How to Embrace the Difficult Conversations Life Throws at You» به این پرسش مفصلا جواب داده است.
دالتون میگوید: «انسانها به اندازه احساساتشان، منطقی نیستند.» ما تمایل داریم عواطف و پاسخهای خود را منطقی توجیه کنیم؛ بنابراین استفاده از هر واقعیت یا شاهد حقیقی میتواند نتیجه معکوس بدهد.
دالتون توضیح میدهد: «استفاده از حقایق برای تغییر عقیده یک شخص، فقط او را وادار به اصرار و پافشاری دو برابری روی عقیده خود میکند.» وقتی فردی احساس میکند که تهدید شده است؛ به حالت تدافعی رفته و دیگر امکان شکل گرفتن یک گفتوگوی منطقی وجود ندارد.
ممکن است شما دهها منبع واقعی برای تصدیق صحبتهای خود داشته باشید و از آنها برای حمله و اقناع طرف مقابل استفاده کنید؛ ولی اینها فقط او را به طور آهستهای شکنجه میدهند و بر سرعت انفجار او اضافه میکنند.
یک اثبات علمی برای گفتههای دالتون وجود دارد. آمیگدال، بخشی از مغز ست که وظیفه پردازشهای احساسی را برعهده دارد. هر زمان که احساس میکنیم؛ مورد حمله قرار گرفتیم؛ آمیگدال فرآیندهای منطقی و فکری معمول ما را لغو میکند و در نتیجه یک «تزریق یا حمله هیجانی» به وجود میآید.
بنابراین، چه روش بهتری برای برای متقاعد ساختن یک فرد درباره صحبتهای شما در یک گفتوگوی پرتنش و مشاجرهای وجود دارد؟
شما باید راهی پیدا کنید تا طرف مقابل شما (خواه همکار، شریک زندگی، دوست و هر فرد دیگری) وادار به تعامل و برقراری ارتباط با بخشهای دیگر مغزش شود؛ بخشهایی که مرتبط با همکاری و خلاقیت بیشتر هستند. وقتی این کار را بکنید؛ آن فرد سراغ پاسخها یا بینشهای جدیدتر میرود و جرقههای تازهای در مغزش به وجود میآید.
دالتون میگوید: «همه ما انسانها یک حس تعلق و مالکیت داریم. اگر هویت و حس تعلق ما مورد تهدید قرار بگیرد و متوجه شویم که داریم اشتباه میکنیم؛ نه تنها ما بلکه دیگر هم سن و سالان ما هم اشتباه میکنند؛ آنگاه روش دیگری برای ادامه بحث خواهیم یافت.»
به گفته دالتون، اگر میخواهیم در یک بحث و گفتوگو مشاجرهای موفق بشویم؛ باید ابتدا روی مشترکات و قوانین اساسی تاکید و آنها را تایید و تصدیق کنیم.
چگونه باید این کار را انجام دهیم؟
تلاش برای یک پیروزی و غلبه بر فرد در بحث را فراموش کنید و از دادن اطلاعات مواجههای و تقابلی پرهیز کنید. در عوض، روی یادگیری و تاثیرگذاری تمرکز کنید. هر مکالمه را فرصتی برای افزایش ارتباط و همکاری فرض کنید و دنبال روزنهای برای حرکت به جلو باشید.
به عنوان مثال، ایده خوبی است به همسر خود بگویید دوست دارید درباره این موضوع بیشتر بیاموزید و از یافتن حقایق X و Y و Z شگفتزده شدید. از او سوالاتی درباره موضوع بحث بپرسید و نشان دهید دنبال راهی برای یادگیری هستید.
این روش بسیار ایدهآل است و به همسر شما قدرت کنترل میدهد تا شما را در شرایط برابر ببیند و بپذیرد که دو نفر هستید با دو نظر و عقیده و اطلاعات متفاوت و باید دنبال یافتن راهحل بهتری باشید.
این ترفندها باعث افزایش قدرت گوش دادن فعال میشوند. به همسرتان اجازه میدهید فکر کند؛ حتی مدتها پس از پایان یک مکالمه!
همینطور، زمینهای برای گفتوگو در آینده را فراهم کردید و اینکه بپذیرند که باید دیدگاه شما را هم گوش کرده و روی آن فکر کنند و حتی با آن موافقت کنند. در برخی از موارد، طرف مقابل پس از مدتی تغییر نظر داده و با شما همرای میشود.
نوشته: میثاق محمدیزاده | منبع: INC | برگرفته: یک پزشک
Hits: 0